تو آرزوی منی

 

آرزومه که یه روز تو کلبه ی قشنگمون

یه شب صاف مهتابی، با دیوارای عنابی

دست بکشم رو گونه هات،خیره بشم به اون چشات

حس کنم کنارمی،تو آغوش گرم منی

سرت رو شونه هام باشه،دستات توی دستام باشه

نگات تو چشم من باشه،لبات روی لبهام باشه

از عشق هم گر بگیریم،از امروز و فرداها بگیم

با این دلهای پاکمون،یه جشن کوچیک بگیریم

قسم خوردم

 

قسم خوردم كه پا به پاي تو مسير جاده عشق را بپويم

اما جاده عشق همراهي نمي كند

قسم خوردم كه همراه تو آرامش درياي عشق را حس كنم

اما درياي عشق سرابي بيش نبود

قسم خوردم تا لحظه مرگ ، عشقي جز تو در قلبم نباشد

اما حس مي كنم تو عشقم را فراموش كرده اي

قسم خوردم تنها اميد قلب بيقرارم ، نگاه چشمهاي مهربانت باشد

اما تو نگاه زيبايت را از من ديوانه پنهان مي كني

قسم خوردم تا آخرين نفس دوستت بدارم و عاشقت باشم

اما مي دانم كه تو ديگر دوستم نداري

قسم خوردم جز عشق تو ، هيچ عشقي را به سراچه قلبم راه ندهم

اما فهميدم كه تو معناي عشق مرا از ياد برده اي

قسم خوردم از غم عشق تو ديوانه شوم و بميرم

اما فهميدم كه حتي براي مردن هم خيلي دير شده خيلي !

شايد هيچ وقت احساس مرا درك نكني و عشق مرا ناديده بگيري

اما سوگند يك عاشق ، هرگز شكستني نيست

پس باز هم قسم مي خورم كه هرگز و هرگز سوگندهايم را نشكنم

و تا پاي جان عاشق بمانم و عاشق بميرم

 

بهترین هدیه

بهترین هدیه برایم سبدی بود در آن شاخه ای از یک گل سرخ که تو از باغ دلت به تمنای نگاهی چیدی کاش

می دانستی ساقه آن گل سرخ ریشه در عشق وجودم دارد...

یک نفر هست

یك نفر هست كه از پنجره‌ها
نرم و آهسته مرا می‌خواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم می‌ماند


یك نفر هست كه در پرده شب
 طرح لبخند سپیدش پیداست‌
  مثل لحظات خوش كودكی‌ام‌
پر زعطر نفس شب‌بوهاست‌
یك نفر هست كه چون چلچله‌ها
روز و شب شیفته پرواز است
 توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است


 یك نفر هست كه یادش هر روز
چون گلی توی دلم می‌روید
آسمان، باد، كبوتر، باران‌
قصه‌اش را به زمین می‌گوید

یك نفر هست كه از راه دراز
باز پیوسته مرا می‌خواند
 گاه‌گاهی ز خودم می‌پرسم
 از كجا اسم مرا می‌داند