یک نفر هست
یك نفر هست كه از پنجرهها
نرم و آهسته مرا میخواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم میماند
یك نفر هست كه در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست
مثل لحظات خوش كودكیام
پر زعطر نفس شببوهاست
یك نفر هست كه چون چلچلهها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یك نفر هست كه یادش هر روز
چون گلی توی دلم میروید
آسمان، باد، كبوتر، باران
قصهاش را به زمین میگوید
یك نفر هست كه از راه دراز
باز پیوسته مرا میخواند
گاهگاهی ز خودم میپرسم
از كجا اسم مرا میداند
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۱/۰۷ ساعت 9:46 توسط ز.هاشمی
|