غدير در دعاها و زيارات  

آرزوى هر شيعه است كه اى كاش زمان، به عقب برمى گشت و در غدير حاضر بود و با مولايش دست بيعت مى داد و به آن حضرت تبريك مى گفت. اى كاش اميرالمؤمنين (عليه السلام) اكنون زنده بود، و هر ساله در روز غدير به حضورش شرفياب مى شديم و با او تجديد بيعت مى كرديم و بار ديگر به او تهنيت مى گفتيم.

تحقق اين آرزو چندان مشكل نيست. زيارت اميرالمؤمنين حضرت علي (عليه السلام) در نجف اشرف و حضور در حرم مطهر آن حضرت و عرض ادب به ساحت مقدس و سخن گفتن با ايشان از صميم جان و بازگفتن اين آرزوى قلبى در پيشگاهش از نظر شيعه، تجديد بيعت حقيقى و تبريك و تهنيت واقعى است. سلام غدير به آن دوم شخصيت عالم وجود كه صداى ما را مى شنود و پاسخ ما را مى دهد در حكم حضور در بيابان غدير و بيعت با دست مبارك اوست.

امام صادق و امام رضا (عليهماالسلام) سفارش اكيد فرموده اند(1) كه تا حد امكان در روز غدير كنار قبر اميرالمؤمنين (عليه السلام) حاضر باشيم و اين يادبود عظيم را در حرم صاحب غدير بپا كنيم. حتى اگر نمى توانيم در حرم او حاضر شويم در هر جايى كه باشيم كافى است به سوى مزار با صفايش اشاره كنيم و به او سلامى دهيم و قلب خود را در حرم او حاضر كنيم و با مولايمان سخن بگوييم، كه او سلام ما را پاسخي گرم مى دهد و دست بيعت ما را با دستان يداللهى خويش مى فشارد.

اين يادبود سالانه، تجديد خاطره غدير و بيعت مجدد با صاحب آن است، و از زمان ائمه (عليهم السلام) تاكنون همواره برگزار شده است. سالانه هزاران نفر در شب و روز غدير در حرم اميرالمؤمنين (عليه السلام) حضور يافته اند و به صاحب اختيارى مطلق او بر همه هستى شان افتخار نموده اند، و اين را به عنوان بيعت با فرزندش حضرت قائم آل محمد (عجل الله تعالي فرجه) تلقى نموده اند.
زيارت اميرالمؤمنين حضرت علي (عليه السلام) در نجف اشرف و حضور در حرم مطهر آن حضرت و عرض ادب به ساحت مقدس و سخن گفتن با ايشان از صميم جان و بازگفتن اين آرزوى قلبى در پيشگاهش از نظر شيعه، تجديد بيعت حقيقى و تبريك و تهنيت واقعى است. سلام غدير به آن دوم شخصيت عالم وجود كه صداى ما را مى شنود و پاسخ ما را مى دهد در حكم حضور در بيابان غدير و بيعت با دست مبارك اوست.

امام هادى (عليه السلام) - در سالى كه معتصم عباسى آن حضرت را از مدينه به سامرا تبعيد كرد ـ در روز غدير به نجف آمدند و در حرم جدشان اميرالمؤمنين (عليه السلام) حضور يافتند و زيارت مفصلى خطاب به آن حضرت انشا فرمودند.(2) اين زيارت دوره كامل عقايد شيعه درباره ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و فضايل و سوابق و محنت هاى آن حضرت را بيان مى كند. در اينجا جملاتى از اين زيارت را كه تجديد عهدى با عقايد ريشه دارمان است و نيز برخى دعاها كه در آن مسئله غدير مطرح شده است مى آوريم:

 
1. غدير در دعاى ندبه: امامت پايان نبوت

«فلما انقضت أيامه أقام وليه على بن أبي طالب صلواتك عليهما و آلهما هاديا إذ كان هو المنذر و لكل قوم هاد، فقال و الملأ أمامه: من كنت مولاه فعلي مولاه، أللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله»؛
آنگاه كه دوران رسالت پيامبر (صلى الله عليه و آله) سر آمد ولىّ خود على بن ابى طالب (عليه السلام) را به عنوان هدايتگر مردم منصوب نمود، چرا كه او ترساننده مردم بود و هر قومى هدايتگرى مى خواهد. لذا در حالي كه مردم در برابر او بودند فرمود: «هر كس من صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند.

 
2. غدير در دعاى عديله: ايمان به صاحب غدير

"آمنا بوصيه الذي نصبه يوم الغدير و أشار بقوله «هذا علي» إليه"؛
ما ايمان مى آوريم به جانشين پيامبر (صلى الله عليه و آله) كه او را در روز غدير منصوب كرد و با كلمه «اين على» به او اشاره كرد.

 
3. قسمتى از زيارت غدير: اطاعت و ولايت تو را واجب كرد

«السلام عليك يا مولاى و مولى المؤمنين. السلام عليك يا دين الله القويم و صراطه المستقيم. أشهد أنك أخو رسول الله صلى الله عليه و آله... و أنه قد بلغ عن الله ما أنزله فيك، فصدع بأمره و أوجب على أمته فرض طاعتك و ولايتك و عقد عليهم البيعة لك و جعلك أولى بالمؤمنين من أنفسهم كما جعله الله كذلك. ثم أشهد الله تعالى عليهم فقال: ألست قد بلغت؟ فقالوا: اللهم بلى. فقال: اللهم اشهد و كفى بك شهيدا و حاكما بين العباد. فلعن الله جاحد ولايتك بعد الإقرار و ناكث عهدك بعد الميثاق

سلام بر تو اى صاحب اختيار من و صاحب اختيار مؤمنين. سلام بر تو اى دين محكم خداوند و راه مستقيم او. شهادت مى دهم كه تو برادر پيامبر (صلى الله عليه و آله) هستى...و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا در آورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان بيعت گرفت و تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همانطور كه خداوند به آن حضرت چنين مقامى داده بود. سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى بخدا قسم.

عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مى كنى.

خداوند منكر ولايت تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.

 
4. فراز ديگري از زيارت غدير: قرآن به ولايت تو گوياست

«أشهد أنك أميرالمؤمنين الحق الذى نطق بولايتك التنزيل و أخذ لك العهد على الامة بذلك الرسول. أشهد يا أميرالمؤمنين أن الشاك فيك ما آمن بالرسول الأمين و أن العادل بك غيرك عاند عن الدين القويم الذى ارتضاه لنا رب العالمين و أكمله بولايتك يوم الغدير. ضل والله و أضل من اتبع سواك و عند عن الحق من عاداك

شهادت مى دهم تو اميرالمؤمنين بر حقى هستى كه قرآن به ولايت تو گوياست و پيامبر (صلى الله عليه و آله) بر سر آن از امت عهد و پيمان گرفته است.

يا اميرالمؤمنين، شهادت مى دهم كه شك كننده درباره تو به پيامبر امين (صلى الله عليه و آله) ايمان نياورده است، و كسى كه تو را با غير تو مساوى قرار دهد از دين محكمى كه رب العالمين براى ما پسنديده و با ولايت تو در روز غدير آن را كامل كرده، ضديت و دشمنى كرده است.

بخدا قسم كسى كه تابع غير تو شد گمراه شده و هر كس با تو دشمنى كند با حق عناد ورزيده است.

 
5. فرازى از زيارت غدير: بخاطر ترس حق خود را رها نكردى

«أشهد أنك ما اتقيت ضارعا و لا أمسكت عن حقك جازعا و لا أحجمت عن مجاهدة غاصبيك ناكلا و لا أظهرت الرضا بخلاف ما يرضى الله مداهنا و لا وهنت لما أصابك في سبيل الله ولا ضعفت و لا استكنت عن طلب حقك مراقبا. معاذ الله أن تكون كذلك، بل إذ ظلمت احتسبت ربك و فوضت إليه أمرك و ذكرتهم فما اذكروا و وعظتهم فما اتعظوا و خوفتهم فما تخوفوا

شهادت مى دهم كه تو از روى ذلت تقيه نكردى، و بخاطر ترس از حق خود امساك نكردى، و به عنوان عقب نشينى، از جهاد با غاصبين حقت خوددارى نكردى، و به عنوان سازشكارى مطلبى بر خلاف رضاى خدا اظهار نكردى، و در مقابل آنچه در راه خدا به تو رسيد سستى نكردى و ضعف نشان ندادى و به عنوان انتظار از طلب حق خود ناتوانى نشان ندادى.

معاذ الله كه تو چنين باشى! بلكه وقتى مظلوم شدى براى خدا صبر كردى و كار خود را به او سپردى، و ظالمان را متذكر شدى ولى نخواستند بياد بياورند، و آنان را موعظه كردى ولى در آنان اثر نكرد، و آنان را از خدا ترسانيدى ولى نترسيدند!

 
6. قسمت ديگرى از زيارت غدير: خدا لعنت كند آنان كه حرمتت شكستند

«لعن الله مستحلى الحرمة منك و ذائدى الحق عنك، و أشهد أنهم الأخسرون الذين تلفح وجوههم النار و هم فيها كالحون. لعن الله من ساواك بمن ناواك. لعن الله من عدل بك من فرض الله عليه ولايتك

خدا لعنت كند آنان كه حرمت تو را شكستند و حقت را از تو دور كردند. شهادت مى دهم كه آنان از همه زيان كارترند، آنان كه حرارت آتش به صورت هايشان مى خورد و در آن با روى گرفته و عبوس هستند.

خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آن كه در مقابل تو ايستاد مساوى بداند.

خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آن كه خداوند ولايتت را بر او واجب كرده مساوى بداند.

 
7. فراز ديگرى از زيارت غدير: جز عده كمى ايمان نياوردند

«إن الله تعالى استجاب لنبيه صلى الله عليه و آله فيك دعوته، ثم أمره بإظهار ما أولاك لأمته إعلاء لشأنك و إعلانا لبرهانك و دحضا للأباطيل و قطعا للمعاذير. فلما أشفق من فتنة الفاسقين و اتقى فيك المنافقين أوحى إليه رب العالمين: يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس. فوضع على نفسه أو زار المسير و نهض فى رمضاء الهجير فخطب و أسمع و نادى فأبلغ، ثم سألهم أجمع فقال: هل بلغت؟ فقالوا: اللهم بلى. فقال: اللهم اشهد. ثم قال: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ فقالوا: بلى. فأخذ بيدك و قال: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فما آمن بما أنزل الله فيك على نبيه إلا قليل و لا زاد أكثرهم غير تخسير


خداوند تعالى دعاى پيامبرش (صلى الله عليه و آله) را درباره تو مستجاب كرد، و به او دستور داد تا ولايت تو را بر امت اظهار كند تا مقام تو را بلندمرتبه و دليل تو را اعلام كرده باشد و سخنان باطل را كوبيده و عذرهاى بيجا را ريشه كن كرده باشد.

آنگاه كه از فتنه فاسقان احساس خطر كرد و از منافقين درباره تو ترسيد، پروردگار جهان به او چنين وحى كرد: «اى پيامبر، برسان آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر نرسانى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از شر مردم حفظ مى كند

پيامبر(صلى الله عليه و آله) سختى سفر را متحمل شد و در شدت حرارت ظهر بپا خاست و خطبه اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنها پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى بخدا قسم.

عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ام؟ گفتند: آرى. پس دست على (عليه السلام) را گرفت و فرمود: «هر كس من صاحب اختيار او بوده ام اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند.» ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند و اكثرشان جز زيانكارى براى خود زياد نكردند.

 
8. فراز ديگرى از زيارت غدير: معتقديم كه اين حقى از جانب خداست

«اللهم إنا نعلم أن هذا هو الحق من عندك، فالعن من عارضه واستكبر و كذب به و كفر و سيعلم الذين ظلموا أى منقلب ينقلبون. لعنة الله و لعنة ملائكته و رسله أجمعين على من سل سيفه عليك و سللت سيفك عليه يا أميرالمؤمنين المشركين و المنافقين إلى يوم الدين، و على من رضى بما ساءك و لم يكرهه و أغمض عينه و لم ينكر أو أعان عليك بيد أو لسان أو قعد عن نصرك أو خذل عن الجهاد معك أو غمط فضلك و جحد حقك أو عدل بك من جعلك الله أولى به من نفسه

خدايا، ما مى دانيم كه اين حقى از جانب توست. پس لعنت كن هر كس با آن معارضه كند و در مقابل آن سر تعظيم فرود نياورد و آن را تكذيب كند و كافر شود. و به زودى آنان كه ظلم كردند خواهند دانست كه به كجا باز خواهند گشت.

يا اميرالمؤمنين، لعنت خدا و لعنت همه ملائكه و انبيائش بر كسى كه تو بر او شمشير كشيدى و كسى كه بر تو شمشير كشيد از مشركين و منافقين تا روز قيامت. و بر كسى كه به آنچه تو را ناراحت مى كند راضى باشد و او را ناراحت نكند، و بر كسى كه چشم خود را بسته و انكار نمى كند، و بر كسى كه عليه تو با دست يا زبان كمك كرده يا از يارى تو خوددارى كرده يا از جهاد همراه تو ديگران را منع كرده يا فضيلت تو را كوچك شمرده و حق تو را انكار نموده يا كسى را كه خداوند تو را صاحب اختيار بر او قرار داده با تو برابر بداند.

 
9. بخش ديگرى از زيارت غدير: مسئله عجيب بعد از انكار حق تو

«و الأمر الأعجب و الخطب الأفزع بعد جحدك حقك غصب الصديقة الطاهرة الزهراء سيدة النساء فدكا و رد شهادتك و شهادة السيدين سلالتك و عترة المصطفى صلى الله عليكم، و قد أعلى الله تعالى على الأمة درجتكم و رفع منزلتكم و أبان فضلكم و شرفكم على العالمين

مسئله عجيب و كار سوزناك بعد از انكار حق تو، غصب فدك از صديقه طاهره سيدة النساء حضرت زهرا عليهاالسلام و رد شهادت تو و دو آقا از نسل و عترت تو امام حسن و امام حسين عليهماالسلام است كه صلوات خدا بر شما باد، و اين در حالى بود كه خداوند تعالى درجه شما را بر امت بالا برده و منزلت شما را بلند قرار داده و فضل شما را روشن كرده و شما را بر عالميان شرافت داده است.

 
10. فراز ديگرى از زيارت غدير: متحير است كسى كه به تو ظلم كرده

«ما أعمه من ظلمك عن الحق. فأشبهت محنتك بهما محن الأنبياء عند الوحدة و عدم الأنصار. ما يحيط المادح وصفك و لا يحبط الطاعن فضلك. تخمد لهب الحروب ببنانك و تهتك ستور الشبه ببيانك و تكشف لبس الباطل عن صريح الحق

چقدر متحير است از حق كسى كه به تو ظلم كرده است. محنت تو به آن دو (ابوبكر و عمر)، به گرفتاري هاى انبياء (عليهم السلام) هنگام تنهايى و كمك نداشتن شباهت پيدا كرد. مدح كننده تو به اوصافت احاطه پيدا نمى كند، و طعن زننده بر تو فضيلتت را پائين نمى آورد.

آتش جنگ ها را با انگشتانت خاموش مى كردى، و پرده هاى شبهه را با بيانت پاره مى نمودى، و پوشش باطل را با حق صريح منكشف مى كردى.

 
11. فراز ديگرى از زيارت غدير: خدايا منكرين حق وليت را لعنت كن

«اللهم العن قتلة أنبيائك و أوصياء أنبيائك بجميع لعناتك و أصلهم حر نارك و العن من غصب وليك حقه و أنكر عهده و جحده بعد اليقين و الإقرار بالولاية له يوم أكملت له الدين. اللهم العن قتلة أميرالمؤمنين و من ظلمه و أشياعهم و أنصارهم. اللهم العن ظالمى الحسين و قاتليه و المتابعين عدوه و ناصريه و الراضين بقتله و خاذليه لعنا وبيلا

خدايا، قاتلين انبياء و جانشينان انبيائت را با همه لعنت هايت لعنت كن، و گرمى آتش را به آنان بچشان. و لعنت كن كسانى را كه حق وليت را غصب كردند و پيمان او را انكار نمودند و بعد از يقين و اقرار به ولايت او در روزى كه دين را برايش كامل كردى، آن را انكار كردند.

خدايا قاتلين اميرالمؤمنين و كسانى كه به او ظلم كردند و پيروان و يارانشان را لعنت فرما. خدايا، ظالمين حسين (عليه السلام) و قاتلين او و تابعين دشمن او و يارى كننده دشمنش را و راضيان به قتل او و خواركنندگان او را لعنتى فرما كه عاقبتى بد دنبال آن باشد.

12. فراز ديگرى از زيارت غدير: خدايا اولين ظالم به آل محمد را لعنت فرما

«اللهم العن أول ظالم ظلم آل محمد و مانعيهم حقوقهم. اللهم خص أول ظالم و غاصب لآل محمد باللعن و كل مستن بما سن إلى يوم القيامة. اللهم صل على محمد خاتم النبيين و على علي سيد الوصيين و آله الطاهرين و اجعلنا بهم متمسكين و بولايتهم من الفائزين الآمنين الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون

خدايا اولين ظالمى كه به آل محمد ظلم كرد و مانعين حقوق ايشان را لعنت فرما. خدايا اولين ظالم و غاصب حق آل محمد و هر كس كه بدعت هاى او را تا روز قيامت عمل مى كند لعنت مخصوص فرما. خدايا، بر محمد خاتم پيامبران و بر على آقاى اوصياء و آل طاهرينش صلوات فرست، و ما را متمسك به آنان قرار داده و با ولايتشان ما را از رستگاران و از صاحبان امان كه بر آنان ترسى نيست و محزون نمى شوند قرار ده.

13. در دعاى روز عيد غدير: غدير را پذيرفتيم

«اللهم صدقنا و أجبنا داعى الله واتبعنا الرسول في موالاة مولانا و مولى المؤمنين أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب ... أللهم ربنا إننا سمعنا مناديا ينادى للايمان أن آمنوا بربكم فآمنا... فإنا يا ربنا بمنك و لطفك أجبنا داعيك واتبعنا الرسول و صدقناه و صدقنا مولى المؤمنين و كفرنا بالجبت و الطاغوت، فولنا ما تولينا ...»

خدايا ما تصديق كرديم و اجابت نموديم دعوت كننده تو را و پيرو پيامبر (صلى الله عليه و آله) شديم درباره ولايت مولايمان و مولاى مؤمنان اميرالمؤمنين على بن ابى طالب... خدايا، پروردگارا، ما شنيديم مناديى براى ايمان ندا مى كند كه به پروردگارتان ايمان بياوريد. ما نيز ايمان آورديم... پروردگارا، ما ـ به منت و لطف تو ـ دعوت كننده ات را پاسخ مثبت داديم و پيرو پيامبر (صلى الله عليه و آله) شديم و او را تصديق كرديم و همچنين مولاى مؤمنين را تصديق كرديم، و به جبت و طاغوت كافر شديم. خدايا ولايتى را كه پذيرفته ايم همراهمان قرار ده.

 
14. فرازى ديگر از دعاى روز غدير: معرفت غديرم ده

«اللهم إني أسألك... أن تجعلنى فى هذا اليوم الذي عقدت فيه لوليك العهد في أعناق خلقك و أكملت لهم الدين، من العارفين بحرمته و المقرين بفضله... اللهم فكما جعلته عيدك الأكبر و سميته فى السماء يوم العهد المعهود و فى الأرض يوم الميثاق المأخوذ و الجمع المسؤول صل على محمد و آل محمد و أقرر به عيوننا و أجمع به شملنا و لا تضلنا بعد إذ هديتنا واجعلنا لأنعمك من الشاكرين يا أرحم الراحمين.

خدايا از تو مى خواهم مرا در اين روزى كه براى وليتعهدى برگردن خلقت بسته اى و دين را بر ايشان كامل كرده اى، مرا از عارفين به حرمت آن و اقرار كنندگان به فضيلت آن قرار دهى ... .

خدايا همانگونه كه آن را عيد بزرگ خود قرار داده اى و در آسمان روز عهد معهود ناميده اى و در زمين روز پيمان گرفته شده و اجتماع سؤال شونده نامگذارى كرده اى، بر محمد و آل محمد درود فرست و چشم ما را بدان روشن فرما و كارهاى ما را به بركت آن منظم فرما و بعد از هدايت ما را گمراه مفرما و ما را نسبت به نعمت هايت از شاكران قرار ده، اى رحم كننده ترين رحم كنندگان.

 
15. فراز ديگرى از دعاى عيد غدير: لعنت بر منكر حق غدير

«الحمدلله الذى عرفنا فضل هذا اليوم و بصرنا حرمته و كرمنا به و شرفنا بمعرفته و هدانا بنوره ... اللهم إنى أسألك ... أن تلعن من جحد حق هذا اليوم و أنكر حرمته فصد عن سبيلك لإطفاء نورك

حمد خدايى را كه فضيلت اين روز را به ما شناسانيد و ما را نسبت به حرمت آن بصيرت داد و به وسيله آن به ما كرامت بخشيد و با معرفت آن به ما شرف داد و به نور آن ما را هدايت كرد.

خدايا، از تو مى خواهم لعنت كنى كسانى را كه حق اين روز را انكار كردند و حرمت آن را نپذيرفتند و براى خاموش كردن نور تو راه تو را بستند.

 
16. فراز ديگرى از دعاى عيد غدير: خدا را بر غدير سپاسگزارم

«الحمدلله الذى جعل كمال دينه و تمام نعمته بولاية أميرالمؤمنين على بن أبي طالب عليه السلام

شكر خدايى را كه كمال دينش و تمام نعمتش را با ولايت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) قرار داد.

 

پى نوشت ها:

1- عوالم، ج 15/3، ص 220 .

2- بحارالانوار، ج 97، ص 360 .

کمپین رهروان غدیر

 

عمده شبهه اي كه ابن‌تيميه و طرفداران ايشان به حديث غدير كرده اند، چيست؟

   

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: پاسخ به شبهات غدير

شبكه سلام : 28 / 09 / 87

آقاي هدايتي

عمده شبهه اي كه ابن‌تيميه و طرفداران ايشان به حديث غدير كرده اند، چيست؟

استاد حسيني قزويني

شبهه:

ابن‌تيميه عبارتي را از علامه حلي (ره) در كتاب خود منهاج السنه، ج7، ص313 تا ص315 نقل مي‌كند  و مي‌گويد:

و قال الرافضي (از علامه حلي (ره) به رافضي تعبير مي كند):

الخبر المتواتر عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم أنه لما نزل قوله تعالى: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك»، خطب الناس في غدير خم و قال للجمع كله: أيه الناس! ألست أولى منكم بأنفسكم؟ قالوا: بلى، قال: فمن كنت مولاه فهذا علي مولاه.

ابن‌تيميه بعد از نقل عبارت علامه حلي (ره) و خطبه غدير و جمله نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌گويد:

و الجواب أن هذا الجواب كذب.

اين سخن علامه حلي (ره) كه استدلال به غدير كرده است، كذب و دروغ است.

همچنين در ج7، ص324 وقتي به حديث غدير مي رسد، مي‌گويد:

إن لم يكن النبي قاله فلا كلام، فإن قاله فلم يرد به قطعا الخلافة بعده، اذ ليس في اللفظ ما يدل عليه .

اگر قضيه غدير خم و حديث غدير را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نگفته است، حرفي نيست؛ اگر گفته است، خلافت بعد از خود را قطعا اراده نكرده است. در جمله اي كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در غدير گفته است، لفظي كه دلالت كند بر خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، وجود ندارد.

عمدتاً، حديث غدير را زير سؤال مي برد. با اينكه در غدير خم، طبق عباراتي كه خود علماي اهل سنت دارند، بين 90 هزار تا 124 هزار نفر جمعيت بوده است و بيش از 120 صحابه، حديث غدير را روايت كرده اند و كتاب‌هاي مفصّل و مطوّلي در حديث غدير نوشته شده، ابن‌تيميه مي‌گويد اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نگفته، ما حرفي نداريم و اگر گفته باشد، خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را اراده نكرده است.

جواب اين شبهه:

ما در جواب ايشان، بايد مطالبي را مفصل مطرح كنيم و ببينيم كه اين سخن ابن‌تيميه چيست؟

ايشان كه مي‌گويد:

اگر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حديث غدير را گفته باشد، خلافت بعد از خويش را اراده نكرده.

و بعد هم اين جمله:

ألست أولى منكم بأنفسكم؟

و مدلول آن را زير سؤال مي برد.

چند نكته را بايد خدمت بينندگان عزيز عرض كنم:

نكته اول:

ابن‌تيميه و دهلوي صراحت دارند كه كلمه «مولي» به معناي «أولي» نيست و اگر به آن معنا نبود، ما حرفي نداشتيم و اگر هم باشد، اراده خلافت نشده است. در اينجا عزيزان اهل سنت را دعوت مي كنم كه ببينند بزرگان اهل لغت و بنيانگذاران ادبيات عرب در رابطه با كلمه «مولي» چه مي گويند؟

آقاي فرّاء كه از بنيانگذاران ادبيات عرب است و در تاريخ بغداد، ج14، ص154 آقاي خطيب بغدادي مي‌گويد:

لو لا الفرّاء لما كانت عربية.

اگر فرّاء نبود، علم عربي محقق نمي شد.

آقاي فرّاء صراحت دارد كه كلمه «مولي» به معناي «أولي» است. يعني:

من كنت أولي به من نفسه فعلي أولي به من نفسه

هركس كه من بيش از خودش بر او ولايت دارم، علي هم همچو من بر مؤمنان، بيش از خودشان ولايت دارد

آقاي أخفش كه از بنيانگذاران ادبيات عرب است و آقاي يافعي در مرآة الجنان، ج2، ص61 در مورد او مي‌گويد:

امام العربية

او هم كلمه «مولي» را به معناي «أولي» معنا مي كند.

همچنين شخصيت‌هاي برجسته علم لغت، مانند زجاج و ابو عبيده هم بر همين عقيده هستند.

بنده افرادي را كه نام بردم از بنيانگذاران ادبيات عرب هستند، غالباً مربوط به قرن دوم و سوم هجري هستند. آقاي فرّاء متوفاي 207 هجري، ابو عبيده متوفاي 210 هجري، اخفش متوفاي 215 هجري و فقط آقاي زجاج متوفاي 311 هجري است.

وقتي آقاي فخر رازي، امام المشككين و مفسر پر آوازه اهل سنت مي آيد آيه شريفه 15 سوره حديد را بيان مي كند، مي‌گويد:

«مأواكم النار هي مولاكم» و هي أولي بكم

  و نقل مي‌كند كه بزرگان لغت مانند ابو عبيده و فرّاء و اخفش و زجاج گفته اند كه مراد از «مولي» در اينجا، «أولي» است.

اگر واقعا كلمه «مولي» به معني «أولي» است، ما از آقاي ابن‌تيميه و پيروان ايشان سؤال مي كنيم:

با توجه به آنچه كه در تمام منابع اهل سنت آمده است، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قبل از آنكه بفرمايد:

من كنت مولاه فعلي مولاه.

فرمود:

ألست أولى منكم بأنفسكم؟

آيا من از خود شما بر خود شما أولي نيستم.

آيه 6 سوره احزاب كه مي‌گويد:

النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم.

در آنجا آقايان مفسران در رابطه با اين كلمه «أولي» چه تعبيري مي‌كنند؟ چه ولايتي را براي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، طبق اين آيه تعريف مي‌كنند؟ شما كتاب‌هاي بزرگان اهل سنت را ببينيد مانند تفسير طبري، ج20، ص130 و تفسير بغوي، ج3، ص507 و تفسير ابن كثير، ج3، ص450 و زاد المسير ابن جوزي، ج6، ص182 مي‌گويند:

فله أن يحكم فيهم بما يشاء.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ولايت مطلقه بر مؤمنين دارد و هرچه كه بخواهد حكم مي كند.

ولايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر مؤمنين و مؤمنات، قوي تر از ولايت آنها بر خودشان است. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در غدير خم، آنچه را كه براي اميرالمؤمنين (عليه السلام) ثابت كرده است با جمله:

من كنت مولاه فعلي مولاه.

با مقدمه:

ألست أولى منكم بأنفسكم؟

يعني همان ولايتي را كه خداوند براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) معين كرده است، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم براي حضرت علي (عليه السلام) معين مي كند. اين جز معناي خلافت و امامت و وصايت و ولايت بعد از مسلمين، چه معنايي مي تواند داشته باشد كه آقاي ابن‌تيميه مي‌گويد:

اگر كلمه مولي در كلام نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين باشد كه أولي بالمؤمنين را ثابت كند، ما حرفي نداريم.

ما ثابت مي كنيم.

مفسران اهل سنت در ذيل آيه 15 سوره حديد:

مأواكم النار هي مولاكم.

مي گويند:

يعني أولي بكم.

تفسير طبري، ج27، ص296 - تفسير سمرقندي، ج3، ص383 - زاد المسير ابن جوزي، ج7، ص304 - تفسير سمعاني، ج5، ص371 - تفسير ابن كثير، در ذيل همين آيه

همه اتفاق نظر دارند كه كلمه «مولي» به معناي «أولي» است.

نكته دوم:

نكته اي كه بايد براي عموم بينندگان تثبيت شود اين است كه مراد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اثبات خلافت و بالاتر از آن، ولايت مطلقه حضرت علي (عليه السلام) را بر مسلمانان در غدير ثابت كرده است. آقايان كلمه مولا را زير سؤال مي برند. اگر ما 50 مصدر از منابع اهل سنت بياوريم كه كلمه مولا در آنجا نيامده و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

من كنت وليه فعلي وليه.

هر كس من ولي او هستم، علي نيز ولي اوست.

آيا باز هم وهابيت و مولوي ها و عزيزان اهل سنت نيز در اينجا مي گويند كلمه ولي، دلالت بر ولايت حضرت علي (عليه السلام) نمي كند؟ مگر جناب ابوبكر كه عمر را براي خلافت نصب كرد، چه تعبيري را بكار برد كه شما هيچ شبهه اي نداريد؟ مگر خود جناب خليفه دوم، هنگام مرگ نگفت:

لو كان سالم مولي أبي حذيفه حيّاً، لولّيته.

مگر كلمه ولي را دراينجا بكار نبرده اند؟

مگر در خود صحيح مسلم، ج5، ص152، كتاب الجهاد، باب حكم الفيء، خود خليفه دوم نمي گويد:

لما توفي ابوبكر، فقلت: أنا ولي رسول الله و ولي ابي بكر.

در اينجا چه معنايي را از كلمه ولي استفاده كرده اند؟ همان معنا را در اينجا هم استفاده كنند. همين حديث:

من كنت وليه فعلي وليه.

يا اين جمله:

هذا ولي من أنا مولاه.

را كه الباني از شخصيت‌هاي برجسته وهابي است و از او به بخاري دوران تعبير مي كنند، در صحيح سنن ابن ماجه، ج1، ص42 آورده و مي‌گويد روايت صحيح است.

آقاي هيثمي در مجمع الزوائد،‌ج9، ص107 مي‌گويد: روايت صحيح است.

آقاي حاكم نيشابوري در مستدرك الصحيحين، ج3، ص118 مي‌گويد: روايت صحيح است بنابر شرط صحيح مسلم و صحيح بخاري. ديگر آقايان چه مي خواهند؟!

اگر چنانچه بحث ولايت نبود، خليفه دوم براي چه، بعد از حديث غدير مي آيد خدمت حضرت علي (عليه السلام) و مي‌گويد:

هنيئا لك! يا بن أبي طالب أصبحت مولاي و مولا كل مؤمن و مؤمنة

اگر بنا باشد حضرت علي (عليه السلام) دوست مؤمنين باشد، در قرآن هم آمده است:

و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض                                                    (سوره توبه/آيه71)

إنما المؤمنون إخوة                                                                              (سوره حجرات/آيه10)

اين ديگر تبريك گفتن ندارد! اگر اينجا مولي يا ولي يا سخن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دلالت بر خلافت نمي كند، اين تبريك خليفه، معنا ندارد! اين تبريك خليفه دوم به حضرت علي (عليه السلام) را آقاي خطيب بغدادي در تاريخ بغداد، ج8، ص284، با سند كاملاً صحيح مطرح مي كند.

از طرفداران ابن‌تيميه سؤال مي كنيم:

آقاي حسان بن ثابت، شاعر نامور عصر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از حديث غدير از محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اجازه مي طلبد تا سخنان او را به شعر بيان كند و در شعر خود اين تعبير را بيان مي كند:

فقال له قم يا علي فإنني            رضيتك من بعدي إماما وهاديا

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود يا علي! برخيز، من براي امامت و هدايت تو بعد از خويش، رضايت دادم.

جناب سيوطي در كتاب الازدهار، ص19 و ده ها نفر ديگر، اين مسئله را نقل كرده اند.

نكته سوم:

ببينيد بزرگان اهل سنت در تفسير آيه:

سأل سائل بعذاب واقع                                                                              (سوره معارج/آيه1)

چه آورده اند؟

سيره حلبي، ج3، ص275 - الفصول المهمة لإبن صباغ، ص25 - تذكرة لإبن جوزي، ص30 - تفسير ابي السعود، ج9، ص29 - فرائد السمطين للجويني، ج1، ص82 - تفسير آلوسي، ج29، ص55

آقاي حارث بن نعمان مي آيد خدمت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و مي‌گويد: به ما گفتي نماز بخوان، خوانديم؛ به ما گفتي روزه بگير، گرفتيم؛ گفتي حج برو، رفتيم؛ گفتي ... ، حالا آمده اي و ولايت پسر عمويت را بر ما تحميل كردي؟!

أ هذا منك أم من الله؟

آيا اين از طرف خودت است يا از طرف خداوند است؟

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: به خداي لا شريك له، اين از طرف خداوند بوده است. حارث بن نعمان غضبناك مي‌شود و گفت:

اللهم إن كان ما يقول محمد حقا فأمطر علينا حجارة من السماء أو إئتنا بعذاب أليم. رماه الله بحجر فسقط علي حامته و خرج من دبره، فقتله.

خدايا! اگر واقعا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت علي (عليه السلام) را از طرف خدا خليفه و ولي كرده است و حق است، عذابي از آسمان بفرست تا ما را هلاك كند.

همه منابع مذكور مي گويند:

هنوز آقاي حارث به شتر خود نرسيده بود كه سنگي از آسمان آمد و از سر او وارد شد و از سمت پائين او خارج شد و به درك واصل شد.

اگر بحث محبت و دوستي بود، ديگر ناراحت و عصباني شدن ندارد! آيا اين هم قابل انكار است؟! اينكه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به چند نفر از صحابه سوگند داد تا شهادت بدهند به حديث غدير، ولي كتمان كردند و اميرالمؤمنين (عليه السلام) آنها را نفرين كرد و در كتاب‌هاي معتبر اهل سنت آمده است مانند آقاي انس بن مالك كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفت:

اگر دروغ بگوئي و كتمان كني حديث غدير را، خداوند تو را به بلائي گرفتار كند كه تا آخر عمر از آن عافيت پيدا نكني. آن شخص هم گرفتار پيسي شد.

المعارف لإبن قتيبه دينوري، ص194

همچنين براء بن عازب گرفتار نفرين اميرالمؤمنين (عليه السلام) شد و كور شد.

ارجح المطالب، ص580

زيد بن ارقم گرفتار كوري شد.

مناقب ابن مغازلي، ص23

جرير بن عبد الله به همين شكل.

انساب الاشراف بلاذري، ج2، ص156

آن وقت مي‌گويند كه دلالت بر خلافت نمي كند و كلمه «مولي» و «أولي» اين معنا را نمي دهد و... .

اينها همه بازي است!

مگر درباره آقاي ابوبكر، چه سخني از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دارند كه اينچنين قاطعانه در خلافت او اصرار دارند؟ مگر جز يك نمازي است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور داد برود بخواند. آنهم وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيد ابوبكر نماز مي خواند، آمد او را كنار زد و نماز خواند و ابوبكر هم به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اقتدا كرد و مردم هم به ابوبكر.

مگر غير از اين چيز ديگري است؟

اگر همين حديث غدير در رابطه با آقاي ابوبكر و عمر بود، بچه شيرخواره را هنوز از شير نگرفته، مي گفتند واجب است حديث غدير را حفظ كنند و يا اين حديث را از كنار مكه مكرمه آويزان مي كردند و در تمام خانه ها و مساجد و بازارها مي گفتند كه آويزان كنيد.

پس چرا در رابطه با اميرالمؤمنين (عليه السلام) اينچنين نمي گويند؟!

آقاي هدايتي

نظر ابن‌تيميه و محمد بن عبد الوهاب درباره جمله معروف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و دعاي بعد از آن:

من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

چيست؟

استاد حسيني قزويني

ابن‌تيميه مي بيند اگر ملتزم به ذيل اين حديث باشد، خيلي از مباني فكري او به هم مي ريزد. چون كساني بودند كه با حضرت علي (عليه السلام) دشمني و قتال كردند در جنگ جمل و صفين و نهروان. لذا وقتي به اين قضيه مي رسد، خيلي راحت مي‌گويد:

و اما الزيادة و هي قوله «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»، فلا ريب أنه كذب.

بدون ترديد دروغ است.

منهاج السنه لإبن تيمية، ج7، ص319، چاپ عربستان سعودي، با تحقيق دكتر محمد رشاد سالم

آقاي محمد بن عبد الوهاب، در كتابي كه جديدا در عربستان سعودي از او چاپ كرده اند با عنوان مسائل لخصها محمد بن عبد الوهاب، در ج1، ص154 وقتي به اين حديث غدير مي رسد، با تقليد و تبعيت از ابن‌تيميه مي‌گويد:

و أما الزيادة فليست في الحديث و لا ريب أنها كذب.

اين جملات آخر، جزء حديث غدير نيست و هيچ شكي در دروغ بودن آن نيست.

من در اينجا چند مسئله را مي خواهم بيان كنم تا آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) از ما راضي شود و بينندگان عزيز ما - چه شيعه و چه سني و چه جوانان وهابي كه ما با اينها هيچ مخالفتي نداريم و آنها را مسلمان و برادر خود مي دانيم، ولي آنها را افراد فريب خورده مي دانيم - دقت كنند:

ببينيم كه علماي اهل سنت، قبل از ابن‌تيميه و بعد از ابن‌تيميه، در اين جمله مذكور در حديث غدير چه تعابيري آورده اند؟ و بزرگان اهل سنت نسبت به اين گفتار ابن‌تيميه چه قضاوتي دارند؟

بايد اينها روشن شود و هدف من اين است كه عزيزان اهل سنت و جوانان وهابي بدانند:

عباراتي كه از ابن‌تيميه و محمد بن عبد الوهاب نقل مي‌شود، از ديدگاه بزرگان و شخصيت‌هاي علمي اهل سنت، حتي از نظر الباني كه به عنوان تئورسين وهابيت است، چه جايگاهي دارد؟

علماي قبل از ابن‌تيميه:

آقاي إبن أبي شيبه كه استاد بخاري است و متوفاي 235، در كتاب المصنف، ج2، ص682 و ج6، ص368 همين تعبير را از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‌كند.

آقاي احمد بن حنبل، متوفاي 241 در مسند احمد، ج1، ص118 نقل مي‌كند.

آقاي ابن ماجه، متوفاي 275، در سنن ابن ماجه، ج1، ص34 نقل مي‌كند.

آقاي ابوبكر بزار، متوفاي 292 در مسند ابوبكر بزار، ج10، ص211 نقل مي‌كند.

آقاي نسائي، متوفاي 303، در سنن كبري نسائي، ج5 ، ص45 نقل مي‌كند.

آقاي ابو يعلي، متوفاي 307، در مسند ابويعلي، ج1، ص428 نقل مي‌كند.

آقاي طحاوي، در شرح مشكل الآثار، ج5، ص18 نقل مي‌كند.

آقاي ابن حبان، متوفاي 354،  كه ملتزم است روايات صحيح را در كتاب خود نقل كند، در صحيح ابن حبان، ج15، ص375 نقل مي‌كند.

آقاي طبراني، متوفاي 360، در معجم الكبير، ج5، ص166 نقل مي‌كند.

حاكم نيشابوري، در مستدرك الصحيحين، ج3، ص118 نقل مي‌كند.

و ده ها نفر از كساني كه قبل از ابن‌تيميه زندگي مي كرده اند، حتي آقاي مَقْدِسي، متوفاي 643، در احاديث المختاره، ج2، ص106 اين روايت را نقل مي‌كند.

من تقاضا دارم كه بينندگان عزيز توجه كنند:

جالب اينكه برخي از بزرگان اهل سنت آمده اند در كتاب‌هاي خود فصلي را اختصاص داده اند به اين عنوان:

باب ذكر دعاء المصطفي بالولاية لمن والا عليا و المعاداة لمن عاداه

دعاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي كسي كه حضرت علي (عليه السلام) را ياري كند و نفرين بر كسي كه بناي دشمني با او را دارد.

ابن حبان در صحيح خود، ج15، ص375 يك باب را به اين مسئله اختصاص داده است.

آقاي ابوبكر آجري، متوفاي 360، در كتاب الشريعة، ج4، ص2049، چاپ عربستان سعودي، باب مستقلي را به اين مسئله اختصاص داده است.

بزرگان اهل سنت آمده اند ذيل اين روايت را تصحيح كرده اند.

خود آقاي طحاوي - كه ذهبي درباره او مي‌گويد:

الامام العلامة محدث الديار المصرية و فقيهها.

سير اعلام النبلاء للذهبي، ج15، ص27

- مي‌گويد:

فهذا الحديث (يعني ذيل حديث غدير) صحيح الاسناد ، لا طعن لأحد في رواته.

شرح مشكل الآثار، ج5، ص18

حاكم نيشابوري وقتي به ذيل اين حديث مي رسد، مي‌گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين.

اين حديث صحيح است و شرايط صحيح مسلم و صحيح بخاري را دارد.

مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص117

ابو طاهر مقدسي حنبلي، متوفاي643 مي‌گويد:

اسناده صحيح.

الاحاديث المختاره، ج2، ص106

و ده ها نفر ديگر از علماي اهل سنت قبل از ابن‌تيميه هم اين حديث را آورده اند و هم شهادت به صحت آن داده اند.

خب، آقايان قضاوت كنند كه ابن‌تيميه و آقاي محمد بن عبد الوهاب كه مي‌گويند اين زيادي دروغ و كذب است، يعني اين همه شخصيت‌هاي علمي، يك حديث دروغ را ذكر كرده اند و شهادت به صحت آن داده اند؟!!!

علماي بعد از ابن‌تيميه:

نزديك به 20 نفر از علماي اهل سنت را پيدا كرده ام كه اين ذيل حديث غدير را آورده اند و شهادت بر صحت آن داده اند:

آقاي مزي، متوفاي 742، رجال نويس مشهور اهل سنت، در تهذيب الكمال، ج11، ص90، حديث غدير را با ذيل آن نقل مي‌كند.

آقاي ذهبي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت است و از او تعبير مي‌كنند به امام الجرح و التعديل، متوفاي 748، در تاريخ اسلام، ج3، ص631 نقل مي‌كند.

آقاي ذيعلي در كتاب تخريج الاحاديث، ج2، ص234 نقل مي‌كند.

آقاي ابن كثير دمشقي سلفي، متوفاي 774، در البداية و النهاية، ج4، ص416 نقل مي‌كند.

اگر بخواهم آمار اينها را بخوانم، طول مي كشد.

از خود بزرگان اهل سنت، فقط چند جمله را نقل مي‌كنم تا آقايان اهل سنت و وهابيت بدانند قيمت سخن ابن‌تيميه چيست؟ :

1- آقاي ابن كثير دمشقي كه شاگرد آقاي ذهبي است، و متوفاي 774 هجري، حديث غدير را با جمله:

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

را نقل مي‌كند و مي‌گويد:

قال شيخنا ابو عبد الله الذهبي و هذا حديث صحيح.

استاد ما،‌آقاي ذهبي گفته است اين روايت صحيح است.

سيره نبوي لإبن كثير، ج4، ص416 - البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص228

2- آقاي آلوسي وهابي، متوفاي 1270، وقتي به اين روايت مي رسد، مي‌گويد:

و عن الذهبي أن «من كنت مولاه فعلي مولاه» متواتر يتيقن أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قاله و أما «اللهم وال من والاه» فزيادة قوية الإسناد.

آقاي ذهبي گفته: اين حديث غدير، متواتر است و ذيلش از نظر سند قوي است.

تفسير الآلوسي، ج6، ص195

خود ابن كثير دمشقي، وقتي نظر خودش را در مورد ذيل حديث غدير مي آورد، مي‌گويد:

هذا إسناد جيد.

سيره ابن كثير، ج4، ص419

آقاي هيثمي، متوفاي 807 مي‌گويد:

و رجال أحمد ثقات.

در مجمع الزوائد، ج9، ص105 مي‌گويد:

رواه البزار و رجاله رجال الصحيح.

آقاي ابن حجر هيثمي مي‌گويد: روايت صحيح است.

آقاي ابن حجر مكي مي‌گويد: روايت صحيح است.

آقاي دكتر عاصمي مكي، متوفاي 1111 مي‌گويد: روايت صحيح است.

جالب اينكه آقاي الباني كه از او به بخاري دوران تعبير مي‌كنند، حدود 7، 8 روايت از منابع مختلف اهل سنت نقل مي‌كند و مي‌گويد:

وقد ذكرت وخرجت ما تيسر لي منها مما يقطع الواقف عليها بعد تحقيق الكلام على أسانيدها بصحة الحديث يقينا وإلا فهي كثيرة جدا.

آنچه كه براي من امكان پذير بود، حديث غدير را با ذيل آن نقل كردم. هر كس اين اسناد را ملاحظه كند، يقين پيدا مي كند كه اين روايت صحيح است.

سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج4، ص249

در ضلال الجنة مي‌گويد:

«من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» و هو حديث صحيح غاية و تكلمت علي اسانيدها في سلسلة الأحاديث الصحيحة.

ذيل حديث غدير، از هر جهت، حديث صحيح است و من در كتاب سلسلة الأحاديث الصحيحة از تعداد زيادي از صحابه، اسنادش را نقل كرده ام.

جالب اينكه آقاي ابن حجر مكي كه بعد از ابن‌تيميه آمده و متوفاي 974 است، طعنه مي زند بر ابن‌تيميه:

و قول بعضهم: إن زيادة اللهم وال من والاه إلى آخره، موضوعة، مردود ... ، فقد ورد ذلك من طرق صحّح الذهبي كثيرا منهما.

گفته بعضي كه مي گويند ذيل حديث غدير، جعلي و دروغ است، اين گفته، مردود است.

الصواعق المحرقة لإبن حجر، ج1، ص164

آقاي ملا علي قاري هم به ابن‌تيميه طعنه مي زند و به او اشكال مي كند.

مرقاة المفاتيح، ج11، ص258

آقاي برهان الدين حلبي، متوفاي 1044، در سيره حلبي، ج3، ص336، سخن ابن‌تيميه را نقل مي‌كند و مي‌گويد سخن مردودي است.

حتي خود آقاي الباني، وقتي به سخن ابن‌تيميه مي رسد، مي‌گويد:

خلاصة القول إن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه، أنني رأيت شيخ الإسلام ابن تيمية قد ضعف الشطر الأول من الحديث و أما الشطر الآخر فزعم أنه كذب! و هذا من مبالغاته الناتجة في تقديري من تسرعه في تضعيف الأحاديث قبل أن يجمع طرقها و يدقق النظر فيها.

اين حديث غدير، هر دو قمستش صحيح است هم صدرش و هم ذيلش. او گفته كه ذيل حديث غدير، جعلي و نا صحيح است، او قبل از اينكه دقت كند و حديث را مطالعه كند و سندش را بررسي كند، با سرعت آمده نظر داده بر اينكه ذيل اين روايت نادرست است.

سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج4، ص249

آنچه كه ما عرض كرديم از علماء قبل از ابن‌تيميه و علماء بعد از ابن‌تيميه بر صحت حديث غدير و ذيل آن، حتي آقاي الباني كه امروز به عنوان ليدر و ايدئولو‍‍ژيك وهابيت به شمار مي آيد، مي‌گويد هم بخش اول حديث غدير صحيح است و هم بخش دوم، از بينندگان عزيز تقاضا دارم اين موارد را بررسي كنند.

من با ضرس قاطع عرض مي‌كنم هر كس كتاب منهاج السنه ابن‌تيميه را از اول تا آخر مطالعه كند و بعد مراجعه كند به اقول علماء اهل سنت، يقين پيدا مي كند كه 80%  يا 90% كلام ابن‌تيميه اينچنين است. فَلّه اي آمده گفته كه «فلان روايت ضعيف است به اتفاق اهل العلم» يا «لا ريب أنه كذب» و وقتي مراجعه مي كنيم به كتاب‌هاي بزرگان اهل سنت، مي بينيم كه آمده اند درباره همان حديث، سخنان والا و سنگين را مطرح كرده اند كه بر خلاف سخنان ابن‌تيميه است.

بنا بر آنچه كه ابن حجر در لسان الميزان دارد، وقتي علامه حلي (ره) كتاب ابن‌تيميه را خواند، گفت:

اگر مي دانستم ابن‌تيميه حرف من را مي فهمد، براي او جواب مي نوشتم، ولي يقين دارم كه حرف مرا نمي فهمد.

آقاي هدايتي

شبهه كرده اند كه اگر حديث غدير صحيح و درست بود، خود اميرالمؤمنين (عليه السلام) در طول 25 سالي كه به دور از خلافت بودند، به آن استناد مي كردند و امامت و ولايت خود را ثابت مي كردند. در اين مورد توضيح بدهيد.

استاد حسيني قزويني

 آنچه كه مطرح است، شخصيت‌هاي بزرگي از اهل سنت، مانند احمد بن حنبل، با صراحت تمام در كتاب‌هاي متعدد خود مخصوصا در مسند، ج4، ص270، حديث 19823 مي‌گويد:

عن أبي الطفيل، قال: جمع على رضى الله تعالى عنه الناس في الرحبة، ثم قال لهم: أنشد الله كل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام، فقام ثلاثون من الناس و قال أبو نعيم: فقام ناس كثير فشهدوا حين أخذ بيده، فقال للناس: أتعلمون أنى أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: نعم، يا رسول الله! قال: من كنت مولاه فهذا مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، قال: فخرجت و كأن في نفسي شيئا، فلقيت زيد بن أرقم، فقلت له: انى سمعت عليا رضى الله تعالى عنه يقول كذا و كذا، قال: فما تنكر قد سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول ذلك له.

علي در رحبة (حياط مسجد كوفه يا كنار شهر كوفه) مردم را جمع كرد و قسم داد! تمام كساني كه در روز غدير خم، حديث غدير را از زبان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه دلالت بر ولايت من مي كند را شنيده اند، برخيزند شهادت بدهند. ابو طفيل مي‌گويد: سي نفر از مردم ، ولي ابو نعيم مي‌گويد: عده زيادي از مردم شهادت دادند كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در غدير خم دست علي را گرفت و گفت: ... . آقاي ابو طفيل، وقتي اين تعداد جمعيت را ديد كه شهادت دادند بر ولايت و قضيه حديث غدير، جا خورد و مي‌گويد: رفتم نزد زيد بن ارقم و گفتم: شنيده ام كه علي بر حديث غدير استدلال مي كند، نظر تو چيست؟ گفت: نظر من اين است كه درست است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را در مورد علي در روز غدير فرمود.

مسند احمد، ج4، ص370 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص104

اين قضيه در اواخر حكومت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود كه برخي تشكيك مي كردند در خلافت و ولايت او، مخصوصا بعد از قضيه جنگ جمل و صفين كه مي گفتند: واقعا اگر حضرت علي (عليه السلام) خليفه بود، چرا امثال طلحه و زبير در برابر او قيام كردند و معاويه يك جنگ 18 ماهه را با كشتار 110 هزار نفر به راه انداخت؟

شايد بتوانم 40 مصدر از مصادر اهل سنت داريم كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به اين حديث غدير استناد و استدلال كرده است. جالب اينكه خود حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) با اينكه حدود 75 يا 95 روز بيشتر در دنيا نبود، به دنبال قضيه غصب خلافت، به مسجد مي آيد و بر سر مهاجرين و انصار فرياد مي زند و مي فرمايد:

أنسيتم قول رسول الله يوم غدير خم قال من كنت مولاه فعلي مولاه؟

نزهة الحفاظ، ج1، ص102 - أسني المطالب، ص23 - بدر الطالع للشوكاني، ج2، ص297

يا اينكه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فرمود:

هل ترك أبي يوم غدير خم لأحد عذرا؟

آيا پدرم در روز غدير خم، براي كسي راه فرار و عذري باقي گذاشت؟

اينها چيزي است امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و سلمان فارسي و ابوذر غفاري و مقداد و ... استدلال كرده اند. تك تك صحابه اي كه هواي حضرت علي (عليه السلام) در دل آنها بود و عاشق او بودند و شجاعت داشتند، آمدند از حضرت علي (عليه السلام) دفاع و مسئله غدير را مطرح كردند.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال:

در روز غدير، خيلي از مسلمانان بودند كه اين جريان را يادداشت مي كردند. چه اتفاقي افتاد تا اين همه مسلمان، يك دفعه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اين واقعه را فراموش كردند؟ علت آن چه بود؟

جواب:

اين سؤال، يك جواب 20 دقيقه اي نياز دارد. بنده همين امروز كه مشهد بودم، در حوزه علميه براي اين عزيزان بحثي داشتيم. از شبكه سلام هم آمدند و ضبط كردند. من حدود يك ساعت در رابطه با اين سؤال، امروز در آنجا صحبت كردم كه در قبل و بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چه اتفاقاتي افتاد كه اين صحابه آمدند سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را زير پا گذاشتند و آنچه درباره حضرت علي (عليه السلام) شنيده بودند را ناديده گرفتند و نه تنها حضرت علي (عليه السلام) را، بلكه فرزندان او را خانه نشين كردند و جامعه انساني را از وجود ابر مردي همانند حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش محروم كردند.

من براي اينكه يك جواب مختصري داده باشم، اين را مي گويم كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، خطبه162 كه يكي از اعضاي قبيله بني اسد، از ايشان سؤال كرد:

كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به؟

چگونه قوم و قبيله تو آمدند جاي شما نشستند، حال آنكه خلافت، زيبنده شما بود؟

اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم فرمود:

يا أخا بني أسد! إنك لقلق الوضين ترسل في غير سدد و لك بعد ذمامة الصهر و حق المسألة و قد استعلمت فاعلم، أما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الأعلون نسبا و الأشدون برسول الله صلى الله عليه و آله نوطا، فإنها كانت أثرة شحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين. و الحكم الله و المعود إليه القيامة ... .

حضرت علي (عليه السلام) فرمود: ... ، آنها در حق ما استبداد كردند، با اينكه ما بالاترين و بهترين نَسَب را نسبت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشتيم و ارتباطمان با رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از همه قوي تر و نزديك تر بود. اين جز خودخواهي و انحصار طلبي، چيز ديگري نبود. گروهي بخيلانه بر كرسي خلافت چسبيدند و به مقام ما حسادت كردند و گروه ديگر هم سخاوتمندانه از كنار آن گذشتند و از ما و سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دفاع نكردند. فرداي قيامت، خداوند داور است و بازگشت همه به سوي خداست.

نكته ديگري كه شايد براي برخي هم تلخ باشد، اين است كه خود آقاي بخاري و مسلم نقل كرده اند كه عايشه در قضيه الحاق حجر اسماعيل به كعبه، از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال كرد كه چرا انجام نمي شود؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

و لولا أن قومك حديث عهدهم بالجاهلية، فأخاف أن تنكر قلوبهم أن أدخل الجدر في البيت و أن ألصق بابه بالأرض.

اگر من بخواهم حجر اسماعيل را وارد بيت الله الحرام بكنم، اين كار را انجام مي دهم، ولي مي ترسم از قوم تو كه هنوز آن آثار جاهليت از دل آنان بيرون نرفته است، كه از اسلام فرار كنند و انكار كنند.

صحيح بخاري، ج2، ص156 - صحيح مسلم، ج4، ص100

در برخي از روايات اينگونه آمده:

لو لا أن قومك حديثوا عهد بكفر.

قوم تو هنوز آثار دوران كفر از دلشان بيرون نرفته است.

صحيح مسلم، ج4، ص98 - سنن ابن ماجة، ج2، ص985 - المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج5، ص128

در برخي هم آمده:

لو لا أن قومك حديثوا عهد بشرك.

صحيح مسلم، ج4، ص98

علامه سِندي در كتاب و حاشيه اي كه بر سنن نسائي دارد، در ج5، ص214، در ذيل اين حديث مي‌گويد:

لو لا قرب عهدهم بالكفر يريد أن الاسلام لم يتمكن في قلوبهم (يعني صحابه).

اسلام هنوز در قلوب صحابه مستقر نشده بود.

اين جوابي بود اجمالي كه إن شاء‌الله اگر بعدها فرصت شد، در اين مورد توضيح مي دهم.

* * * * * * *

سؤال:

در اصول كافي نوشته است كه أئمه (عليهم السلام) بدون اجازه خودشان نمي ميرند و از ران راست مادرشان متولد مي شوند. در يكي از كتاب‌هاي ديگر نوشته شده كه حضرت علي (عليه السلام) شهيد نشده است و زنده است و شخصي ديگر يا شيطان شبيه او شده است و او كشته شده است. در اين مورد توضيح بدهيد.

جواب:

اين گفته ها از كتاب تحفة الإثني عشرية آقاي دهلوي است كه اين كتاب از اول تا آخرش، مملو از دروغ و افتراء و شتم و سبّ شيعه و عقائد شيعه است و جسارت به ساحت مقدس اميرالمؤمنين (عليه السلام) است. مرحوم مير حامد حسين (ره) در رد اين كتاب ، كتاب عبقات الأنوار را در 20 جلد نوشته است. همچنين كتاب نفحات الازهار حضرت آيت الله ميلاني هم در رد اين كتاب است.

در مورد شهادت حضرت علي (عليه السلام) كه شيطان به جاي او بوده، گوينده اين جملات كه شما گفته ايد هم يك شيطان بوده است و چيز ديگري نيست.

* * * * * * *

سؤال:

چرا در روز غدير، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كلمه مولا را بكار بردند كه اجمال دارد يا احتمالات مختلفي در آن هست؟ چرا كلمه ديگري را كه صريح در مسئله امامت است را مطرح نكردند؟

جواب:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين 23 سال، هر كلمه اي را بيان كرده است.

من رسما اعلام مي كنم به تمام علماي اهل سنت و وهابيت و جوانان كه آقايان اهل سنت هر كلمه اي را اراده كنند، من مصادر زيادي از آن را بيان مي كنم.

مثلا مي گويند كه بايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمود:

حضرت علي (عليه السلام) خليفه من است.

من ده‌ها روايت از منابع اهل سنت مي آروم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته است حضرت علي (عليه السلام) خليفه من است.

يا اينكه بايد مي‌فرمود:

حضرت علي (عليه السلام) امام بعد از من است.

 من ده‌ها روايت از منابع اهل سنت مي آروم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته است حضرت علي (عليه السلام) امام است.

اگر بگويند ولي و وصي يا هر كلمه اي كه آقايان دوست دارند، بزرگواري كنند و معين كنند تا من در اين شبكه سلام براي آن عزيزان، از منابع اهل سنت آن كلمه را بياورم.

اينكه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كلمه مولا را بيان مي كند، روي دو مسئله اساسي است:

1- بالاترين مقامي كه خداوند براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داده است، در سوره احزاب آيه 6 است كه مي‌فرمايد:

النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم.

يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ولايت مطلقه بر جان و مال و عرض و دين و آخرت مردم دارد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواهد اين ولايت را، كه بالاتر از وصايت و خلافت است را، براي اميرالمؤمنين (عليه السلام) تعيين كند. اين نوع ولايت با كلمه امام و وصي يا خليفه تعيين مي شود.

2- در كلمه ولايت، محبت خوابيده است. يعني كسي كه ولي امر مسلمين است، رابطه او با ملت و رابطه ملت با او، بايد بر اساس محبت و دوستي و عشق باشد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خواسته است هم ولايت تامه حضرت علي (عليه السلام) را تثبيت كند و هم خواسته بگويد كه اين رابطه بايد بر اساس عشق و محبت باشد و لذا فرمود:

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

خدايا، كسي كه رابطه ولائيش بر مبناي محبت است، آنها را دوست بدار و هر كس آن را ناديده بگيرد، او را مورد غضب خودت قرار بده.

* * * * * * *

سؤال:

قبر آقاي مالك اشتر كجاست؟

جواب:

در مصر است كه به دست معاويه به شهادت رسيد. آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در مصيبت مالك گريه كرد و قلب مقدسش شكست و فرمود:

نسبت مالك براي من، به منزله نسبت من براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود.

ما در ميان اصحاب اميرالمؤمنين (عليه السلام)، فردي همانند مالك اشتر سراغ نداريم.

اگر روحش شاد است، شادتر و مقامش عالي است، عالي تر گردد.

* * * * * * *

سؤال:

گاهي با اهل سنت در اين موارد صحبت مي كنيم كه حضرت علي (عليه السلام) از همان ابتداء مسلمان بوده است و سؤال مي كنيم كه آقاي ابوبكر و عمر، قبل از اسلام، مشرك بوده اند يا موحد؟

آيا مطرح كردن اينطور مسائل خوب است يا نه؟

جواب:

من از عزيزان شيعه تقاضا مي كنم و دستشان را مي بوسم كه در بحث با اهل سنت يا وهابيت، تلاش كنيد تمام مباحث را، سوالي مطرح كنند و خودتان قضاوت نكنيد. هجمه و توهين نكنيد و مقدسات اهل سنت را به باد فحش و ناسزا نگيريد.

بنده با 25 سال سابقه برخورد با وهابيت و اهل سنت مي گويم:

والله! كسي كه مي خواهد با فحش و ناسزا، شيعه را جلو ببرد، شيعه را به عقب مي برد. نه تنها اهل سنت از او نمي پذيرند، جوانان شيعه، وقتي مي بيند يك روحاني شيعه يا يك استاد شيعه، با فحش و ناسزا جلو مي رود، مي‌گويند كه اگر او حرف بلد بود و دليل داشت، فحش نمي داد. فحش و ناسزا و اهانت، حرف كسي است كه منطق ندارد، دليل كسي است كه دليل ندارد. ما مفتخريم كه شيعه و فرهنگ شيعه، دريايي از براهين و ادله و استدلال است و نيازي به فحش و ناسزا نداريم. لذا توصيه مي كنيم:

قولا له قولاً لينا                                                                                       (سوره طه/آيه44)

و حتي اگر آنها هم اهانت كردند:

وإذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً                                                               (سوره فرقان/آيه63)

 

کمپین رهروان غدیر

 

تغییر شان نزول یک آیه به فاصله دو چاپ؟!

تغییر شان نزول یک آیه به فاصله دو چاپ؟!

 

در «تاریخ یعقوبی» چاپ نجف اشرف سنه 1358ﻫ آمده ‌است:

 

«گفته‌شده که آخرین آیه‌ای که بر رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم نازل‌شد، این بود:

 

﴿ الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی، ورضیت لکم الإسلام دیناً ﴾ و آن روایت، روایتی صحیح، ثابت و صریح است و نزول آن در روز نص بر امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب صلوات‌الله‌علیه در غدیر خم بود.»(1)

 

امّا متن کتاب در چاپ «دارصادر» در بیروت سنة 1379ﻫ این‌گونه تحریف‌شده‌است:

 

«... نزول آن در روز نفر بر امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب بعد از ترّحم بود ».(2)

 

به نظر شما چرا شأن نزول یک آیه در چاپی دیگر تغییرمی‌کند؟

 

پي نوشت:

 

(١)-تاریخ الیعقوبی - الیعقوبی - ج2 – ص37 – ط النجف الأشرف – سنة 1358:

 

".. وقد قیل: إن آخر ما نزل علیه: ﴿ الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی، ورضیت لکم الإسلام دیناً ﴾ وهی الروایة الصحیحة الثابتة الصریحة، وکان نزولها یوم النص على أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب صلوات الله علیه بغدیر خم..".

 

(٢)-تاریخ الیعقوبی - الیعقوبی - ج 2 - ص 43- ما نزل من القرآن بالمدینه- ط دار صادر فی بیروت سنة 1379ﻫ 1960م- موسسه و نشر فرهنگ اهل بیت – قم

 

قیل : إن آخر ما نزل علیه " الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا " . وهی الروایة الصحیحة الثابتة الصریحة . وکان نزولها یوم النفر على أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ، صلوات الله علیه ، بعد ترحم

کمپین رهروان غدیر

 

بررسي سندي روايت «عليٌ ولي کل مؤمن بعدي» از منظر اهل سنت   

بررسي سندي روايت «عليٌ ولي کل مؤمن بعدي» از منظر اهل سنت  

طرح شبهه :

روايت «هو ولي كل مؤمن بعدي» يكي از رواياتي است كه امامت امير مؤمنان عليه السلام را ثابت مي‌كند و با سند هاي صحيح در كتاب‌هاي اهل سنت نقل شده است ، اما از آنجايي که توسط عده اي انتقاداتي به آن وارد شده  ما در اين مقاله درصدد پاسخگويي به اين شبهات و انتقادات برآمديم از جمله :

           ابن تيميه در باره اين روايت مي‌گويد :

 

قوله « هو ولي كل مؤمن بعدي » كذب على رسول الله صلى الله عليه و سلم .

اين حديث از پيامبر خدا (ص) كه فرمود : « علي ولي هر مؤمني بعد از من است » دروغي است كه به رسول خدا (ص) نست داده شده است .

ابن تيمية ، أحمد بن عبد الحليم الحراني ، ، متوفاي 728،  منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص 391، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

 

 

مباركفوري (متوفاي1353هـ) نيز مي‌ نويسد:

 

1- « وهو ولي كل مؤمن من بعدي » كذا في بعض النسخ بزيادة «مِن» و وقع في بعضها « بعدي » بحذف « من » وكذا وقع في رواية أحمد في مسنده 2- و قد استدل به الشيعة على أن عليا رضي الله عنه ، كان خليفة بعد رسول الله من غير فصل و استدلالهم به عن هذا باطل فإن مداره عن صحة زيادة لفظ «بعدي» وكونها صحيحة محفوظة قابلة للاحتجاج.  

3- و الأمر ليس كذلك فإنها : قد تفرد بها جعفر بن سليمان و هو شيعي بل هو غال في التشيع . . . وقال بن حبان في كتاب الثقات حدثنا الحسن بن سفيان حدثنا إسحاق بن أبي كامل حدثنا جرير بن يزيد بن هارون بين يدي أبيه قال بعثني أبي إلى جعفر فقلت بلغنا أنك تسب أبا بكر وعمر قال أما السب فلا ولكن البغض ما شئت فإذا هو رافضي الحمار انتهى . . . قال في‌ التقريب:  جعفر بن سليمان الضبعي أبو سليمان البصري صدوق زاهد لكنه كان يتشيع انتهى وكذا في الميزان و غيره .

1- حديث « وهو ولي كل مؤمن من بعدي » در بعضي از نسخه‌ها با  اضافه‌ي « مِن » آمده و در بعضي ديگر تنها كلمه «بعدي» بدون «من» آمده است همان طور كه در كتاب مسند احمد بن حنبل نقل شده است .

 2- شيعيان (در استدلالشان براي اهل سنت از خود اهل سنت) به اين حديث استدلال كرده‌اند ، بر اينكه علي (عليه السلام) خليفه‌ي اول رسول خدا (ص) است و استدلال آنان باطل است زيرا محور درستي اين استدلال (دو چيز است).

 الف : كلمه‌ي «بعدي» كه در اين حديث بايد وجود داشته باشد.

 ب : اين حديث از نظر سندي ، صحيح و قابل استدلال باشد .

3-  در حالي كه اين گونه نيست (و اين دو ويژگي را ندارد) زيرا كه اين حديث را فقط جعفر بن سليمان روايت كرده كه شيعه است و بلكه شيعه اي غالي است (لازم به ذكر است كه الفاظي مانند: شيعه غالي و رافضي و غالي در رفض، از اصطلاحات و اختراعات اهل سنت مي‌باشد)، ابن حبان در كتاب الثقات در مورد او مي‌نويسد : حسن بن سفيان و إسحاق بن أبي كامل از جرير بن يزيد بن هارون روايت كرده‌اند كه گفت : پدرم مرا نزد جعفر بن سليمان فرستاد، به اوگفتم : به ما خبر رسيده كه تو أبو بكر و عمر را فحش و ناسزا مي‌دهي، گفت: فحش نه، اما دشمني هر چه بخواهي، (ابن حبان مي‌گويد)  پس او رافضي الاغ است . . .  ابن حجر در كتاب تقريب التهذيب (در مورد جعفر ) مي‌نويسد : جعفر بن سليمان ضُبعي أبو سليمان بصري ، بسيار راستگو و زاهد اما شيعه بوده است، ذهبي دركتاب ميزان الاعتدلال و ديگران نيز (در مورد او) همين تعابير را دارند.

4- و ظاهر أن قوله «بعدي» في هذا الحديث مما يقوى به معتقدا الشيعة وقد تقرر في مقره أن المبتدع إذا روى شيئا يقوى به بدعته فهو مردود قال الشيخ عبد الحق الدهلوي في مقدمته : والمختار أنه إن كان داعيا إلى بدعته ومروجا له رد وإن لم يكن كذلك قبل إلا أن يروي شيئا يقوى به بدعته فهو مردود قطعا انتهى .

4- روشن است كه لفظ « بعدي » دركلام رسول خدا (ص) موجب تقويت عقيده شيعه (مبني بر خليفه‌ي اول بودن علي عليه السلام ) مي‌شود در حالي كه در جاي خودش ثابت شده‌است كه اگر بدعت گذار (شيعه و در اينجا جعفر بن سليمان) ، حديثي از پيامبر (ص) را كه موجب تقويت بدعتش مي‌شود (براي اهل سنت) ، روايت كند ، حديث او مردود است همان‌گونه كه شيخ عبد الحق دهلوي در مقدمه‌اش مي‌گويد : نظر من اين است كه راوي‌اي كه از  اهل بدعت است ، اگر بدعتش را ترويج كند ، مردود و الاّ مقبول است مگر آنكه حديثي را روايت كند كه با آن بدعتش تقويت مي‌گردد ، كه در اين صورت قطعا مردود است .

5- فإن قلت : لم يتفرد بزيادة قوله «بعدي» جعفر بن سليمان بل تابعه عليها أجلح الكندي فروى الإمام أحمد في مسنده هذا الحديث من طريق أجلح الكندي عن عبد الله بن بريدة عن أبيه بريدة قال بعث رسول الله بعثين إلى اليمن على أحدهما علي بن أبي طالب و على الاخر خالد بن الوليد الحديث وفي آخره « لا تقع في علي فإنه مني وأنا منه و هو وليكم بعدي و إنه مني وأنا منه وهو وليكم بعدي » .

قلت : أجلح الكندي هذا أيضا شيعي قال في التقريب : أجلح بن عبد الله بن حجية يكنى أبا حجية الكندي يقال اسمه يحيى صدوق شيعي انتهى وكذا في الميزان و غيره .

5- اگر اشكال شود كه : اين حديث را با اضافه‌ي «بعدي» فقط ، جعفر بن سليمان روايت نكرده بلكه أجلح كندي هم آن را نقل نموده است همان‌گونه كه احمد بن حنبل در مسندش از طريق أجلح كندي از عبد الله بن بريده از پدرش بريده نقل كرده كه بريده گفت : رسول خدا (ص) دو گروه را به سمت يمن عازم كرد ، علي بن أبي طالب (عليه السلام ) را فرمانده يك گروه و خالد بن وليد را فرمانده گروه ديگر قرار داد، سپس در ادامه حديث  مي گويد: رسول خدا (ص) فرمود : « به علي ناسزا مگوييد زيرا كه او از من و من از اويم و او بعد از من ولي شماست » .

 (در جواب ) مي‌گويم : اين أجلح كندي هم شيعه است ، ابن حجر در كتاب تقريب التهذيب (در مورد او ) مي‌گويد : أجلح بن عبد الله بن حجية كه كنيه او أبو حجيه كندي است و گفته شده است اسم او يحيى است ، بسيار راستگو و شيعه است در كتاب ميزان الاعتدلال ذهبي و غير آن نيز (در مورد او) همين تعابير آمده است .

6- و‌ الظاهر أن زيادة «بعدي» في هذا الحديث من وهم هذين الشيعيين و يؤيده أن الإمام أحمد روى في مسنده هذا الحديث من عدة طرق ليست في واحدة منها هذه الزيادة :

فمنها ما رواه من طريق الفضل بن دكين حدثنا بن أبي عيينة عن الحسن عن سعيد بن جبير عن بن عباس عن بريدة قال غزوت مع علي اليمن فرأيت منه جفوة الحديث وفي آخره فقال يا بريدة ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلى يا رسول الله قال :« من كنت مولاه فعلي مولاه » .

ومنها ما رواه من طريق أبي معاوية حدثنا الأعمش عن سعيد بن عبيدة عن بن بريدة عن أبيه قال بعثنا رسول الله في سرية الحديث وفي آخره من كنت وليه فعلي وليه

ومنها ما رواه من طريق وكيع حدثنا الأعمش عن سعد بن عبيدة عن بن بريدة عن أبيه أنه مر على مجلس وهم يتناولون من علي الحديث وفي آخره من كنت وليه فعلي وليه

فظهر بهذا كله أن زيادة لفظ «بعدي» في هذا الحديث ليست بمحفوظة بل هي مردودة فاستدلال الشيعة بها على أن عليا رضي الله عنه كان خليفة بعد رسول الله من غير فصل باطل جدا هذا ما عندي والله تعالى أعلم . . .

6- ظاهر امر اين است كه منشأ اضافه‌‌‌‌ي «بعدي» در اين حديث ، توهم اين دو شيعه ( جعفر بن سليمان و اجلح كندي) است ، مؤيد اين نظر ما اين است كه احمد بن حنبل در مسندش اين حديث را  با چند سند و طريق نقل كرده است در حالي كه  در هيچ يك از آنها ، اين اضافه (لفظ «بعدي») وجود ندارد.

از جمله : حديثي است كه احمد از  طريق فضل بن دكين از ابن أبو عيينة از حسن از سعيد بن جبير از ابن عباس از بريده روايت نموده است كه بريده گفت : با علي عليه السلام  ، در جنگ يمن شركت داشتم و از او چيزي ديدم كه خوشم نيامد ... تا اينجا كه رسول خدا (ص) فرمود : اي بريده ! آيا من از مؤمنين به خودشان اولي نيستم ؟ گفتم : آري اي رسول خدا (ص) فرمود: « هر كه من مولاي اويم علي مولاي اوست » و از جمله آن حديثي است كه احمد از  طريق أبو معاوية از أعمش از سعيد بن عبيده از ابن بريده ازپدرش نقل نموده است كه گفت : رسول خدا (ص) ما را به جنگي فرستاد ...  رسول خدا (ص) فرمود : « هر كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست » .

و از جمله آن حديثي است كه احمد از  طريق وكيع و الأعمش از سعد بن عبيدة از ابن بريدة از پدرش نقل نموده است كه او روزي از مجلس محدثين مي‌گذشت ... پيامبر(ص) فرمود : « هر كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست » .

از تمام اين مطالبي كه گفتيم ، اين نكته به دست مي‌آيد كه اضافه لفظ «بعدي» در اين حديث ، صحيح نيست پس استدلال شيعه به اين حديث بر اينكه علي رضي الله عنه ، خليفه بلافصل رسول خداست  ، حقيقتاً باطل است ، اين مقدار توان علمي من بود و خداوند متعال داناتر است .

فإن قلت : لم يتفرد جعفر بن سليمان بقوله « هو ولي كل مؤمن بعدي » بل وقع هذا اللفظ في حديث بريدة عند أحمد في مسنده ففي آخره « لا تقع في علي فإنه مني وأنا منه وهو وليكم بعدي وإنه مني وأنا منه وهو وليكم بعدي »  قلت : تفرد بهذا اللفظ في حديث بريدة ، أجلح الكندي و هو أيضا شيعي .

و اگر بگويي :  حديث « هو ولي كل مؤمن بعدي » را تنها جعفربن سليمان نقل نكرده بلكه  اين لفظ در حديث بريده (صحابي)  در كتاب مسند احمد وارد شده كه آخر آن چنين است : « به علي ناسزا نگوييد زيرا كه او از من و من از اويم و او بعد از من ولي شماست »

(در جواب) مي‌گويم : اين حديث را با اين لفظ فقط اجلح كندي نقل كرده كه او نيز شيعه است .

المباركفوري ، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم أبو العلا ، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي ، ج 10 ص 146 و 147 ، متوفاي 1353 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت

عصاره سخنان مباركفوري :

همان طور كه ملاحظه فرموديد ، سخن او با تمام درازاي خود تنها يك مطلب را دنبال مي‌كرد و آن  اين جمله است : اين حديث با سند صحيح به همراه كلمه « بعدي » ، در منابع اهل سنت وجود ندارد .

او دو دليل بر اين ادعايش آورده است:

1- اين حديث در منابع اهل سنت دو سند بيش تر ندارد و اگرچه تمام راويان اين دو سند ، راستگو هستند ، اما در هر دو آنها يك راوي شيعه (جعفر بن سليمان در يكي و أجلح بن عبد الله كندي در ديگري) وجود دارد .

2- اين حديث موجب تقويت اعتقاد شيعه است ، پس مردود است .

سپس براي سخنان خويش مؤيد هم مي‌آورد و مي گويد: احمد بن حنبل اين حديث را به طرق مختلفي نقل مي‌كند اما در هيچ يك از آنها اين اضافه وجود ندارد .

پاسخ به ادعاهاي مباركفوري :

در آغاز ، ذكر اين نكته لازم است كه اين حديث از رسول خدا (ص) ، به گونه‌هاي متنوعي در منابع دست اول اهل‌سنت ، منعكس شده است كه در ذيل نمونه‌هايي از آن را ذكر مي‌كنيم :

1-     « عليٌ ولي كل مؤمن بعدي »

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار ، اسم المؤلف:  أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235 ، ج 6 ص 372 ،  دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت

2-     « هو ولي كل مؤمن من بعدي »

مسند أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، ج 4 ص 437، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر

3-     « انت ولي كل مؤمن بعدي »

الطيالسي ، سليمان بن داود أبو داود الفارسي البصري ، مسند أبي داود الطيالسي ، متوفاي 204،ج 1 ص 360 ح 2752، دار النشر : دار المعرفة - بيروت

4-     « أنت ولي كل مؤمن بعدي و مؤمنة »

أحمد بن حنبل الشيباني ، متوفاي 241هـ ، فضائل الصحابة ج 2 ص 684 ح1168، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس

5-     « أنت وليي في كل مؤمن بعدي »

أحمد بن حنبل الشيباني ، ، متوفاي 241هـ ، مسند أحمد بن حنبل ، ج 1ص330 ، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر

6-     «  فانه وليكم بعدي »

الإصابة في تمييز الصحابة ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 هـ، ج 6ص 623، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

7-     « ان علياً وليكم بعدي »

البداية والنهاية ، اسم المؤلف:  إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، ج 7 ص 346، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت

8-     « هذا وليكم بعدي »

السنن الكبرى ، اسم المؤلف:  أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي الوفاة: 303 هـ ، ج 5 ص 133، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري , سيد كسروي حسن

10- «أنك ولي المؤمنين من بعدي»

تاريخ بغداد ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463 ، ج 4 ص 338، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 

11- «أنت وليي في كل مُؤْمِنٍ بعدي»

مسند أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، ج 1 ص 330، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر

12- « إنه لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي في كل مؤمن من بعدي »

السنة ، اسم المؤلف:  عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني الوفاة: 287 ، ج 2 ص 565 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1400 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد ناصر الدين الألباني

13- « فهو أولى الناس بكم بعدي »

المعجم الكبير ، اسم المؤلف:  سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360هـ ، ج 22 ص 135، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي

   

لازم به ذكر است كه تعبير اخير ، به طور مفصل در مقاله‌‌ي جداگانه‌اي تقديم خواهد شد .

   

پاسخ اول :

اسناد صحيح بدون راوي شيعه

مباركفوري گفته بود : قد تفرد بها جعفر بن سليمان  ، يعني اين حديث را فقط جعفر بن سليمان روايت كرده است .

در جواب به اين قسمت از ادعاي او مي‌گوييم : به خلاف گمان اين آقايان سند اين حديث شريف در منابع اهل سنت ، منحصر به جعفر بن سليمان و اجلح كندي نيست  بلكه با سند صحيح و معتبر بدون اين كه در سلسله‌ي راويان آن ، اين دو شيعي باشند از رسول خدا (ص)، روايت شده است همان طور كه ألباني بر اين نكته تصريح كرده و مي‌گويد :

... على أن الحديث قد جاء مفرقا من طرق أخرى ليس فيها شيعي ...

… علاوه بر اين ، اين حديث از طرق گوناگوني كه در هيج يك آنان راوي شيعه وجود ندارد ، رسيده است .

  الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222

اكنون نمونه‌هايي از اين حديث شريف را از منابع دست اول اهل سنت ذكر مي‌كنيم :  

طيالسي (متوفاي204هـ) :

اوكه از زمره‌ي قديمي‌ترين محدثين برجسته اهل سنت است ، اين حديث را اين گونه روايت مي‌كند :

حدثنا يونس قال حدثنا أبو داود قال حدثنا أبو عوانة عن أبي بلج عن عمرو بن ميمون عن ابن عباس ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : «أنت ولي كل مؤمن بعدي» .

. . . ابن عباس روايت مي‌كند كه رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود : « تو بعد از من ، ولي هر مؤمني هستي » .

الطيالسي ،:  سليمان بن داود أبو داود الفارسي البصري ، مسند أبي داود الطيالسي ، متوفاي 204،ج 1 ص 360 ح 2752، دار النشر : دار المعرفة - بيروت .

احمد بن حنبل(متوفاي241هـ) :

همچنين احمد بن حنبل ــ امام حنبلي‌ها ــ  اين حديث را در دو كتابش مسند و فضائل الصحابة ، روايت كرده است :

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا يحيى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَيْمُونٍ قال إني لَجَالِسٌ إلى بن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا يا أَبَا عَبَّاسٍ أما ان تَقُومَ مَعَنَا واما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ قال فقال بن عَبَّاسٍ : بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ قال وهو يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قبل أَنْ يَعْمَى قال فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندري ما قالوا قال: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَ يَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا في رَجُلٍ له عَشْرٌ وَقَعُوا في رَجُلٍ قال له النبي صلى الله عليه وسلم . . . فقال له أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى الا أَنَّكَ لَسْتَ بنبي ، انه لاَ ينبغي أَنْ أَذْهَبَ الا وَأَنْتَ خليفتي قال : وقال له رسول اللَّهِ : « أنت وليي في كل مُؤْمِنٍ بعدي » .

 أحمد بن حنبل الشيباني ، ، متوفاي 241هـ ، مسند أحمد بن حنبل ، ج 1ص330 ، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

. . . عمرو بن ميمون (شاگرد ابن عباس) مي گويد: (باعده‌اي) كنار ابن عباس نشسته بودم،گروهي نزد او آمده و گفتند : ابن عباس يا تو نزد ما بيا و يا ما با تو بدون غريبه‌ها در اينجا باشيم ، عمرو بن ميمون مي گويد: ابن عباس چنين پاسخ گفت : من با شما مي‌آيم ، ابن عباس در آن موقع هنوز بيمار و نابينا نشده بود (وقتي كه با آنها خلوت كرد) گفت : شروع به سخن كنيد (عمرو بن ميمون مي‌گويد : ) نمي‌دانيم آنان به ابن عباس چه گفتندكه ابن عباس برگشت در حالي كه لباس‌هايش را تكان مي‌داد ، با خود مي‌گفت : اف و تف (اين دو كلمه براي ابراز بيزاري و انزجار استفاده مي‌شوند) ، كسي را ناسزا گفتند كه دَه امتياز دارد كسي را ناسزا گفتند كه رسول خدا (ص) در مورد او فرمود . . . . و (همچنين ) رسول خدا (ص) به علي فرمود : « آيا راضي نيستي كه جايگاه تو نسبت به من همانند هارون براي موسي باشد ، جز اين كه تو پيامبر نيستي ، براستي شايسته نيست كه من از دنيا بروم جزآنكه تو خليفه‌ي من باشي ، ابن عباس گفت : رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود : « تو پس از من ، ولي من ، بر هر مؤمني هستي » .

اين حديث را در كتاب فضائل الصحابة چنين نقل كرده است :

حدثنا عبد الله قال حدثني أبي قثنا يحيى بن حماد قثنا أبو عوانة قثنا أبو بلج قثا عمرو بن ميمون قال اني لجالس إلى بن عباس إذ أتاه تسعة رهط قالوا : يا أبا عباس اما ان تقوم معنا و اما ان تخلو بنا عن هؤلاء قال فقال بن عباس : بل انا اقوم معكم قال : و هو يومئذ صحيح قبل ان يعمى قال : فابتدأوا فتحدثوا فلا ندري ما قالوا قال فجاء ينفض ثوبه و يقول اف و تف وقعوا في رجل له عشر . . . فقال له اما ترضى ان تكون مني بمنزلة هارون من موسى الا انك ليس نبي انه لا ينبغي ان اذهب الا و أنت خليفتي قال : و قال له رسول الله صلى الله عليه و سلم : « أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة » .

اين نقل مشابه نقل پيشين است فقط در قسمت پاياني و در سخن رسول خدا  اندك تفاوتي ديده مي شود و آن اين كه رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود : « تو بعد از من ، ولي هر مرد و زن مؤمني هستي» .

أحمد بن حنبل الشيباني ، متوفاي 241هـ ، فضائل الصحابة ج 2 ص 682 ح1168، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس

پس از ملاحظه حديث و سخنان راويان آن، اكنون نوبت به بحث پيرامون صحت و عدم صحت آن از جهت سند مي رسد تا با نقل آراء بزرگان از علماي اهل سنت قوت و ضعف آن را بر رسي نمائيم:

تصحيح حاكم نيشابوري :

حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث در مورد سند آن مي‌گويد :

أخبرنا أبو بكر أحمد بن جعفر بن حمدان القطيعي ببغداد من أصل كتابه ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثني أبي ثنا يحيى بن حماد ثنا أبو عوانة ثنا أبو بلج ثنا عمرو بن ميمون قال إني لجالس عند بن عباس إذ أتاه تسعة رهط . . . فقال له : « أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه ليس بعدي نبي إنه لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي » قال بن عباس : وقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم : « أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة » .

. . .  هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه بهذه السياقة .

   

. . . اين حديثي صحيح السند است ولي ، بخاري و مسلم در صحيحشان با اين عبارات نياورده‌اند .

الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله ، المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ص143ح4652، ( متوفاي 405هـ) ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

تصحيح ذهبي :

ذهبي ، رجالي سرشناس اهل سنت نيز ، در تعليقه‌اش بر  المستدرك حاكم ،  صحت اين حديث را تاييد مي‌كند :

تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح .

المستدرك بتعليق الذهبي ، ج 3 ص 143ح4652 ، كتاب معرفة الصحابة ، (قسم ) ذكر إسلام أمير المؤمنين علي رضي الله تعالى عنه .

تصحيح ألباني :

ألباني نيز بعد از نقل نظر حاكم و ذهبي ، نظر خود را در مورد آن ابراز كرده و مي‌نويسد‌ :

. . . و أما قوله : « و هو ولي كل مؤمن بعدي » فقد جاء من حديث ابن عباس فقال الطيالسي ( 2752 ) : حدثنا أبو عوانة عن أبي بلج عن عمرو بن ميمون عنه " أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : « أنت ولي كل مؤمن بعدي » و أخرجه أحمد ( 1 / 330 - 331 ) و من طريقه الحاكم ( 3 / 132 - 133 ) و قال : صحيح الإسناد و وافقه الذهبي و هو كما قالا .

اما اين سخن رسول خدا (ص) : » و او ولي هر مؤمني پس از من است » از طريق ابن عباس روايت شده است و طيالسي آن را اين گونه نقل نموده : براي ما أبو عوانة از أبو بلج و او از  عمرو بن ميمون از ابن عباس براي ما روايت نموده‌اند كه رسول خدا به علي فرمود : « تو پس از من ولي هر مؤمني هستي ».

اين حديث را احمد بن حنبل (ج1ص330 الي 331 ) روايت نموده و با همان سند حاكم نيشابوري در (ج3ص132الي 133) نقل كرده ومي گويد: "اين حديثي صحيح السند است " و ذهبي با نظر حاكم موافقت نموده (وآن را صحيح معرفي نموده است) و اين حديث همين‌گونه است كه اين دو گفته‌اند .

  الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222

يك نكته :

مباركفوري همچنين دو ادعاي ديگر هم نموده بود :

و‌ الظاهر أن زيادة «بعدي» في هذا الحديث من وهم هذين الشيعيين و يؤيده أن الإمام أحمد روى في مسنده هذا الحديث من عدة طرق ليست في واحدة منها هذه الزيادة ...

و ظاهر امر اين است كه منشأ اضافه‌‌‌‌ي «بعدي» در اين حديث ، از خطاهاي اين دو شيعه ( جعفر بن سليمان و اجلح كندي) است ، مؤيد اين نظر ما اين است كه احمد بن حنبل در مسندش اين حديث را  با چند سند و طرق متعدد ، نقل كرده در حالي كه  در هيچ يك از آنها ، اين اضافه وجود ندارد .

با چنين حديثي كه از منابع اهل سنت به همراه تصريحات علماي آنان نقل شد ، ديگر جايي براي نسبت اشتباه و خطا به اين دو راوي نمي‌ماند زيرا كه اين حديث شريف با سند صحيح و بدون آن كه در سند آن فردي شيعي باشد ، روايت شده است

و همچنين جايي براي مؤيد مباركفوري (كه گفته بود :  احمد در مسندش، اين حديث را به طرق مختلف بدون اينكه اين اضافه را داشته باشد ، نقل نموده‌است )،  باقي نمي‌ماند زيرا همان گونه كه گذشت همين حديث را احمد بن حنبل ، هم در مسند خود و هم در فضائل الصحابه‌اش ، با همين اضافه نقل نموده است .

ساير منابع  :

بزرگان ديگري از اهل سنت نيز اين حديث صحيح را  در كتب خود منعكس نموده‌اند كه مي‌توانيد در ذيل تعدادي از آنها را  ملاحظه فرماييد :

ابوبكرآجري (متوفاي360هـ)

الآجري ،  أبي بكر محمد بن الحسين ، الشريعة ، ج 4  ص 2021 ، 1488، دار النشر : دار الوطن - الرياض / السعودية - 1420 هـ - 1999 م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي

طبراني (متوفاي360هـ)

الطبراني ، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم ، المعجم الكبير ، ج 12،  ص 97ح12593،  دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي

ابن عبد البر(متوفاي 463هـ)

ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر،  الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، ج 3 ص 1091، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

ابن عساكر(متوفاي571هـ)

ابن عساكر ، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي ، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، ج 42 ص 199، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري

تلمساني(متوفاي 644هـ)

الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة ، اسم المؤلف:  محمد بن أبي بكر الانصاري التلمساني المعروف بالبري (المتوفى : 644هـ) ، ج 1 ص 292

صفدي)متوفاي764هـ)

الصفدي ، صلاح الدين خليل بن أيبك الصفدي ، الوافي بالوفيات ، ج 21،  ص 178، دار النشر : دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م ، تحقيق : أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى

ابن كثير(متوفاي774هـ)

بن كثير ، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء ، البداية والنهاية ، ج 7 ص 339 و ص 346، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت .

ابن حجر عسقلاني(متوفاي852هـ)

ابن حجر ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي ،  الإصابة في تمييز الصحابة ، ج 4ص 567 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

عبد القادربغدادي(متوفاي1093هـ)

عبد القادر بن عمر البغدادي ، خزانة الأدب ولب لباب لسان العرب ، ج 6 ص 68، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد نبيل طريفي/اميل بديع اليعقوب

مسلما با اين حديث صحيح  ،كه حاوي كلمه « بعدي » نيز مي‌باشد،  ابن تيميه و  به تبع او مباركفوري رسوا مي شوند زيرا آن دو سعي كرده‌اند تا پرده اي بر چهره حقيقت كشيده و آن را آن گونه كه خود خواسته‌اند ، وانمود كنند.

يك سؤال مهم :

 اكنون سؤال مهمي كه اينجا مطرح مي‌شود ،  اين است كه اين آقايان، آيا حديثي با اين درجه اعتبار را در چنين كتب معتبري نديده‌اند ؟ و يا اين كه نخواسته‌اند ببينند تا ... الله اعلم .

   

پاسخ دوم :

صحت حديث جعفر بن سليمان

 حديث جعفر بن سليمان ، همان حديثي است كه مباركفوري آن را رد نموده است ، در پاسخ به او مي‌گوييم : اين حديث در منابع بسياري از منابع اهل سنت از رسول خدا (ص) روايت شده است كه متن يكي از قديمي‌ترين آن را  ذكر كرده سپس نظر علماي اهل سنت را در مورد آن ارائه مي‌كنيم :

المصنف ابن ابي شيبه(متوفاي235هـ) :

ابن ابي شيبه كه از قدمي‌ترين محدثين اهل سنت و از مشايخ بخاري است وكتاب المصنف او نيز از جمله‌ي قديمي‌ترين كتب حديثي اهل سنت است ، در اين كتاب اين گونه روايت مي‌كند :

حدثنا عفان قال ثنا جعفر بن سليمان قال حدثني يزيد الرشك عن مطرف عن عمران بن حصين قال : بعث رسول الله صلى الله عليه وسلم سرية و استعمل عليهم عليا فصنع علي شيئا أنكروه فتعاقد أربعة من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يعلموه وكانوا إذا قدموا من سفر بدأوا برسول الله صلى الله عليه وسلم فسلموا عليه ونظروا إليه ثم ينصرفون إلى رحالهم قال فلما قدمت السرية سلموا على رسول الله صلى الله عليه وسلم فقام أحد الأربعة فقال يا رسول الله ألم تر أن عليا صنع كذا وكذا فأقبل إليه رسول الله يعرف الغضب في وجهه فقال : « ما تريدون من علي ؟ ما تريدون من علي ؟ علي مني وأنا من علي وعلي ولي كل مؤمن بعدي » .

. . . عمران بن حصين (صحابي) نقل مي‌كند كه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم گروهي را اعزام نمود و علي بن أبي طالب عليه السلام را به فرماندهي آن گمارد ، (آنان غنائمي به دست آوردند ) ، امير المؤمنين عليه السلام عملي انجام داد كه آنان را خوش نيامد، چهارنفراز آنها كه از اصحاب رسول خدا (ص) بودند ، با هم قرار گذاشتند وقتي كه پيامبر (ص) را ملاقات نمودند ، اين عمل علي عليه السلام را به ايشان گزارش كنند، (و اين طور مرسوم بود كه ) وقتي مسلمانان از سفري بازمي‌گشتند ، اول خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم رفته ، بعد از ديدار و سلام به حضرت ، (به خانه خود ) مي‌‌‌‌‌‌‌‌رفتند ، اين گروه نيز زماني كه به مدينه آمدند ، خدمت  رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم رفته و سلام كردند ، سپس يكي از آن چهارنفر عرض كرد :  اي رسول خدا  آيا مي داني كه علي چنين و چنان كرده است ؟ ، رسول خدا (ص) در حالي كه خشم در چهره‌اش پيدا بود ، به سمت او رفته و فرمود :  « از علي چه مي‌خواهيد ؟ از علي چه مي‌خواهيد ؟ علي از من و من از علي‌ام  و اوبعد از من ، ولي هر مؤمني است »

ابن أبي شيبة الكوفي ، أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي ، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، متوفاي 235هـ ، ج 6 ص 372 ، ح2121 3، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت .

نظرات علماي طراز اول اهل سنت :

اكنون گوشه‌اي از نظرات علماي اهل سنت را پيرامون اين حديث ، تقديم مي‌نماييم :

ابن حجر عسقلاني :

او در مورد حديث جعفر بن سليمان چنين مي‌‌گويد :

و أخرج الترمذي بإسناد قوي عن عمران بن حصين في قصة قال فيها قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : « ما تريدون من علي ؟ إن عليا مني و أنا من علي و هو ولي كل مؤمن بعدي » .

اين حديث را ترمذي با سندي قوي از عمران بن حصين در ضمن جرياني كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نقل كرده است كه فرمود : « « از علي چه مي‌خواهيد ؟ علي از من و من از علي‌ام  و او بعد از من ولي هر مؤمني است  » .

ابن حجر ، أحمد بن علي بن حجر العسقلاني الشافعي ، الإصابة في تمييز الصحابة ، متوفاي 852 ، ج 4  ص 569 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

ذهبي رجالي معروف اهل سنت :

او بعد از نقل حديث جعفر مي‌گويد :

. . . أخرجه أحمد في المسند و الترمذي و حسنه والنسائي .

اين حديث را احمد  در مسندش و ترمذي ـ كه سند آن را حسن معرفي نموده ـ‌ و نسايي نقل كرده اند.

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي ،  تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، متوفاي 748هـ ، ج 3ص 630 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى ــ

 الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي ، سير أعلام النبلاء ، ج 8 ص 197، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

 عبد القادر بغدادي(متوفاي1093هـ) :

او نيز در مورد حديث جعفر بن سليمان مي‌نويسد :

وأخرج الترمذي بإسنادٍ قويٍّ عن عمران بن حصين في قصةٍ قال فيها : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : « ما يريدون من علي ؟ إن علياً مني وأنا من علي وهو ولي كل مؤمن بعدي » .

اين حديث را ترمذي با سندي قوي از عمران بن حصين از رسول خدا نقل كرده است كه ضمن جرياني فرمود : « « از علي چه مي‌خواهيد ؟ علي از من و من از علي‌ام  و اوبعد از من ولي هر مؤمني است  » .

عبد القادر بن عمر البغدادي ، خزانة الأدب ولب لباب لسان العرب ، ج 6 ص 69،  دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد نبيل طريفي/اميل بديع اليعقوب

   

سيوطي (متوفاي911هـ) : 

او هم اين حديث را همراه تصحيح ابن جرير در كتاب خود منعكس كرده و مي نويسد:

عَنْ عمرانَ بن حُصين قَالَ : بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ سَرِيَّةً وَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمُ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَغَنِمُوا . . . فَقَالَ : « مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيَ ؟ عَلِيٌّ مِني وَأَنَا مِنْ عَلِيَ ، وَعَلِيٌّ وَلِيُّ كُل مُؤْمِنٍ بَعْدِي » . (ش و ابن جرير و صحَّحَهُ ) .

. . . عمران بن حصين (صحابي) نقل مي‌كند كه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم گروهي را اعزام نمود و علي بن أبي طالب عليه السلام را به فرماندهي آن گمارد ، آنان غنائمي به دست آوردند . . . نفر چهارم هم برخواست و همان حرف‌هاي آنان را تكرار كرد ، رسول خدا (ص) خشمگين به سمت او رفت و فرمود :  « از علي چه مي‌خواهيد ؟ علي از من و من از علي‌ام  و او بعد از من ، ولي هر مؤمني است »

(اين حديث را ابن ابي شيبه و ابن جرير نقل كرده‌اند وابن جرير آن را تصحيح نموده‌است ) .

السيوطي ، عبد الرحمن الحافظ ، جامع الاحاديث ( الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، ج 16 ص 256 ح7866 وج 21ص 72.

متقي هندي(متوفاي 975هـ)

او نيز در مورد اين حديث و نظر ابن جرير چنين مي‌نويسد :

. . . فقال : ما تريدون من علي ؟ علي مني وأنا من علي وعلي ولي كل مؤمن بعدي . (ش وابن جرير وصححه ) .

. . . و فرمود :  « از علي چه مي‌خواهيد ؟ علي از من و من از علي‌ام  و اوبعد از من  ولي هر مؤمني است » (متقي هندي مي‌گويد : اين حديث را ابن ابي شيبه و ابن جرير نقل كرده‌اند وابن جرير آن را تصحيح نموده‌است) .

المتقي الهندي ، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي  ، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، ج 13 ص 62، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي

و در جاي ديگري اين حديث را نقل و نظر خود را در مورد آن اين گونه مي‌نويسد :

. . . علي مني وأنا من علي ، وعلي ولي كل مؤمن بعدي . (ش عن عمران بن حصين ؛ صحيح ) .

فرمود :  « علي از من و من از علي‌ام  و او بعد از من ، ولي هر مؤمني است » (متقي هندي مي‌گويد : اين حديث را ابن ابي شيبه از عمران بن حصين نقل نموده‌است و صحيح است) .

المتقي الهندي ، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي  ، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، ج 11 ص 279، ح 32941 ، ج 13 ص 62  دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي .

ساير منابع :

علماي معروف ديگري نيز از اهل سنت ، ايم حديث را روايت كرده‌اند كه به نام تعدادي از آنان اشاره مي‌كنيم :

طيالسي(متوفاي204هـ)

الطيالسي  ، سليمان بن داود أبو داود الفارسي البصري الطيالسي ، مسند أبي داود الطيالسي ، ج 1 ص 111، دار النشر : دار المعرفة - بيروت

احمدبن حنبل(متوفاي241هـ)

احمدبن حنبل الشيباني ، مسند أحمد ، ج 4 ص 437 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر

أحمد بن حنبل الشيباني ، فضائل الصحابة ، ج 2 ص 605و ج 2 ص 620و ج 2 ص 649، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس

ابوبكر شيباني(متوفاي287هـ)

أبو بكر الشيباني ، أحمد بن عمرو بن الضحاك ، الآحاد والمثاني ، ج 4ص 278، ار النشر : دار الراية - الرياض - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. باسم فيصل أحمد الجوابرة

   

نسايي(متوفاي303هـ)

النسائي ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي ، السنن الكبرى ، ج 5 ص 132، ذكر قول النبي صلى الله عليه وسلم «علي ولي كل مؤمن بعدي» ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري , سيد كسروي حسن .

   

ابويعلي موصلي(متوفاي307هـ)

ابويعلي ، أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي ، مسند أبي يعلى ، ج 1ص 293، دار النشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : حسين سليم أسد .

   

روياني(متوفاي307هـ)

الروياني ، محمد بن هارون  الروياني أبو بكر ، مسند الروياني ، ج 1 ص 125، دار النشر : مؤسسة قرطبة - القاهرة - 1416 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أيمن علي أبو يماني

ابن حبان(متوفاي 354هـ)

ابن حبان ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي ، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان ، ج 15 ص 373، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1414 - 1993 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط

طبراني(متوفاي360هـ)

الطبراني ، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني ، المعجم الكبير ، ج 18 ص 128، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي .

و ...

   

نگاهي به جايگاه جعفر بن سليمان در منابع اهل سنت :

در خاتمه‌ي پاسخ دوم ، لازم و ضروري مي نمايد كه نگاهي هم به جايگاه جعفر بن سليمان در كتب اهل سنت داشته باشيم :

1- او از رجال صحيح مسلم است

او از زمره‌ي راويان كتابي است كه در نظر اهل سنت اصح كتب بعد از قرآن يعني صحيح مسلم  است با توجه به اين نكته ، تضعيف او به معناي تضعيف روايات صحيح مسلم خواهد بود :

ألباني در مورد جعفر و اين روايت او مي‌نويسد :

. . . و هو ثقة من رجال مسلم و كذلك سائر رجاله و لذلك قال الحاكم : صحيح على شرط مسلم  وأقره الذهبي .

جعفر بن سليمان مورد اعتماد و از راويان مسلم است و ساير راويان اين حديث نيز موثق مي‌باشند ، به همين جهت است كه حاكم نيشابوري در مورد سند اين حديث گفته است : "اين حديث بنا به شرط مسلم ( نقل او در صحيحش) صحيح السند است و ذهبي هم به آن اقرار نموده است .

  الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222

... توفي جعفر بن سليمان في سنة ثمان وسبعين ومئة ، أحتج به مسلم .

جعفر بن سليمان در سال 178 هـ  ، فوت نمود و مسلم به حديث او احتجاج نموده است .

الذهبي ، محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي ، متوفاي 748،  سير أعلام النبلاء ، ج 8 ص 197، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

او در صحيحش سيزده روايت از جعفر بن مسلم نقل مي‌كند كه به يك مورد از آن اشاره مي‌كنيم :

 حدثنا يحيى بن يحيى أخبرنا جَعْفَرُ بن سُلَيْمَانَ عن أبي عِمْرَانَ الْجَوْنِيِّ عن عبد اللَّهِ بن الصَّامِتِ عن أبي ذَرٍّ قال قال لي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم : «يا أَبَا ذَرٍّ أنه سَيَكُونُ بَعْدِي أُمَرَاءُ يُمِيتُونَ الصَّلَاةَ فَصَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا فَإِنْ صَلَّيْتَ لِوَقْتِهَا كانت لك نَافِلَةً وَإِلَّا كُنْتَ قد أَحْرَزْتَ صَلَاتَكَ» .

مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري ، متوفاي 261هـ ، صحيح مسلم ، ج 1 ص 448ح 648، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي .

علاوه بر اين كه او از رجال و راويان صحيح مسلم است ، از طرف علماي اهل سنت نيز مورد توثيق قرار گرفته است از جمله :

2- ذهبي از او با تعبير امام ياد مي‌كند

چه توثيقي از اين بالاتر كه ذهبي او را با تعبيري چون امام ، معرفي مي‌نمايد :

الامام أبو سليمان الضبعي البصري . كان ينزل في بني ضبيعة فنسب إليهم .

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي ،  تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، متوفاي 748هـ ، ج 11 ص 68، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى

3- يحيي بن معين او را توثيق مي‌كند

وروى محمد بن عثمان العبسي عن يحيى بن معين قال : . . . وكان عندنا ثقة و روى عباس عن يحيى بن معين : ثقة .

الذهبي ، محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي ، أعلام النبلاء ، متوفاي 748هـ ، ج 8 ص 197، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

4- او رافضي نيست

مباركفوري او را غالي در تشيع و رافضي دانسته  و فحش دادن او را نسبت به ابوبكر و عمر ، از ابن حبان نقل كرده بود :

... جعفر بن سليمان و هو شيعي بل هو غال في التشيع . . . وقال ابن حبان في كتاب الثقات ... فإذا هو رافضي الحمار انتهى

در جواب ادعاي او ، به نظريه دو تن از علماي برجسته اهل سنت استناد مي‌نماييم :  

الف : ذهبي (متوفاي748هـ) 

ذهبي ، رجالي معروف اهل سنت ، اين ادعا را رد كرده و مي‌نويسد  :

. . . وقد قيل لجعفر بن سليمان : تشتم أبا بكر وعمر ؟ قال : لا ، و لكن بغضاً يا لك و في صحة هذه عنه نظر ، فإنه لم يكن رافضياً ، حاشاه وقال زكريا الساجي : قوله بغضاً يا لك إنما عنى به جارين له ، كان قد تأذى بهما اسمهما أبو بكر و عمر . . .

به جعفر بن سليمان گفته شده كه آيا  أبو بكر وعمر را فحش مي‌دهي ؟ گفت : نه ، ولي هر چه بخواهي دشمن آنان‌ام . ( ذهبي مي‌گويد : )  صحت اين مطلب مورد اشكال است زيرا كه او هرگز رافضي نبوده و زكريا ساجي گفت : منظور او از اين كه گفته " ولي هر چه بخواهي دشمن آنان‌ام " تنها اين بوده كه او دو همسايه داشته كه از سوي آنان مورد آزار و اذيت قرار مي‌گرفته است ، اسم يكي ابوبكر و ديگري عمر بوده است .

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي ،  تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، متوفاي 748هـ  ، ج 11 ص 68 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى

... ويروى أن جعفرا كان يترفض فقيل له أتسب أبا بكر وعمر قال لا و لكن بغضا يا لك ، فهذا غير صحيح عنه .

روايت شده كه جعفر رافضي است و به او گفته شده كه ابوبكر و عمر را فحش مي‌دهي ؟ گفت : نه " ولي هر چه بخواهي دشمن آنان‌ام " (ذهبي مي‌گويد:) اين مطلب در مورد جعفر صحيح نيست .

سير أعلام النبلاء ، اسم المؤلف:  محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله متوفاي 748 ، ج 8 ص 197، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

ب : محمد ناصر الدين ألباني :

ألباني نيز در مورد ادعاي رافضي بودن جعفر ، مي‌گويد :

إنه قال في ثقاته ( 6 / 140 ) : " كان يبغض الشيخين " . و هذا ، و إن كنت في شك من ثبوته عنه ، فإن مما لا ريب فيه أنه شيعي لإجماعهم على ذلك و لا يلزم من التشيع بغض الشيخين رضي الله عنهما و إنما مجرد التفضيل و الإسناد الذي ذكره ابن حبان برواية تصريحه ببغضهما ، فيه جرير بن يزيد بن هارون و لم أجد له ترجمة و لا وقفت على إسناد آخر بذلك إليه و مع ذلك فقد قال ابن حبان عقب ذاك التصريح : " و كان جعفر بن سليمان من الثقات المتقنين في الروايات غير أنه كان ينتحل الميل إلى أهل البيت .

 ابن حبان در مورد او در كتاب الثقات (ج 6ص140) گفته است: "او بغض شيخين را داشت " اين مطلب را اگر چه من  نسبت به آن شك دارم ، ولي هيچ شكي نيست كه او شيعه است به دليل إجماع علما بر اين مطلب ،  ( زيرا اولاً : ) از تشيع كسي ، بغض شيخين لازم نمي‌آيد ، و تشيع (دراصطلاح اهل سنت) صرف اعتقاد به برتري علي بر ابوبكر و عمر در فضائل است . و ثانياً : در سندي كه در آن به بغض جعفر نسبت به ابوبكر و عمرتصريح شده است ،  جرير بن يزيد بن هارون وجود دارد كه مجهول الهوية مي‌باشد ( لذا سند آن ضعيف است ) و من سند ديگري را بر اين مطلب نيافتم و ثالثاً :  خود ابن حبان در ادامه اين مطلب مي‌گويد: جعفر بن سليمان از راويان مورد اعتماد و صاحب روايات متقن و قوي است جز آن كه به أهل بيت  مايل بوده است .

  الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222

5- حديث اهل بدعت !!! ، مقبول است

همان گونه كه گذشت ، مباركفوري پيروان اهل بيت عليهم السلام را با گستاخي تمام  اهل بدعت مي خواند و مي نويسد:

وقد تقرر في مقره أن المبتدع إذا روى شيئا يقوى به بدعته فهو مردود قال الشيخ عبد الحق الدهلوي في مقدمته و المختار أنه إن كان داعيا إلى بدعته و مروجا له رد وإن لم يكن كذلك قبل إلا أن يروي شيئا يقوى به بدعته فهو مردود قطعا انتهى .

در جاي خودش ثابت شده‌است كه اگر بدعت گذار (او شيعه را بدعت گذار دانسته و منظور او در اينجا جعفر بن سليمان است) ، حديثي از پيامبر (ص) را كه موجب تقويت بدعتش مي‌شود (براي اهل سنت) ، روايت كند ، حديث او مردود است همان‌گونه كه  شيخ عبد الحق دهلوي در مقدمه‌اش مي‌گويد : نظر من اين است كه راوي‌اي كه از  اهل بدعت است ، اگر بدعتش را ترويج كند ، مردود و الاّ مقبول است مگر آنكه حديثي را روايت كند كه با آن بدعتش تقويت گردد ، كه در اين صورت قطعا مردود است .

براي پاسخ به بلند پروازي‌هاي او به جوابي كه ألباني از بزرگان معاصر اهل سنت به او داده‌است ، اكتفاء مي‌كنيم:

ألباني ـ‌ـ كه اهل سنت او را بخاري زمان مي‌نامند ــ  در مورد اين ادعا و احاديث كساني كه از نگاه اهل سنت ، اهل بدعت خوانده مي‌شوند ، اين‌گونه سخن مي‌گويد :

و كان جعفر بن سليمان من الثقات المتقنين في الروايات غير أنه كان ينتحل الميل إلى أهل البيت و لم يكن بداعية إلى مذهبه و ليس بين أهل الحديث من أئمتنا خلاف أن الصدوق المتقن إذا كان فيه بدعة و لم يكن يدعو إليها ، أن الاحتجاج بأخباره جائز .

جعفر بن سليمان از راويان مورد اعتماد و صاحب روايات متقن و قوي است جز آن كه به أهل بيت مايل بوده است ، اما او به مذهب خود دعوت نمي‌كرده‌ است و هيچ اختلافي بين پيشوايان أهل حديث ما در اين مطلب وجود ندارد كه  اگر راوي ِراستگو و متقني ، اهل بدعت باشد ولي به مذهبش دعوت نكند ، اخذ و تمسك به حديث‌هاي او صحيح و مجازاست  .

  الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222

   

پاسخ سوم :

روايت اجلح كندي ، معتبرة است

مباركفوري حديث اجلح را نيز رد نمود در حالي كه به تصريح علماي اهل سنت ، حديث او ،  حديثي حسن و معتبر بوده و اجلح نيز توسط جمهور اهل سنت توثيق شده‌است .

1- تصريح ألباني :

او حديث اجلح را شاهدي بر درستي حديث جعفربن سليمان مي‌داند و پس از نقل آن ، نظر خود را با صراحت در مورد آن ابراز مي‌دارد :

و للحديث شاهد يرويه أجلح الكندي عن عبد الله بن بريدة عن أبيه بريدة قال : بعث رسول الله صلى الله عليه وسلم بعثين إلى اليمن ، على أحدهما علي بن أبي طالب . . . فذكر القصة بنحو ما تقدم ، و في آخره : « لا تقع في علي ،فإنه مني و أنا منه و هو وليكم بعدي و إنه مني و أنا منه و هو وليكم بعدي » أخرجه أحمد (5/356) قلت : و إسناده حسن .

و شاهد حديث ِحعفربن سليمان ، حديثي است كه آن را أجلح كندي از عبد الله بن بريده و او از پدرش بريده روايت كرده كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دو گروه را كه فرماندهي يكي با علي بن أبي طالب عليه السلام  بود ،  به سمت يمن فرستاد ... بريده جريان را آن‌گونه كه گذشت ، نقل كرد تا آن كه رسول خدا (ص) فرمود :  « به علي دشنام مدهيد زيرا او از من و من از اويم و او ولي شما بعد از من است ». اين حديث را احمد بن حنبل (5/356) روايت كرده است . و من مي گويم: سند اين حديث حسن است .

  الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222

2- تصريح حافظ عراقي :

او كه سالها قبل از ابن تيميه و قرن‌ها نيز قبل از مباركفوري مي‌زيسته است ، پس از نقل اين حديث در مورد اجلح كندي مي‌نويسد :

خرج أحمد من طريق الأجلح الكندي عن ابن بريدة عن أبيه قال : بعث رسول الله صلى الله عليه و سلم بعثين إلى اليمن على أحدهما علي والآخر خالد فقال : إذا التقيتما فعلي على الناس وإن افترقتما فكل منكم على حده فظهر المسلمون فسبوا فاصطفى علي امرأة من السبي لنفسه فكتب خالد إلى النبي صلى الله عليه و سلم بذلك فلما أتيته دفعت الكتاب فقرئ عليه فرأيت الغضب في وجهه فقلت : يا رسول الله هذا مكان العائذ بك فقال : « لا تقع في علي فإنه مني وأنا منه وهو وليكم بعدي » .

 قال جدنا للأم ، الزين العراقي : الأجلح الكندي وثقه الجمهور و باقيهم رجاله رجال الصحيح .

أحمد ازطريق أجلح كندي و او از ابن بريده و او از پدرش روايت كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دو گروه را كه فرماندهي يكي با علي بود و ديگري با خالد به سمت يمن فرستاد و فرمود : هرگاه شما دو گروه با هم بوديد ، علي فرمانده كل است و اگر جدا بوديد ، هر يك فرمانده گروه خود است ، مسلمانان در آن درگيري پيروز شدند و دشمن به اسارت در آمد و علي از ميان اسرا ، كنيزي را براي خود برداشت ، خالد بن وليد در مورد اين جريان  نامه‌اي به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نوشت (وبه من داد تا آن را برسانم ) ، وقتي كه خدمت پيامبر (ص) رسيدم ، و نامه خوانده شد ، غضب را در چهره ايشان مشاهده نمودم ، عرض كردم اي رسول خدا ! من به شما پناه مي‌برم فرمود:  « به علي دشنام مدهيد زيرا كه او از من و من از اويم و او ولي شما بعد از من است ».

(مناوي مي‌گويد :) جد مادري من زين عراقي گفته است : أجلح كندي (كه در سند اين حديث قرار دارد ) را ، جمهور علما موثق مي‌دانند و ساير راويان اين حديث نيز راويان صحيح‌اند .

 المناوي ، عبد الرؤوف المناوي ، متوفاي 1031هـ ، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 4 ص 357، دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة : الأولى .

زين عراقي كيست؟

او عبد الرحيم بن حسين بن عبد الرحمن بن أبي بكر متوفاي (806 هـ) و استاد ابن حجر عسقلاني رجالي معروف و متعصب اهل سنت است ، از او در منابع اهل سنت ، با تعابيري چون  امام ، علامه ، حافظ كبير ، حافظ عصر و غيره ياد شده  و هيثمي كه خود از استوانه‌هاي اهل سنت است ، سالها ملازم و خادم او بوده و نهايتاً ، داماد او شده‌ است ، همچنين او داري كتب و تصنيفات فراواني مي‌باشد .

به عنوان نمونه ، سيوطي در مورد او چنين مي‌نويسد :

الحافظ الإمام الكبير الشهير أبو الفضل زين الدين عبد الرحيم بن الحسين ابن عبد الرحمن بن أبي بكر بن إبراهيم العراقي حافظ العصر. . . و تقدم في فن الحديث بحيث كان شيوخ عصره يبالغون في الثناء عليه بالمعرفة كالسبكي و العلائي و العز بن جماعة و العماد بن كثير و غيرهم ونقل عنه الشيخ جمال الدين الإسنوي في المهمات و وصفه بحافظ العصر . . .

او حافظ ، امام بزرگ و مشهور أبو الفضل ، زين الدين ، عبد الرحيم بن الحسين ابن عبد الرحمن بن أبي بكر بن إبراهيم العراقي ، حافظ عصر است . . . او در فن حديث سرآمد (عصر خود) گشت به گونه‌اي كه بزرگان عصراو همچون سبكي و علائي و عز بن جماعة و عماد بن كثير و غيره  در تعريف و تمجيد او فراوان گفته و نوشته‌اند و شيخ جمال الدين إسنوي ، روايات او را در مسايل مهم و اساسي  نقل كرده و از او با وصف حافظ عصر ياد كرده است ...

السيوطي ، عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي ، متوفاي 911هـ ، طبقات الحفاظ ، ج 1 ص 543 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1403 ، الطبعة : الأولى

ابن فهد مكي نيز در مورد او چنين مي گويد :

عبد الرحيم بن الحسين بن عبد الرحمن بن أبي بكر بن إبراهيم الكردي الرازياني ثم المصري الشافعي الإمام الأوحد العلامة الحجة الحبر الناقد عمدة الأنام حافظ الإسلام فريد دهره ووحيد عصره من فاق بالحفظ والإتقان في زمانه وشهد له بالتفرد في فنه أئمة عصره . . . وقال الحافظ تقي الدين بن رافع وهو بمكة في سنة ثلاث وستين وقد مر به الشيخ عبد الرحيم : ما في القاهرة محدث إلا هذا والقاضي عز الدين بن جماعة فلما بلغه وفاة القاضي عز الدين وهو بدمشق قال : مابقي الآن بالقاهرة محدث إلا الشيخ زين الدين العراقي  . . .

أبو الحسن الهيثمي . . . فلما كان قبيل الخمسين صحب الحافظ أبا الفضل العراقي و لازمه أشد ملازمة إلى أن بلغ حمامه فخدمه وانتفع به وصاهره على ابنته .

او عبد الرحيم بن حسين بن عبد الرحمن بن أبي بكر بن إبراهيم كردي رازياني مصري شافعي امام ، بي‌‌مانند ، علامه ، حجت ، دانشمند ، ناقد ، سرآمد مردم ، حافظ اسلام ، يگانه دوران و بي همانند عصرش ، كسي كه به درجه حافظ و استحكام در روايات رسيد  و بزرگان زمانش به يگانگي او در فن حديث گواهي داده‌اند  ... وحافظ تقي الدين بن رافع ــ كه در سال 763 هـ در مكه بوده و حافظ عراقي از او بهره‌مند بوده ، در مورد او گفته است :  در قاهره محدثي جز او نيست و وقتي خبر فوت قاضي عز الدين را ــ كه ساكن دمشق بود ــ  به قاضي عز الدين بن جماعة دادند ،گفت : الآن در قاهره محدثي به جز شيخ زين الدين عراقي باقي نمانده است  ...

أبو الحسن هيثمي ... زماني كه به حدود پنجاه سالگي رسيد ، مصاحب و ملازم حافظ أبوالفضل عراقي شد به او خدمت نمود و بهره برد و داماد او نيز گرديد .

ابن فهد ، تقي الدين محمد بن محمد بن فهد الهاشمي المكي ، متوفاي 871 ، لحظ الألحاظ بذيل طبقات الحفاظ ، ج 1 ص 220الي 239، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت

در ادامه ، بايد شبهه‌ي شيعه بودن اجلح را مورد دقت و بررسي قرار دهيم :

ملاكهاي صحت حديث:

مباركفوري ، با اين كه راستگويي اجلح كندي را پذيرفته ، اما به بهانه‌ي شيعه بودن (نه رافضي بودن ) ، حديث او را رد نموده و نوشته است :

أجلح الكندي هذا أيضا شيعي قال في التقريب : أجلح بن عبد الله بن حجية يكنى أبا حجية الكندي يقال اسمه يحيى صدوق شيعي وكذا في الميزان و غيره.

أجلح كندي هم شيعه است ، ابن حجر در كتاب تقريب التهذيب (در مورد او ) مي‌گويد : أجلح بن عبد الله بن حجية كه كنيه او أبو حجيه كندي مي‌باشد و گفته مي‌شود كه اسم او يحيى است ، بسيار راستگو و شيعه است در كتاب ميزان الاعتدلال ذهبي و غيره نيز (در مورد او) همين تعابير آمده است .

در پاسخ به مباركفوري از سخن الباني كمك گرفته و به توضيح وي بسنده مي كنيم:

  فإن قال قائل : راوي هذا الشاهد شيعة و كذلك في سند المشهود له شيعي آخر و هو جعفر بن سليمان ، أفلا يعتبر ذلك طعنا في الحديث و علة فيه ؟ !

اگر كسي بگويد : راوي اين حديثي كه شما به عنوان شاهد براي صحت حديث جعفر بن سليمان آورده‌ايد (يعني اجلح كندي ) ، شيعه است و همين‌طور است جعفر بن سليمان ، آيا اين موجب عيب و نقص در حديث نيست ؟ !

در پاسخ مي‌نويسد :

فأقول : كلاّ ، لأن العبرة في رواية الحديث إنما هو الصدق و الحفظ و أما المذهب فهو بينه و بين ربه فهو حسيبه و لذلك نجد صاحبي " الصحيحين " و غيرهما قد أخرجوا لكثير من الثقات المخالفين كالخوارج و الشيعة و غيرهم .

در جواب او مي‌گويم : هرگز ، زيرا كه تنها معيار پذيرش حديث ، راستگويي و دقت راوي در نقل حديث است و مذهب او امري است كه بين او و خدايش مي‌باشد ( و ربطي به راوي بودن او ندارد ) ، به همين دليل است كه مي‌بينيم ، مؤلف صحيح بخاري و مسلم (كه صحيح‌ترين‌ِكتاب‌ها در ميان اهل سنت است) و مؤلفان ديگر ، احاديث بسياري از راويان موثقي‌كه مذهبشان مخالف مذهب اهل سنت است ، مثل خوارج و شيعه و غيره روايت نموده‌اند .

  الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222

تعجب ألباني از انكار و دروغ دانستن اين حديث :

ألباني ، در پايان سخنان خود پيرامون اين حديث شريف از جمله تصحيح اين حديث و غيره كه قبلا گذشت ، تعجب و شگفتي خود را از انكار ابن تيميه و همين طور انگيزه او را از اين انكار ، اين گونه بيان مي‌نمايد :  

فمن العجيب حقا أن يتجرأ شيخ الإسلام ابن تيمية على إنكار هذا الحديث و تكذيبه في " منهاج السنة " (4/104) كما فعل بالحديث المتقدم هناك . . . فلا أدري بعد ذلك وجه تكذيبه للحديث إلا التسرع و المبالغة في الرد على الشيعة ، غفر الله لنا و له .

 از چيزهايي كه واقعا مورد تعجب و شگفتي شده است ، اين است كه شيخ الاسلام ابن تيميه بر إنكار اين حديث و دروغ دانستن آن در كتاب منهاج السنة (ج4 ص104) جرأت نموده ، همان طور كه او با حديث قبلي نيز چنين برخوردي كرده است ... من نمي‌دانم با طرح اشكال دلالي او ، ديگر چه دليلي براي دروغ دانستن اين حديث وجود دارد جز شتاب و عجله و زياده‌روي او در رد شيعه ، خداوند ما و او را بيامرزد .

  الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222

نتيجه نهايي:

نتيجه‌ي مباركي كه تا اينجا به دست آمد ، اين است كه هيچ دليل منطقي و معقولي براي انكار و دروغ شمردن  اصل اين حديث شريف و صدور آن از ر‌‌‌سول خدا (ص) ، وجود ندارد مگر تعصبهاي كور كه خدا نكند كسي در منجلاب آن غوطه‌ور گردد .

بحث محتوايي اين حديث :

غباري كه ما در اين مجال به دنبال زدودن آن  از چهره‌ي تابناك حقيقت بوده‌ايم ، غبار انكار اصل و اساس اين حديث بود وآنچه نسبت به اين حديث باقي مي‌ماند ، بحث محتوايي اين حديث شريف مي‌باشد كه بايد بگوييم : اگرچه محتواي آن نيز بسيار روشن و صريح است اما متأسفانه به جهت شبهه‌اي كه براي مريدان خود متوجه آن ساخته‌اند آن ر ا در هاله‌اي از ابهام قرار داده و بلكه وارونه جلوه داده اند كه البته جا دارد تا مقاله‌اي مستقل و مفصل پيرامون آن تدوين گردد و بحمد الله تدوين گشته كه به زودي ارائه مي‌گردد و آنچه در اين جا به آن مي‌پردازيم جوابي مختصر به شبهه‌ي محتوايي خواهد بود :

معناي لفظ «ولي» :

طبق اقرار بعضي از علماي متقدم اهل سنت ، بهترين و رساترين عبارتي كه مي‌تواند خلافت بعد از پيامبر (ص)را ثابت كند ، كلمه‌ي «وليكم بعدي » است و همچنين خلفاي اهل سنت براي معرفي خود به عنوان خليفه‌ي پيامبر (ص) ،  و نيز هنگام نصب فرمانداران از واژه  «ولي» استفاده مي‌كردند :

ابن سعد از بزرگان اهل سنت و متوفاي230هـ ، در مناظره‌اي ساختگي كه بين شيعه (و به تعبير او رافضي ) و سني مطرح نموده‌است ، از طرف فرد سني مي گويد: رساترين و فصيح ترين كلمه اي كه خلافت فردي را ثابت مي كند ، لفظ « وليكم من بعدي » است، و اگر پيامبر (ص) قصد جانشيني علي را داشت بايد مي گفت: « علي وليكم من بعدي »  و حال آن كه از لفظ « مولي» استفاده كرده است.

... فقال له الرافضي : ألم يقل رسول الله عليه السلام لعلي « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال أما والله أن لو يعني بذلك الإمرة والسلطان لأفصح لهم بذلك كما أفصح لهم بالصلاة والزكاة وصيام رمضان وحج البيت و لقال لهم : أيها الناس هذا وليكم من بعدي .

... رافضي به عالم سني گفت : آيا رسول خدا  عليه السلام به علي (ع) نفرمود : « من كنت مولاه فعلي مولاه » عالم سني در جواب گفت : قسم به خدا اگر منظور رسول خدا (ص) اميري و حاكميت مي‌بود ، فصيح‌تر از اين سخن مي‌گفت همان‌گونه كه در مورد نماز زكات وروزه ماه رمضان وحج خانه خدا فصيح سخن گفته است وبه مردم مي‌فرمود :  أيها الناس هذا وليكم من بعدي .

ابن سعد ، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري ، الطبقات الكبرى ، ج 5 ص 319 ، دار النشر : دار صادر - بيروت 

اما بعدها كه علماي بزرگوار شيعه ، احاديثي با لفظ « ولي » از منابع خودشان و با سند صحيح ، ارائه كردند ، آنها را نيز ، فصيح و رسا ندانستند و همين سرگذشت براي الفاظ « أولي بكم بعدي »  و «خليفتي من بعدي » و ...  تكرار گشت .

لفظ « ولي » در فرهنگ خلفاي اهل سنت  :

مسلم بن حجاج نيشابوري به نقل از خليفه دوم، آنگاه كه اميرالمؤمنين (ع) و عباس جهت مطالبه ارث نزد او رفته بودند ، مي‌نويسد :

... فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَ وَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .

پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت : من ولي رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را و ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نمي‌گذاريم ، آن‌چه مي‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌كار ، حيله‌گر و خيانت‌كار ، معرفي كرديد و حال آن كه خدا مي داند كه ابوبكر راستگو ،‌ دين دار و پيرو حق بود .

پس از مرگ ابوبكر ،‌ من ولي پيامبر و ولي ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حليه گر و گناهكار خوانديد .

مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ) ، صحيح مسلم ، ج 3 ص 1378 ، ح 1757 ، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت .

در اين روايت صحيح ، خليفه دوم اهل سنت ، تصريح مي‌كند كه ابوبكر  خود را « ولي » و خليفه رسول خدا (ص) مي‌دانست ؛ ولي امير المؤمنين عليه السلام و عباس او را تكذيب كرده و وي را خيانت كار و ... مي‌دانستند ، و عمر نيز خود را ولي  رسول خدا (ص) مي‌دانست و همانند ابوبكر از سوي آنان دروغگو خيانت كار و ... معرفي شد .

1. ابوبكر : من « ولي » شما شده‌ام

أبو بكر بعد از به خلافت رسيدن در خطبه‌هايي كه براي صحابه ايراد كرده است ، با استفاده از كلمه «ولي» خود را «ولي امر مسلمين» خوانده است .

 بلاذري در انساب الأشراف ، ابن قتيبه دينوري در عيون الأخبار ، طبري و ابن كثير در تاريخشان و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت ،‌ نخستين خطبه ابوبكر را اين گونه نقل كرده‌اند :

لما ولي أبو بكر رضي الله تعالى عنه، خطب الناس فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أما بعد أيها الناس فقد وليتُكم ولستُ بخيركم .

آنگاه كه ابوبكر رضي الله تعالى عنه خلافت را به عهده گرفت براي مردم سخنراني نمود و بعد از حمد خدا گفت :  اي مردم من ولي شما شده ولي بهترين شما نيستم .

أنساب الأشراف ، ج 1 ص 254 ، اسم المؤلف:  أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279 ، دار النشر :

عيون الأخبار ، ج 1 ص 34 ، اسم المؤلف:  أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتيبة الدينوري (المتوفى : 276هـ) الوفاة: 276

تاريخ الطبري ، ج 2 ص 237 ـ 238 ، اسم المؤلف:  لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت .

اين خطبه با سند‌‌هاي صحيح نقل شده است.

ابن كثير دمشقي سلفي ، بعد از نقل اين خطبه مي‌نويسد :

وهذا إسناد صحيح .

سند اين حديث صحيح است

البداية والنهاية ، ج 6 ص 301 ، اسم المؤلف:  إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت .

اين جريان را مي‌توانيد در منابع ذيل نيز ملاحظه نماييد :

1 . سنن بيهقي

   

سنن البيهقي الكبرى ، اسم المؤلف:  أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي الوفاة: 458 ، ج 6ص 353، دار النشر : مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994 ، تحقيق : محمد عبد القادر عطا

2 . الثقات

الثقات ، اسم المؤلف:  محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354 ، ج 2 ص 157 ، دار النشر : دار الفكر - 1395 - 1975 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : السيد شرف الدين أحمد

3 . الحاوي الكبير

الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني ، اسم المؤلف:  علي بن محمد بن حبيب الماوردي البصري الشافعي الوفاة: 450 ، ج 14 ص 100، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان - 1419 هـ -1999 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود

4 . الكامل في التاريخ

الكامل في التاريخ ، اسم المؤلف:  أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ ، ج 2 ص 194، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي

5 . الرياض النضرة

الرياض النضرة في مناقب العشرة ، اسم المؤلف:  أحمد بن عبد الله بن محمد الطبري أبو جعفر الوفاة: 694 ، ج 2 ص 213،  دار النشر : دار الغرب الإسلامي - بيروت - 1996 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عيسى عبد الله محمد مانع الحميري

6 . نهاية الأرب

نهاية الأرب في فنون الأدب ، اسم المؤلف:  شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب النويري الوفاة: 733هـ ، ج 19 ص 25، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ - 2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مفيد قمحية وجماعة

7 . تحفة الترك

تحفة الترك فيما يجب أن يعمل في الملك ، اسم المؤلف:  إبراهيم بن علي بن أحمد بن عبد الواحد ابن عبد المنعم الطرسوسي، نجم الدين (المتوفى : 758هـ) ج 1 ص 4

8  . تخريج الأحاديث والآثار الواقعة

تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري ، اسم المؤلف:  جمال الدين عبد الله بن يوسف بن محمد الزيلعي الوفاة: 762هـ ، ج 2 ص 406 ، دار النشر : دار ابن خزيمة - الرياض - 1414هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الله بن عبد الرحمن السعد

9 . السيرة النبوية

السيرة النبوية لابن كثير ، اسم المؤلف:  أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى : 774هـ) ،  ج 4 ص 493

10 .  المستطرف

المستطرف في كل فن مستظرف مجلدين ، اسم المؤلف:  شهاب الدين محمد بن أحمد أبي الفتح الأبشيهي الوفاة: 850هـ ، ج 2 ص 190، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1406هـ 1986م ، الطبعة : الثانية  ، تحقيق : مفيد محمد قميحة

   

   

محمد بن سعد در طبقات ، سيوطي در تاريخ الخلفاء و ابن حجر هيثمي در الصواعق و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت ، خطبه ديگري را از خليفه دوم نقل كرده‌اند كه بعد از به خلافت رسيدن خطبه خواند و گفت : من ولي امر شده ام در حالي كه از آن كراهت دارم

لما بويع أبو بكر قام خطيبا فلا والله ما خطب خطبته أحد بعد فحمد الله وأثنى عليه ثم قال أما بعد فإني وليت هذا الأمر و أنا له كاره ووالله لوددت أن بعضكم كفانيه

الطبقات الكبرى ، ج 3 ص 212  ، اسم المؤلف:  محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت .

تاريخ الخلفاء ، ج 1 ص 71 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد محي الدين عبد الحميد .

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة  ج 1 ص 37 ، اسم المؤلف:  أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط .

2 . ابوبكر : عمر را « ولي » آنها  نمودم

خليفه اول احساس كرد كه عمرش به پايان رسيده و لذا خليفه دوم را به ولايت بعد از خودش منصوب كرد  در اين انتساب صريحاً از واژه «ولي» استفاده كرد و به صحابه اعلام كرد كه اوعمر  «ولي» مسلمين بعد از من است .

ابن حبان بستي مي‌نويسد :

... ثم رفع أبو بكر يديه فقال اللهم وليته بغير أمر نبيك ولم أرد بذلك إلا صلاحهم وخفت عليهم الفتنة فعملت فيهم بما أنت أعلم به وقد حضر من أمرى ما قد حضر فاجتهدت لهم الرأي فوليت عليهم خيرهم لهم وأقواهم عليهم وأحرصهم على رشدهم ولم أرد محاماة عمر...

سپس ابوبكر دستش را بلند كرد و گفت : خدايا من عمر را بدون اين كه پيامبرت ، دستور داده باشد ، ولي نمودم و تنها قصدم از اين كار صلاح مردم و ترس از ايجاد فتنه بود، عملي انجام دادم كه تو از آن آگاه‌تري و زمان مرگ من فرا رسيده لذا به مصلحت مردم  اقدام كرده و بر آنان بهترين و قوي‌تري و حريص‌ترينشان به هدايت را ولي نمودم و محروميت عمر را نخواستم .  

الثقات ، ج 2 ص 192 ـ 193 ، اسم المؤلف:  محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354 ، دار النشر : دار الفكر - 1395 - 1975 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : السيد شرف الدين أحمد .

3 . ابوبكر خطاب به فرماندهان نظامي : عمر « ولي » شماست

ابن اثير جزري مي‌نويسد كه خليفه اول اهل سنت بعد از انتصاب عمر به جانشيني خود ، به فرماندهان سپاه اين چنين نوشت :

وكتَبَ إِلى أُمرَاءِ الأجنَادِ : وَلَّيْتُ عليكم عمرَ ...

   

ابوبكر به فرماندهان نظامي نوشت : من عمر را ولي شما قرار دادم ...

معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول ، ج 4 ص 109 ، اسم المؤلف:  المبارك بن محمد ابن الأثير الجزري الوفاة: 544 ، دار النشر :

استفاده از كلمات « خليفه » و « ولي » در اين دو روايت ، نشانگر آن است كه در آن زمان مردم از هر دوي آن‌ها يك معنا را استنباط مي‌كرده‌اند و «ولي» همان معنايي را داشته كه از لفظ «خليفه» فهميده مي شده است.

4 . صحابه خطاب به ابوبكر : چرا عُمر را « وليّ »  قرار دادي ؟

نه تنها خليفه اول براي انتصاب عمر از واژه «وليّ» استفاده كرده است؛ بلكه صحابه نيز در اعتراضي كه به ابوبكر داشتند ، از دو واژه «وَلِيَ» و «خَلَّفَ» در كنارهم استفاده كرده‌اند :

ابن أبي شيبه ‌مي‌نويسد :

عن وكيع ، وابن إدريس ، عن إسماعيل بن أبي خالد ، عن زبيد بن الحرث ، أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلى عمر يستخلفه فقال الناس : تستخلف علينا فظاً غليظاً ، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ ، فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر .

المصنف ، ابن أبي شيبة ، ج8 ، ص574 ، با تحقيق سعيد محمد اللحام ، ط دار الفكر ، بيروت و تاريخ المدينة المنوّرة ، ابن شبة النميري ، ج2 ، ص671 ، با تحقيق فهيم محمد شلتوت ، ط دار الفكر ،  بيروت و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج30 ، ص 413 و كنز العمال ، متقي هندي ، ج5 ، ص678 .

از زيد بن حارث نقل شده است : وقتي كه ابوبكر در حال احتضار قرار گرفت ، كسي را نزد عمر فرستاد تا او را جانشين خود كند ، مردم گفتند : كسي را بر ما مسلط مي‌كني كه خشن و بد اخلاق است ، اگر او حكومت را به دست گيرد ، سخت‌گيرتر و خشن‌تر خواهد شد ، جواب خدا را چه خواهي داد هنگامي كه او را ملاقات كني و از تو سؤال شود كه چرا شخص بد اخلاق و خشني مثل عمر را بر ما مسلط كردي ؟

ابن تيميه حراني ، نظريه پرداز وهابيت و مؤسس فکري اين فرقه مي‌نويسد :

لما استخلفه أبو بكر كره خلافته طائفة حتى قال طلحة ماذا تقول لربك إذا وليت علينا فظا غليظا .

منهاج السنة ، ج7 ، ص 461 .

و چون ابوبكر عمر را به جانشيني انتخاب كرد ، برخي از اين انتخاب ناراحت شدند ، طلحه گفت : جواب خدا را چه خواهى داد هنگامي كه به ملاقات او بروي و از تو سؤال شود كه چرا فردي خشن و بد اخلاق را بر ما ولي قرار دادي؟ .

در اين دو روايت نيز از كلمات «استخلفه» و «وليت» استفاده و يك معنا اراده شده است .

و در جاي ديگر مي‌نويسد :

وقد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا .

صحابه با ابوبكر در باره جانشيني عمر با او صحبت كردند و گفتند : چرا فردي خشن و تند  را به خلافت بر گزيده  و بر مردم تحميل كردى ؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟

منهاج السنة ، ج6 ، ص155 ، الناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406، تحقيق : د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء : 8 .

5 . عمر :  من « وليّ » شما هستم:

خليفه دوم نيز بعد از بيعت گرفتن از مردم و در طول دوران خلافتش خطبه‌هائي خوانده كه با استفاده از واژه «وليّ» خود را «وليّ امر مسلمين» خوانده است .

بلاذري در انساب الأشراف مي‌نويسد :

المدائني في إسناده ، قال : خطب عمر بن الخطاب رضي الله عنه حين ولي فحمد الله وأثنى عليه وصلى على نبيه ثم قال : إني قد وليت عليكم ، ولولا رجائي أن أكون خيركم لكم ، وأقواكم عليكم ، وأشدكم اضطلاعاً بما ينوب من مهم أمركم ، ما توليت ذلك منكم ...

عمر وقتي كه خليفه شد ، براي مردم سخنراني كرد و بعد از حمد و ثناي خدا و درود بر پيامبر گفت : براستي كه من وليّ شما شده‌ام و اگر اميد اين را نداشتم كه بهترين و قوي ترين شما هستم ، وليّ شما نمي‌شدم .

أنساب الأشراف ، ج 3 ص 412 ، اسم المؤلف:  أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ)

طبري هم در مورد سخنراني عمر و معرفي خودش به عنوان وليّ مي‌نويسد:

وقفل عمر من الشام إلى المدينة في ذي الحجة وخطب حين أراد القفول فحمد الله وأثنى عليه وقال ألا إني قد وليت عليكم وقضيت الذي علي في الذي ولأني الله من أمركم إن شاء الله قسطنا بينكم .

عمر هنگام مراجعت از شام به مدينه سخنراني كرد و پس از حمد و ثناي الهي گفت: من بر شم رهبر و خليفه شده ام و آنچه كه بعهده من بود در باره شما انجام دادم، به ياري خدا بين شما عدالت اجرا خواهد شد.

   

تاريخ الطبري ، ج 2 ص 490 ، اسم المؤلف:  لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت .

و نيز مي‌نويسد :

ذكر بعض خطبه رضي الله تعالى عنه ... عن عروة بن الزبير أن عمر رضي الله تعالى عنه خطب فحمد الله وأثنى عليه بما هو أهله ثم ذكر الناس بالله عز وجل واليوم الآخر ثم قال يا أيها الناس إني قد وليت عليكم ولولا رجاء أن أكون خيركم لكم وأقواكم عليكم وأشدكم استضلاعا بما ينوب من مهم أموركم ما توليت ذلك منكم

عمر خطبه خواند و در آن از حمد و ثناي الهي سخن گفت سپس خطاب به مردم گفت: اي مردم من خليفه شما شده ام و اگر بهترين و قوي ترين و سخت گير ترين در مسائل و امور زندگي شما نبودم اين مسؤوليت را نمي پذيرفتم.

تاريخ الطبري ، ج 2 ص 572 ، اسم المؤلف:  لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت .

ابن كثير دمشقي هم در اين مورد مي‌نويسد :

فلما اراد القفول إلى المدينة في ذي الحجة منها خطب الناس فحمد الله واثنى عليه ثم قال الا اني قد وليت عليكم وقضيت الذي علي في الذي ولاني الله من امركم ان شاء الله

عمر در ماه ذي حجه قصد ترك شام را داشت و لذا در سخنراني اش گفت: من رهبر شما شده ام و آنچه بعهده من بود به انجام رساندم.

البداية والنهاية ، ج 7 ص 79 ، اسم المؤلف:  إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت .

6 . افسوس عمر بر دوستان از دست رفته:

زماني كه خليفه دوم احساس كرد كه ضربه چاقو كاري است و به زودي از دنيا خواهد رفت ، به ياد كساني افتاد كه در انحراف خلافت از بني هاشم و رسيدن آن به خليفه اول و سپس خليفه دوم ، نقش اساسي داشتند و بر سر پيماني كه بسته بودند كاملاً وفادار ماندند ؛ اما عمر آنان سر آمد و از دنيا رفتند . خليفه دوم با يادآوري نام‌هاي آن‌ها مي‌گويد : اگر آن‌ها زنده بودند ، بعد از خودم ايشان را «ولي امر مسلمين» مي‌كردم .

ابن قتيبه دينوري مي‌نويسد :

فلما أحس بالموت قال لابنه اذهب إلى عائشة وأقرئها مني السلام واستأذنها أن أقبر في بيتها مع رسول الله ومع أبي بكر فأتاها عبد الله بن عمر فأعلمها فقالت نعم وكرامة ثم قالت يا بني أبلغ عمر سلامي وقل له لا تدع أمة محمد بلا راع استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملا فإني أخشى عليهم الفتنة فأتى عبد الله فأعلمه فقال ومن تأمرني أن أستخلف لو أدركت أبا عبيدة بن الجراح باقيا استخلفته و وليته فإذا قدمت على ربي فسألني وقال لي من وليت على أمة محمد ؟ قلت أي ربي سمعت عبدك ونبيك يقول لكل أمة أمين وأمين هذه الأمة أبو عبيدة بن الجراح ولو أدركت معاذ بن جبل استخلفته فإذا قدمت على ربي فسألني من وليت على أمة محمد؟ قلت : أي ربي سمعت عبدك ونبيك يقول إن معاذ بن جبل يأتي بين يدي العلماء يوم القيامة ولو أدركت خالد بن الوليد ، لوليته فإذا قدمت على ربي فسألني من وليت على أمة محمد ؟ قلت أي ربي سمعت عبدك ونبيك يقول خالد بن الوليد سيف من سيوف الله سله على المشركين ... .

الإمامة والسياسة ، اسم المؤلف:  أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري الوفاة: 276هـ.  ، ج 1 ص 25 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.  ، تحقيق : خليل المنصور .

و ابن خلدون نيز در مقدمه معروفش مي‌نويسد كه عمر گفت :

لو كان سالم مولى حذيفة حيا لوليته .

اگر سالم ، غلام حذيفة زنده مي‌بود ، او را وليّ و جانشين قرار مي دادم  .

مقدمة ابن خلدون ، ج 1 ص 194 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن محمد بن خلدون الحضرمي الوفاة: 808 ، دار النشر : دار القلم - بيروت - 1984 ، الطبعة : الخامسة .

7 . سفارش عمر به علي عليه السلام:

ابن حجر عسقلاني در شرح صحيح بخاري بعد از نقل قضيه سپردن خلافت به شوري توسط عمر مي‌نويسد: خليفه دوم آنان را چنين نصيحت كرد :

يا علي لعل هؤلاء القوم يعلمون لك حقك وقرابتك من رسول الله صلى الله عليه وسلم وصهرك وما اتاك الله من الفقه والعلم فان وليت هذا الأمر فاتق الله فيه ثم دعا عثمان فقال يا عثمان فذكر له نحو ذلك ووقع في رواية إسرائيل عن أبي إسحاق في قصة عثمان فان ولوك هذا الأمر فاتق الله فيه ولا تحملن بني أبي معيط على رقاب الناس ...

اي علي ! شايد اين قوم حق تو و قرابت و دامادي‌ات به رسول خدا (ص) و فقه وعلمي كه خدا به تو عنايت نموده را بشناسند ، پس اگر وليّ اين امر شدي تقوا پيشه كن !!! سپس رو به  عثمان كرد و مثل همان سخنان را به او گفت  و در روايت إسرائيل از أبي إسحاق در مورد سخن عمر با  عثمان  آمده است كه عمر گفت : اگر مردم تو را وليّ اين امر نمودند تقوا پيشه كن و بني أبي معيط را بر گردن مردم سوار مكن (به آنان پستي نده )

فتح الباري شرح صحيح البخاري ، ج 7 ص 68 ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب .

أنساب الأشراف ، ج 2 ص 259 ، اسم المؤلف:  أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) .

8 . عمر، ابوموسي را « ولي » مردم قرار داد:

استفاده از واژه «ولي» و اراده امامت ، سرپرستي و حكومت از آن ، كاربرد گسترده‌اي داشته است ؛ تا جايي كه در نامه‌ها و احكام فرمانداران و حاكمان ديگر مناطق اسلامي نيز در هنگام انتصاب از همين كلمه استفاده مي‌شده است ؛ از جمله ابن كثير دمشقي متن حكم خليفه دوم به هنگام انتصاب أبو موسي اشعري به حكومت بصره را اين گونه نقل مي‌كند :

وكتب إلى اهل البصرة اني قد وليت عليكم أبا موسى لياخذ من قويكم لضعيفكم وليقاتل بكم عدوكم وليدفع عن دينكم ... .

عمر به اهل بصره نوشت : براستي كه من ابوموسي را وليّ شما نمودم ...

البداية والنهاية ، ج 7 ص 82 ، اسم المؤلف:  إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت .

9  . معاويه خطاب به مردم بصره :  عبيدالله را « وليّ » شما قرار دادم:

طبري و ابن جوزي نوشته اندكه معاوية هنگام انتصاب عبيد الله بن زياد خطاب به مردم بصره گفت :

ثم قال قد وليت عليكم ابن أخي عبيد الله بن زياد

... براستي كه پسر برادرم ،‌ عبيدالله بن زياد را وليّ شما قرار دادم  .

تاريخ الطبري ، ج 3 ص 245 ، اسم المؤلف:  لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت

المنتظم في تاريخ الملوك والأمم ، ج 5 ص 278 ـ 279 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج الوفاة: 597 ، دار النشر : دار صادر - بيروت - 1358 ، الطبعة : الأول

10 . عبد الملك مروان از قريش گله مي كند:

استفاده از كلمه ي «وليّ» در قرن‌هاي بعدي تاريخ اسلام نيز كاربرد داشته است و ديگران به پيروي از خلفا آن‌ها را «ولي امر مسلمانان» مي‌دانستند .

أحمد زكي صفوت در جمهرة خطب العرب مي‌نويسد كه عبد الملك بن مروان در زمان خلافتش اين چنين از قريش در خطبه‌اش گله‌ مي كند:

فيا معشر قريش وليكم عمر بن الخطاب فكان فظا غليظا مضيقا عليكم فسمعتم له وأطعتم ثم وليكم عثمان فكان سهلا فعدوتم عليه فقتلتموه

   

اي مردم قريش ! (وقتي كه ) وليّ شما عمر بن خطاب  كه بسيار تند بود و برشما سخت‌گير بود، شما سخن او را گوش كرده و از او اطاعت نموديد سپس عثمان وليّ شما شد كه آسان مي‌گرفت و شما با او دشمني نموده و او را به قتل رسانديد .

جمهرة خطب العرب ، ج 2 ص 196 ، اسم المؤلف:  أحمد زكي صفوت الوفاة: بلا ، دار النشر : المكتبة العلمية - بيروت .

مروج الذهب ، ج 1 ص 401 ، اسم المؤلف:  أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى : 346هـ) .

المحكم والمحيط الأعظم ، ج 1 ص 514 ، اسم المؤلف:  أبو الحسن علي بن إسماعيل بن سيده المرسي الوفاة: 458هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 2000م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الحميد هنداوي

لسان العرب ، ج 8 ص 166 ، اسم المؤلف:  محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711 ، دار النشر : دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى

   

از مجموع مباحث پيشين در موضوع  اثبات صحت سند حديث : وهو( عليّ عليه السلام) وليّ  كلّ مؤمن بعدي، « علي پس از من پيشوا و رهبر مؤمنان است» ادعاي بي خبران و بي خردان  متعصب، به سختي متزلزل شد و راهي جز پذيرفتن حقيقت ندارند، البته اگر پرده هاي ضخيم تعصب را كنار زده و دل ها را از حقد و كينه پاكسازي نمايند.  

و درپايان اين مقال پرسشي را فرا روي حق جويان قرار مي دهيم تا خود قضاوت نموده و آنچه را صحيح مي دانند بر گزينند:

با وجود استعمال فراوان واژه « وليّ » در فرهنگ ادبي پيروان مكتب خلفا و استفاده از آن در معناي جانشيني و حاكميت، و دلالت صريح آن بر نيابت و رهبري مردم ، چرا وقتي كه نوبت به پيروان مكتب اهل بيت مي رسد با تمام توان كوشش مي كنند تا با تحريف و تاويل غير عالمانه معناي درست و واقعي اين واژه را تغيير دهند؟ و يا چون نام علي عليه السلام  به ميان مي آيد حساسيتها بر انگيخته مي شود، ومغزها و قلمها به تكاپو مي افتد و در اين مورد هم مانند ديگر جريانات تاريخي حقايق را نا جوانمردانه انكار و واژه اي به اين روشني و وضوح را از محتواي اصلي بيگانه مي كنند، آيا شما مي دانيد چرا؟ پس به ما هم بگوئيد چرا؟

کمپین رهروان غدیر

 

 

برداشتى غلط از کلام سیّد مرتضى درباره حدیث غدیر

برداشتى غلط از کلام سیّد مرتضى درباره حدیث غدیر

 

 

سؤال: آیا این ادّعا که سید مرتضى حدیث غدیر را نصّ خفى بر خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته صحیح است؟

جواب: عده اى بیان کرده اند که اگر حدیث غدیر واضح ترین و قوى ترین نصّ بر امامت حضرت على(علیه السلام)است، چرا قدماى شیعه; همچون سید مرتضى آن را نصّ خفى براى خلافت دانسته است؟ زیرا او مى گوید: «ما ادعا نمى کنیم که نصّ در خلافت امیرالمؤمنین به علم ضرورى ثابت است، بلکه از راه استدلال ثابت مى شود و کسى از اصحاب خود را نمى شناسیم که چنین ادّعایى داشته باشد».(1)

در پاسخ باید گفت:

اولا: ادّعاى این که سید مرتضى حدیث غدیر را نصّ خفى دانسته ادّعایى باطل است و هرگز با مراجعه به کتاب «الشافى» چنین مطلبى استفاده نمى شود. سیدمرتضى(رحمه الله) نصوصى که دلالت بر امامت حضرت على(علیه السلام) دارد را بر دو قسم کرده است:

1 ـ نصوصى که شنوندگان، آن را از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیده و مقصود آن را به وضوح و ضرورت فهمیده اند; اگر چه در زمان ما این مطلب از راه استدلال اثبات مى شود; ظاهر و لفظ این کونه نصوص صراحت در امامت و خلافت داشته و معروف به نصّ جلىّ است; مثل قول پیامبر(صلى الله علیه وآله) که فرمود: «سلّموا على علىّ بامرة المومنین»;(2) «بر على به عنوان امیرالمؤمنین سلام دهید.» یا آن که مى فرماید: «هذا خلیفتى فیکم من بعدى فاسمعوا له و اطیعوا»;(3) «این ـ على(علیه السلام) ـ خلیفه من، در میان شما بعد از من است، پس به دستوراتش گوش فراداده و او را اطاعت کنید.»

2 ـ قسم دیگر که ما قطع نداریم شنوندگان، این مطلب را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) به وضوح و ضرورت فهمیده باشند و امتناعى ندارد که آنان از راه استدلال، دلالت الفاظ بر امامت را دریافته باشند و در زمان ما نیز علم به مقصود آن تنها از راه استدلال فهمیده مى شود; مثل قول پیامبر(صلى الله علیه وآله) در خطاب به حضرت على(علیه السلام) که فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لانبىّ بعدى». یا حدیث «من کنت مولاه فعلىّ مولاه». این قسم از نصّ را اصحاب ما نصّ خفى مى دانند».(4)

از این بیان استفاده مى شود که مقصود سید مرتضى(رحمه الله) از نصّ خفى، تشکیک در دلالت حدیث غدیر بر امامت حضرت على(علیه السلام) نبوده است.

به تعبیر دیگر: مقصود سید مرتضى(رحمه الله) از این عبارت، آن است که علم به نصّ بر امامت حضرت على(علیه السلام) و خلافت او از جانب پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى ما با استدلال حاصل مى شود، گرچه براى مخاطبان عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله)، برخى از این نصوص بدیهى و ضرورى بوده است.

ثانیاً: سید مرتضى(رحمه الله) بحث مفصّلى - حدود 66 صفحه - درباره صحّت سند و دلالت حدیث غدیر بر وصایت و امامت حضرت على(علیه السلام) داشته است، حال با وجود این چگونه مى توان نسبت تشکیک در حدیث را به او داد(5).(6)

 

 

1 ـ شافى، ج 2، ص 128.

2 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 1، ص 12.

3 ـ تاریخ طبرى، ج 2، ص 321; مسند احمد، ج 1، ص 111; مستدرک حاکم، ج 3، ص 132.

 

4 ـ شافى، ج 2، ص 67 و 68.

5 ـ شافى، ص 260و261.

6 ـ على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات (2)، ص 50.

کمپین رهروان غدیر

 

برخورد امام علی(ع) با مساله غصب خلافت

برخورد امام علی(ع) با مساله غصب خلافت

 

سؤال: برخورد امام علی(ع) با مساله غصب خلافت چگونه بود؟

جواب: امام علی (ع) در خطبه شقشقیّه مى فرماید: «(هنگامى که دیدم او "ابوبکر" پیشدستى کرد و خلافت را در بر گرفت) من در برابر آن پرده اى افکندم و پهلو از آن تهى کردم (و خود را کنار کشیدم)» (فَسَدَلْتُ(1) دُونَها ثَوْباً، وَ طَوْیتُ عَنْها کَشْحاً(2)).

این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که امام(علیه السلام) هنگامى که خود را در برابر این جریان دید، آماده درگیرى نشد و به دلایلى که در ذیل به آن اشاره مى شود بزرگوارانه از آن چشم پوشید و زاهدانه از آن کناره گیرى کرد. ولى از سوى دیگر این فکر دائماً روح او را آزار مى داد که در برابر این انحراف بزرگ چه باید انجام دهد و مسئولیّت الهى خویش را چگونه پیاده کند؟

به همین دلیل اضافه مى کند: «پیوسته در این اندیشه بودم که آیا با دست بریده (و نداشتن یار و یاور) به مخالفان حمله کنم یا بر این تاریکى کور، صبر نمایم؟» (وَطَفِقْتُ اَرْتَئى بَیْنَ اَنْ اَصُولَ بِیَد جَذّاءَ،(3) اَوْ اَصْبِرَ عَلى طَخْیَة(4) عَمْیاءَ).

امام(علیه السلام) با این جمله، این حقیقت را روشن مى سازد که من هرگز مسئولیّت خودم را در برابر امّت و وظیفه اى که خدا و پیامبرش بر دوشم گذارده بودند فراموش نکرده، ولى چه کنم که در میان دو محذور، گرفتار بودم: محذور اوّل این که قیام کنم و با مخالفان، درگیر شوم در حالى که از یکسو، یار و یاور کافى نداشتم و از سوى دیگر این قیام موجب شکاف در میان مسلمین مى شد و فرصت به دست منافقان و دشمنانى مى داد که در انتظار چنین شرایطى بودند. محذور دوّم این که در آن محیط تاریک و ظلمانى صبر کنم.

تعبیر به «طَخْیَة عَمْیاءَ» با توجّه به این که «طخیه» خود به معناى ظلمت و تاریکى است اشاره به این است که گاهى ظلمتها شدید نیست و از خلال آن مى توان شبحى مشاهده کرد، ولى این ظلمت آن قدر شدید بود که باید ظلمت کورش نامید. سپس توصیف بیشترى از شرایط آن زمان در سه جمله کوتاه و پرمعنا ارائه مى دهد و مى فرماید: «ظلمت و فتنه اى که بزرگسالان را فرسوده و کودکان خردسال را پیر و مردم با ایمان را تا واپسین دم زندگى و لقاى پروردگار رنج مى دهد» (یَهْرَمُ فیهَا الْکَبیرُ، وَیَشیبُ فیهَا الصَّغیرُ، وَ یَکْدَحُ(5) فیها مُؤمِن حَتّى یَلْقى رَبَّهُ).

از این عبارت به خوبى روشن مى شود که یک رنج و درد عمومى، همه را تحت فشار قرار داده بود. صغیران را پیر مى کرد و پیران را زمین گیر، ولى مؤمنان رنج مضاعفى داشتند چرا که مشکلات روزافزون جامعه اسلامى و خطراتى که از هر سو آن را تهدید مى کرد آنان را در اندوه عمیق و رنج بى پایانى فرو برده بود، همان درد و مصیبتى که با گذشت زمان و در مدّت کوتاهى در عصر «بنى امیّه» خود را نشان داد و بسیارى از زحمات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان راستین نخستین را بر باد داد.

سرانجام، تصمیم گیرى خود را در برابر این «دو راهى» مشکل و خطرناک به این صورت بیان مى فرماید: «سرانجام (بعد از اندیشه کافى و در نظر گرفتن تمام جهات) دیدم بردبارى و شکیبایى در برابر این مشکل، به عقل و خرد نزدیکتر است» (فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هات(6) اَحْجى(7)).

«به همین دلیل شکیبایى پیشه کردم (نه شکیبایى آمیخته با آرامش خاطر بلکه) در حالى بود که گویى چشم را خاشاک پر کرده و استخوان، راه گلویم را گرفته بود» (فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَیْنِ قَذىً،(8) وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً(9)).

این تعبیر، ترسیم گویایى از نهایت ناراحتى امام در آن سالهاى پر درد و رنج مى باشد که نمى توانست چشم به روى حوادث ببندد و نه بگشاید و نیز نمى توانست فریاد کشد و سوز درون خود را آشکار سازد. «چرا که با چشم خود مى دیدم میراثم به غارت مى رود!» (اَرى تُراثى نَهْباً).

در مورد کتب آسمانى مى خوانیم: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»؛ (سپس کتاب (آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم).(10) و از همین نظر در حدیث مشهور نبوى آمده است: «اَلْعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنْبیاءِ»؛ (دانشمندان وارثان پیامبرانند).(11)

شاهد این سخن تاریخ گویاى زندگى على(علیه السلام) است، او عملا نشان داد که هیچ گونه دلبستگى به مال و مقام ندارد و خلافت را ـ بدون انجام وظایف الهى ـ همانند کفش کهنه بى ارزش، یا آب بینى حیوانى مى دانست، چگونه ممکن است براى از دست رفتن آن چشمى پرخاشاک و گلویى گرفته، داشته باشد؟

بعضى احتمال داده اند که منظور از این «میراث غارت شده» ، «فدک» باشد که پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى دخترش «زهرا»(علیها السلام) گذارده بود و از آن جا که مال همسر در حکم مال شوهر است این تعبیر را بیان فرمود؛(12) ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد چرا که در تمام این خطبه، سخن از مسأله خلافت است و این جمله نیز ناظر به آن است.(13)

 

منابع

1. «سَدَلْتُ» از مادّه «سَدْل» بر وزن «عدل» در اصل به معناى نزول چیزى از بالا به پایین به گونه اى که آن را بپوشاند مى باشد، بنابراین «سَدَلْتُ» مفهومش این است که آن را رها کردم و چیزى بر آن فرو افکندم.

2. «کشح» (بر وزن فتح) به معناى پهلوست و «طَوَى عَنْهُ عَنْهُ کَشْحَهُ» کنایه از بى اعتنایى و صرف نظر کردن از چیزى است.

3. «جَذّاء» به معناى شکسته و بریده است.

4. «طَخیة» به معناى تاریکى و ظلمت و گاه به معناى ابرهاى نازک است و «طخیاء» به معناى شب تاریک است.

5. «یَکْدح» از مادّه «کَدْح» به معناى سعى و کوشش توأم با خستگى است.

6. «ها» در واژه «هاتا» علامت تنبیه است و «تا» اسم اشاره مؤنث، اشاره به «طخیة» (تاریکى و ظلمت) است که در جمله هاى قبل آمده است. بعضى نیز مشارالیه را حالتى دانسته اند که از عبارت استفاده مى شود و معنا چنین است: «فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هذه الحالة اَحْجى».

7. «اَجْحى» از مادّه «حجا» به معناى عقل است بنابراین اَحْجى به معناى عاقلانه تر مى باشد.

8. «قذى» به معناى آلودگى و به معناى خاشاک آمده است.

9. «شجى» به معناى اندوه و غم و شدّت و رنج، و گاه به معناى استخوان یا چیز دیگرى که در گلو، گیر کند، آمده است.

10. سوره فاطر، آیه 32.

11. اصول کافى، ج 1، ص 32 و 34.

12. منهاج البراعة، جلد3، صفحه 45.

13. پیام امام علی (ع) ، جلد 1، ص 327.

کمپین رهروان غدیر

 

آيا كلمه «أولي» در آيه « النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ ...» به معناي محبت است؟!

آيا كلمه «أولي» در آيه « النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ ...» به معناي محبت است؟!

جعل ولايت در غدير :

طرح بحث:

خطبه غدير يكي از خطبه هايي است كه پيامبر صلي الله عليه وآله اسلام وقتي بر گشتن از حجة الوداع در منطقه‌اي بنام غدير خم در مقابل انبوهي از مسلمانان كه بيش از صد هزار گفته شده است امامت علي عليه السلام را به دستور خداوند ابلاغ واعلام رسمي نمودند . در اين خطبه رسول خدا صلي الله عليه وآله ، ولايت امير المومنين عليه السلام را مانند ولايت خودش بر مسلمانان دانسته و تصريح مي‌كند به اين كه:

 ألست أولى بكم من أنفسكم ؟ قالوا : نعم ، قال : من كنت مولاه فعلي مولاه .

كسي را كه من مولي اولي به تدبير و تصرف اوهستم ، علي مولي او است

در تعبير ديگر اين چنين آمده است :

إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن من كنت وليه فهذا وليه .

ودر تعبير سوم آمده است :

يا أيها الناس من أولى بكم من أنفسكم ؟ قالوا : الله ورسوله أعلم . قال : ألست أولى بكم من أنفسكم ؟ قالوا : بلى . قال : « من كنت مولاه فعلي مولاه » .

رسول خدا با جمله « ألست اولي بالمؤمنين» مي‌خواست آن‌ها را به ياد اين آيه از قرآن كريم بيندازند كه : « النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ »

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است .

بعد با اقرار گرفتن از آن‌ها اين مطلب را ديكته كرد كه : هر كس من به خودش سزاوارتر هستم ، علي نيز همان منصب را دارد .

شبهه :

 در اين كه منظور از « أَوْلَى » در آيه « النَّبِيُّ أَوْلَى بالمؤمنين من أنفسهم » اولي به تصرف است اجمالاً جاي ترديد نيست ؛ اما در عين حال براي عده‌اي از برادران اهل سنت اين شبهه و اشكال مطرح پيش آمده كه با چه دليل و مستندي كلمه «اولي» در خطبه غدير حمل بر اولي به تصرف و تدبير مي گردد ؟

سوال ديگري كه مطرح شده اين است كه كار برد كلمه اي «اولي» در اين خطبه ، ريشه در قرآن دارد ، و آيه « النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ » دارد ، به چه دليل مي‌گويند كه اين واژه به معناي اولي به تصرف وتدبير آمده است ؟ حمل كلمه « اولي » بر اولي به تصرف و تدبير وجه و موردي ندارد ؛ زيرا اين حديث براي تنبيه و آگاهاندن مورد خطاب است به اين كه من نسبت به خود تان سزاوار و اولي به تصرف هستم ؛ اما كار به بيان اولي به تصرف ديگران ندارد .

براي روشن شدن پاسخ اين شبهه لازم است كه اين كلمه هم از نظر لغت و هم از نظر كاربرد در تفسير ؛ به ويژه از ديدگاه مفسرين اهل سنت تحقيق و بررسي دقيق صورت گيرد تا كاربرد اين كلمه در خطبه پيامبر در جريان غدير روشن گردد

آيا به منظور ابلاغ و اعلام رسمي حق اولويت به تصرف و تدبير امير المومنين عليه السلام به جعل و تشريع الهي (كه همان ولايت الهي است) بعد از پيامبر (ص) صورت گرفته يا به منظور اعلام اين مطلب كه محبت و دوستي كه مسلمانان به پيامبر داشتند با امير المومنين داشته باشند انجام پذيرفته است ؟

نقد و بررسي شبهه :

مفهوم شناسي« اولي » :

«أولي» در لغت :

اولي از «الولي» كه ريشه آن «و ـ ل ـ ى» مشتق شده است . معناى اصلى «ولى» قرار گرفتن چيزى در كنار چيز ديگرى است ، به نحوى كه فاصله در ميان آن دو نباشد . از اين معنا مى توان به نزديكى ، قرب و دنو تعبير كرد . راغب مى گويد :

«الولاء والتوالي أن يحصل شيئان فصاعداً حصولاً ليس بينهما ما ليس منهما، ويستعار ذلك للقرب من حيث المكان ومن حيث النسبة ومن حيث الدين ومن حيث الصداقة والنصرة والاعتقاد والولاية : النصرة . والولاية : تولى الأمر . و قيل : الولاية والولاية نحو الدلالة والدلالة . وحقيقته : تولى الامر » .

الراغب الأصفهاني المفردات فى غريب القرآن، ، كتاب الواو ص 533.

 دو چيز ، هر گاه چسبيده و كنار هم قرار گيرند كه شىء سوم ، ميان آن دو فاصله‌اى پديد نياورد كه پيوندشان را از هم بگسلاند ، «ولى» معنا و مفهوم پيداكرده و اين معنا در جاي ديگر كه قرب مكاني و نسبت و راستي و همكاري و عقيده داشته باشد به صورت استعاره به كار مي رود . ولايت (به فتح واو) به معناي نصرت و ولايت (به كسر واو) به معناي سرپرستي به كار مي رود ... حقيقت معناي ولايت همان سرپرستي است .

ابن اثير مي نويسد :

الولاية تشعر بالتدبير والقدرة والفعل .

ولايت اشاره و دلالت بر تدبير و اعمال قدرت و انجام كاري دارد .

ابن الأثير ، النهاية في غريب الحديث ، ج5 ، ص227 .

 ابن منظور مي نويسد :

وولي المرأة الذي يلي عقد النكاح عليها ولا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه .

سرپرست زن كسي است كه عقد نكاح به دست است و زن در اين امر  رها گذاشته نمي شود ، كه ديگران با عقد نكاح در حق او استبداد نمايند .

ابن منظور ، لسان العرب ، ج15 ، ص407 .

زيبيدي مي نويسد : الولي در اسماء خداوند به معناي ناصر است گفته شده كه به معناي متولي اموري كه قائم به آن است مي باشد . ولي همان مالك ومتصرف اشيا مي باشد .

«الولي في أسماء الله تعالى : هو الناصر ، وقيل : المتولي لأمور العالم القائم بهاوأيضاً الوالي : وهو مالك الأشياء جميعها المتصرف فيها .

محمد مرتضى الحسيني الزبيدي ، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج20 ، ص315 ، دراسة تحقيق: علي شيري ، طبعة عام .

فراهيدي مي نويسد :

ولي : في أَسماء اللَّه تعالى : الوَليُّ هو الناصِرُ ، و قيل : الُمَتَوَلِّي لأُمور العالم و الخلائق القائمُ بها ، و من أَسمائه عز و جل : الوالي ، و هو مالِكُ الأَشياء جميعها المُتَصَرِّفُ فيها . قال ابن الأَثير : و كأَن الوِلاية تُشعر بالتَّدْبير و القُدرة و الفِعل ، و ما لم يجتمع ذلك فيها لم ينطلق عليه اسم الوالي . ابن سيدة : وَليَ الشي‏ءَ و وَليَ عليه وِلايةً و وَلايةً ، و قيل : الوِلاية الخُطة كالإِمارة ، و الوَلايةُ المصدر . ابن السكيت : الوِلاية ، بالكسر ، السلطان ، و الوَلاية و الوِلاية النُّصرة .

كمله «ولي»‌ در اسماي خداوند متعال به معناي ياري كننده است بعضي گفتند : به معناي سرپرست امور عالم و خلائق كه قائم به آن است . و از اسماي خداوند است « الوالي » كه همان مالك تمام اشيا و متصرف در آن است ابن اثير مي گفته است : ولايت دلالت بر تدبير ، قدرت و فعل دارد وقتي اين امور در نبود بر آن اسم ولي به كار نمي رود ... ابن سكيت مي‌گويد : ولاية به كسر سلطنت و حكومت است و ولايت به فتح به معناي نصرت است .

كتاب العين ، ج‏8 ، ص 365 .

صاحب مجمع البحرين مي نويسد :

والولي : الوالي ، وكل من ولي أمر أحد فهو وليه . والولي هو الذي له النصرة و المعونة . والولي الذي يدير الأمر ، يقال : فلان ولي المرأة إذا كان يريد نكاحها . وولي الدم : من كان إليه المطالبة بالقود . والسلطان ولي أمر الرعية، ومنه قول الكميت في حق علي بن أبي طالب . ونعم ولي الأمر بعد وليه ومنتجع التقوى ونعم المقرب .

ولي به معناي حاكم است و هركسي كه امر فردي ديگري را به عهده دارد او ولي آن كس است . ولي كسي است كه ديگري را ياري و همكاري مي كند . ولي به معناي كسي است كه تدبير و اداره امور مي كند ؛ مثل اين كه گفته مي شود : فلاني ولي زن است زماني كه قصد داشته باشد او را به عقد كسي دربياورد ، «ولي خون» به كسي مي گويند كه حق مطالبه قصاص را دا شته باشد . حاكم ولي امر رعيت است . از اين معنا است كلام كميت در حق علي (ع) كه گفت :  بهترين ولي هستي بعد از ولي و بهترين داروي تقوي و نزديك كننده هستي .

    مجمع البحرين ، ج‏1 ، ص 455 .

نتيجه : بنا بر آن چه در تفسير لغت شناسان راجع به كلمه اولي و ولي بيان شد اين مطلب به دست مي آيد كه اين كلمه به معناي سلطنة و ولايت مي باشد .

«أولي» در اصطلاح مفسرين :

علما و مفسرين اهل سنت آيه « النبي اولي باالمو منين من انفسهم» را دو گونه تفسير و معنا كرده‌اند : برخي با توجه به پيش فرض‌ها و رسوبات ذهني كه داشته‌اند آن را به معناي محبت و نصرت گرفته ؛ و عده غالبي از مفسرين سني اين آيه را به معناي «اولي به تصرف و تدبير » تفسير نموده‌اند كه اينك به برخي از آن ها اشاره مي گردد .

شهاب الدين آلوسي (متوفاي 1270هـ) :

آلوسي مفسر مشهور سني ، با تصريح بر اين كه معناي «اولي» اين است كه خداوند ، ولايت پيامبر(ص) را اشدّ و اقرب از خود شان قرار داده است ، مي نويسد :

«النبى أولى بالمؤمنين» أي أحق وأقرب إليهم «مّنْ أَنفُسِهِمْ» أو أشد ولاية ونصرة ...

پيامبر نسبت به مؤمنين أولي است ؛ يعني سزاوارتر و نزديك تر از مردم به خود شان است ... .   

الآلوسي ،  أبوالثنا شهاب الدين الدين محمود ابن عبدالله الحسيني ، 1217 1270هـ ، 1802-1854م ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني  ، ج  16 ، ص 42 .

بغوي شافعي (متوفاي 510هـ) :

وي در ذيل آيه مي‌نويسد

« في نفوذ حكمه فيهم ، ووجوب طاعته عليهم ، وقال ابن عباس وعطاء : يعني إذا دعاهم النبي ودعتهم أنفسهم إلى شيء كانت طاعة النبي أولى بهم من أنفسهم .

 منظور نفوذ حكم در آن‌ها و وجوب اطاعت بر آن‌ها است . ابن عباس گفته است : وقتي پيامبر (ص) چيزي از آن‌ها بخواهد ؛ ولي خودشان به چيز ديگري تمايل داشته باشند‌ ، اطاعت از پيامبر‌صلي الله عليه وآله ، سزاواتر است كه اطاعت شود .  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    

أبو محمد الحسين بن مسعود بن محمد بن الفراء ، البغوي الشافعي ، (متوفاي 510هـ) معالم التنزيل ، ج3 ص 507 ، دار طيبة للنشر والتوزيع ،  الرابعة ، 1417 هـ - 1997  ، حققه وخرج أحاديثه محمد عبد الله النمر عثمان جمعة ضميرية  سليمان مسلم الحرش .

ابن كثير در باره تفسير بغوي به نقل از خازن و ابن تيميه مي نويسد :

من أجل المصنفات في علم التفسير وأعلاها ، وأنبلها وأسناها ، جامع للصحيح من الأقاويل ، عار عن الشبه والتصحيف والتبديل ، محلى بالأحاديث النبوية .

از مهم ترين و مشهور ترين ومحكم ترين تفاسير است كه در بردارنده اقوال صحيح وخالي از شبهه و تحريف و تبديل بوده و آراسته به احاديث نبوي است .

ابن تيمية در أصول التفسير ، راجع به جايگاه تفسير بغوي مي نويسد :

والبغوي تفسيره مختصر من الثعلبي ، لكنه صان تفسيره عن الأحاديث الموضوعة والآراء المبتدعة .

تفسير بغوي مختصر از تفسير ثعلبي است اما خالي ازروياتي موضوعه وآراء غيري ديني است .

تفسير ابن كثير - ابن كثير - ج 1 ، ص المقدمة 20

محمد بن علي شوكاني (1250هـ) :

شوكاني در فتح قدير ، بعد ذكر اين عبارت دارد :

فإذا دعاهم النبي صلى الله عليه وسلم لشيء ودعتهم أنفسهم إلى غيره وجب عليهم أن يقدّموا ما دعاهم إليه ويؤخّروا ما دعتهم أنفسهم إليه، ويجب عليهم أن يطيعوه فوق طاعتهم لأنفسهم، ويقدّموا طاعته على ما تميل إليه أنفسهم وتطلبه خواطرهم.

 الشوكاني ، محمد بن علي (1173هـ 1250ه، 1759-1834م) ، ج4 ، ص261 ، طبع ونشر : عالم الكتب .

پس اگر پيامبر (ص) از مسلمانان چيزي بخواهد و نفس آن‌ها به امر ديگري فرا خواند ، بر آن‌ها واجب است كه دستور پيامبر (ص) را مقدم بدارند و بر آ‌ن‌ها واجب است كه اطاعت از آن حضرت را برتر از اطاعت خود بدانند و اطاعت ايشان را برخواهش‌هاي نفساني خود بدارند ... .

ابن عاشور (متوفاي 1284هـ) :

ابن عاشور در ذيل آيه « النبي اولي باالمؤمنين من انفسهم» مي‌نويسد :

والأنفس : الذوات ، أي : هو أحق بالتصرف في شؤونهم من أنفسهم في تصرفهم في شؤونهم . ومن هذا المعنى ما في الحديث الصحيح من قول عمر بن الخطاب للنبي صلى الله عليه وسلم « لأنتَ أحبّ إليّ من كل شيء إلاّ من نفسي التي بين جنبَيّ » فقال له النبي صلى الله عليه وسلم « لا يؤمن أحدكم حتى أكون أحبَّ إليه من نفسه . فقال عمر : والذي أنزل عليك الكتاب لأنت أحبّ إليّ من نفسي » .

ويجوز أن يكون المراد بالأنفس مجموع نوعهم كقوله : « إذ بعث فيهم رسولاً من أنفسهم » آل عمران 164 ، ويجوز أن يكون المراد بالأنفس الناس . والمعنى : أنه أولى بالمؤمنين من ولاية بعضهم لبعض ، أي : من ولاية جميعهم لبعضهم على .

ابن عاشور ، محمد الطاهر بن محمد الشاذلي بن عبد القادر بن محمد بن عاشور ،  التحرير والتنوير ، ج 11 ، ص 202.

انفس ، به معناي ذوات است كه در اين صورت معناي « اولي » ، سزاوار بودن به تصرف در شئون مسلمانان از خودشان است . اين معنا در حديث صحيح از عمر آمده كه به پيامبر (ص) گفت : شما از هر چيز محبوب تر به من هستي مگر نفسي كه من در درون دارم . پيامبر فرمودند : هيج يكي از شما ايمان نياورده‌ايد مگر اين كه من محبوب تر از نفس شما باشم . عمرگفت : قسم به كسي كه قرآن به شما فروفرستاده است ، شما از نفس من محبوب تر هستي . ممكن است كه منظور از «انفسهم» مجموع نوع انسان باشد ؛ چنانچه خداوند فرمود : از نوع خود شما رسولي مبعوث كردم . ممكن است كه مراد از «انفسهم» مردم باشد در اين صورت معناي «اولي» اين مي شود كه پيامبر (ص) از ولايت بعض از مؤمنين بر بعض شان سزا وار است .

ترجمه ابن عاشور :

زركلي در ترجمه ابن عاشور مي گويد :

نقيب أشراف تونس وكبير علمائها ، في عهد الباي محمد الصادق ( باشا ) . ولي قضاءها سنة 1267 ه‍ ، ثم الفتيا  سنة 1277، فنقابة الاشراف .

 ابن عاشور از اشراف و از بزركان عالمان تونس در زمان باي محمد صادق بوده . وي سرپرستي قضاوت را در سال 1267  ورياست فتوا را ، سال 1277 ، به عهده داشته است .

الأعلام ،‌ خير الدين الزركلي ، ج 6 ،‌ ص 173 .

سراج الدين إبن عادل (متوفاي قرن 9هـ) :

ابن عادل در تفسير كلمه «اولي» مي نويسد :

« النبي أولى بالمؤمنين مِنْ أَنْفُسِهِمْ » أي من بعضهم ببعض في نفوذ حكمه ووجوب طاعته عليهم . وقال ابن عباس وقتادة وعطا : يعني إذا دعاهم النبي صلى الله عليه وسلم  ودعتهم أنفسهم إلى شيء كانت طاعة النبي صلى الله عليه وسلم  أولى بهم من طاعة أنفسهم ... .

پيامبر صلي‌الله عليه آله‌‌ در نفوذ حكم و وجوب اطاعت از خود انسان سزاوار است . ابن عباس و قتادة و عطا گفته‌اند :‌ منظور اين است كه وقتي پيامبر صلي الله عليه وآله به امري دعوت مي كند و نفس انسان به امري ديگر ، اطاعت امر پيامبر صلي الله عليه وآله سزاوار تر است از اطاعت نفس .‌‌‌

 أبو حفص سراج الدين عمر بن علي بن عادل الحنبلي الدمشقي النعماني ، متوفاي قرون 9 ، ‌‌‌‌تفسير اللباب ج 13 ، ص 52 .

أبو محمد التستري (متوفاي 233هـ) :

معناي كلمه «اولي» به ولايت و تدبير به گونه اي روشن است كه تستري در ذيل اين آيه مي نويسد:

من لم ير نفسه في ملك الرسول صلى الله عليه وسلم ، ولم ير ولاية الرسول صلى الله عليه وسلم في جميع الأحوال لم يذق حلاوة سنته بحال ، لأن النبي صلى الله عليه وسلم هو أولى بالمؤمنين ، والنبي صلى الله عليه وسلم يقول : « لا يؤمن أحدكم حتى أكون أحب إليه من نفسه وماله وولده والناس أجمعين » .

 كسي كه خودش را در قلمرو حاكميت وملكيت پيامبر نمي داند و ولايت آن حضرت را درتمام شئون واحوالات نبيد ، حلاوت وشريني سنت آن حضرت را تا به حال نچشيده است ؛ در حال كه پيامبر )ص( فرمودند : كسي ايمان نياورده مگر اين من محبوب تر از جان ومال وفرزند وتمام مردم در نزد او باشم .

التُّسْتَرِي ، أبو محمد سهل بن عبد الله ، تفسير التستري ،ج 1 ، ص 1419

سمعاني در باره تستري مي نويسد :

أبو محمد سهل بن عبد الله بن يونس بن عيسى بن عبد الله بن رفيع التستري الساكن بالبصرة صاحب كرامات وآيات صحب ذا النون المصري توفي سنة ثلاث وثلاثين ومائتين ...

السمعاني ،  الأنساب  ، ج 1 ص ، 465 .

ذهبي راجع به موقعيت تستري مي گويد : تستري صوفي و زاهد بود وي داراي كلام نافع و مواعظ نيكو بوده است .

سهل بن عبد الله ابن يونس ، شيخ العارفين ، أبو محمد التستري ، الصوفي الزاهد ...له كلمات نافعة ، ومواعظ حسنة ، وقدم راسخ في الطريق .

سير أعلام النبلاء ،  الذهبي ، ج 13 ص ،  330 .

جمعي از علماي الأزهر :

علماي ازهر در ذيل اين آيه مي نويسند :

النبى صلي الله عليه وآله أحق ولاية بالمؤمنين ، وأرحم بهم من نفوسهم ، فعليهم أن يحبوه ويطيعوه ، وأزواجه أمهاتهم فى التوقير وحرمة التزوج بهن بعده .

پيامبر صلي الله عليه وآله سزاوار تر است از نظر ولايت به مؤمنين ؛ پس بر شما است كه او را دوست بداريد و از وي اطاعت نمايد.

تفسير المنتخب ، مجموعة من العلماء - لجنة من علماء الأزهر ، ج 2 ، ص 228 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة ..

ابراهيم القطان :

ابراهيم قطان در تيسير التفسير در ذيل آيه در تفسير «اولي » مي نويسد :

اعلموا ايها المؤمنون أن النبيّ احرصُ على استقامة امركم وأحقّ بولايتكم من أنفسِكم ، فعليكم ان تطيعوه .

  اي مومنان بدانيد كه پيامبرصلي الله عليه وآله‌ ‌‌‌‌‌نسبت به پابرجاي امر شما حريص تر است وسزاوار تراست به ولايت  نسبت به خود شما پس بر شما كه اطاعت نموده ومتابعت شريعت  او را نمايد

إبراهيم القطان ،  تيسير التفسير ، ج 3  ،  ص 99 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .

«أولي» در اصطلاح محدثين :

محدثين نيز همانند مفسران سني براي «أولي» دو نوع تفسير كرده‌اند : برخي به معناي محبت و نصرت گرفته‌اند ؛ ولي رويكرد غالب محدثين سني اين است كه «أولي» به معناي أولويت در تدبير و تصرف است .

بسياري از محدثين ، شبهات و اشكالاتي را كه در معناي « اولي » صورت گرفته به شدّت رد نقد و نقد نموده‌اند ؛ همان گونه كه اشكال و شبهه در سند اين حديث را بي مورد و بي وجه تلقي نموده‌اند . لذا استعمال وكاربرد كلمه «اولي » در معناي اولي به تصرف و تدبير كه همان ولايت به تصرف بوده ، امر پذيرفته شده و مقبول اغلب آن‌ها است .

حلبي كه دلالت كلمه «اولي» در خطبه غدير ر ا در معناي ولايت پذيرفته و در اين باره مي‌نويسد :

وهذا أقوى ما تمسكت به الشيعة والإمامية والرافضة على أن عليا كرم الله وجهه أولى بالإمامة من كل أحد وقالوا هذا نص صريح على خلافته سمعه ثلاثون صحابيا وشهدوا به قالوا فلعلى عليهم من الولاء ما كان له (ع) بدليل قوله (ص) ألست أولى بكم وهذا حديث صحيح ورد بأسانيد صحاح وحسان ولا التفات لمن قدح في صحته كأبي داود وأبي حاتم الرازي وقول بعضهم إن زيادة اللهم وال من والاه إلى آخره موضوعة مردود فقد ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيرًا.

اين «روايت» قوي ترين دليلي است كه شيعه به آن تمسك نمودند به اين كه علي (ع) سزاوارتر به امامت از ديگران است. گفته‌اند :‌ كه اين نص صريح بر خلافت علي است كه سي نفر صحابي آن را استماع نموده و به آن شهادت داده وگفتند به اين كه علي (ع) نسبت به مسلمانان ولايت دارند به دليل قول رسول خدا « ألست أولى بكم...» اين حديث صحيحي است كه با سند هاي صحيح وحسن نقل شده است . برخي مثل ابي داود و ابي حاتم رازي كه ارادي بر حديث كردند اين خدشه قابل توجه نيست . و نظر بعضي كه جمله اي « اللهم وال من والاة إلى آخره...» را ساختگي دانسته اند مردود است .

علي بن برهان الدين الحلبي الوفاة( 1044) ، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون ، ج 3 ، ص 336 ،دار النشر دار المعرفة بيروت 1400.

فهم و درگ مردم عادي آن زمان از كلمه «اولي» ولايت و سزا وار بودن در تدبير بوده است ؛ نعمان ابن حارث همين معنا را از كلمه «اولي » در خطبه غدير فهميده بود ؛ لذا بر اين كار  پيامبر (ص)‌‌ اعتراض نموده به اين كه چرا علي (ع) را به مقام ولايت و برتري بر بقيه مسلمانان گماشته است ؟ ثعلبي در اين باره مي نويسد :

فشاع ذلك وطار فى البلاد ، فبلغ ذلك الحارث بن النعمان القهرى، فاتى رسول اللّه على ناقة له حتى اتى الابطح فنزل عن ناقة. فقال: يا محمد امرتنا عن اللّه ان نشهد ان لا اله الاّ اللّه وانّك رسول اللّه فقبلناه منك، وامرتنا ان نصلى خمساً. وبالزكات،. وبالحج، فقبلناه وامرتنا ان نصلى شهراً فقبلناه منك. ثم لم ترض بهذا حتى رفعت بضبعى ابن عمك تفضّلته علينا وقلت: من كنت مولاه فعلى مولاه، فهذ شىء منك ام من اللّه تعالى.

فقال: «والذى لا الاّ اللّه هو هذا من اللّه» فولّى الحرث بن النعمان يدير راحلته وهو يقول: اللّهمّ ان كان ما يقع له حقاً فامطر علينا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب اليم، فما وصل اليها حتى رماه اللّه به حجر فسقط على هامشيه وخرج من دُبره فقتله وانزل اللّه.

اين خبر در بلاد مختلف پخش و منتشر شد و به گوش حرث بن نعمان نيز رسيد. وى سوار شترش گرديد و به نزد پيامبر آمد وقتى پياده شد گفت: يا محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) ما را به شهادت بر خدا و پيامبر او امر كردى پذيرفتيم. گفتى پنج بار نماز بخوانيم، زكات بپردازيم، روزه بگيريم و حج انجام دهيم، و پذيرفتيم. پس به همه اينها راضى نشدى ودست پسر عموى خود را بلند كردى، او را بر ما برترى دادى و گفتى: (من كنت مولاه فعلى مولاه) آيا اين سخن از جانب توست يا از طرف خدا  عزّ وجلّ؟ پس پيامبر(ص) فرمود: قسم به خدايى كه جز او خداى ديگرى نيست، اين امر از طرف خداوند متعال است. پس حرث در حالى كه براى سوار شدن به سمت ناقه خود مى رفت گفت: خدايا اگر آنچه محمد مى گويد حق است پس سنگى از آسمان بر من بباران يا بر من عذاب دردناك بفرست. هنوز به ناقه اش نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش خورد از پايين بدن او بيرون آمد. پس از آن خداوند آيات يك تا سوم سوره معارج را نازل كرد.

ابو اسحاق احمد المعروف بالامام الثعلبى ، الكشف والبيان ، ج 10، ذيل آيه 1 ـ 3 سوره معارج، )108( ، دار احياء التراث العربى، ط. 1، 1422 ق .

نتيچه گري وجمع بندي نهائي :

بنا بر آنچه كه مفسرين و محدثين اهل سنت در تفسير آيه «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» بيان داشتند ، به اين نتيجه و جمع بندي مي رسيم كه كلمه «اولي» همان گونه كه از نظر لغت به معناي سزاوار به تصرف وتدبير بود در اصطلاح نيز به معناي ولايت بر تصرف وتدبير آمده است و اين اولي به تصرف و تدبير همان ولايت و سيطره‌اي است كه با تشريع و جعل الهي براي بعضي پيامبران و امامان مي رسد .

از آن جايي كه پيامبر صلي الله عليه وآله از ناحيه خداوند وظيفه داشت كه جعل الهي امامت امير المومنين را در هر شرائطي اعلام كند و اين بار با دستور أكيد فرمودند :

يَأَيهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهَْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِين .

‏اي پيامبر ! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است ، كاملًا (به مردم) برسان ! و اگر نكنى ، رسالت او را انجام نداده‏اى ! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم ، نگاه مى‏دارد و خداوند ، جمعيّت كافران (لجوج) را هدايت نمى‏كند.

رسول خدا صلي الله عليه وآله با درك اين مسئووليت حساس از طرف خداي متعال در يك شرايط بسيار حساس در غدير خم و در حضور كثير از مسلمانان امامت الهي امير مؤمنان عليه السلام را به صورت رسمي و علني ابلاغ و اعلان نمودند و پشاپيش نسبت به ولايتي كه برمسلمانان داشتند اقرار گرفتند و از كلمه‌اي استفاده نمودند كه خداوند متعال در مقام بيان ولايت پيامبر صلي الله عليه وآله آن را به كار برده است و آن كلمه اي «اولي» در آيه «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» است .

به نظر مي رسد كه شبهه‌اي در معناي كلمه «اولي» نيست ؛ زيرا با وجود تصريح مفسرين اهل سنت ديگر جاي اشكال  وشبهه باقي نمي ماند و آن اختلاف مبناي در باب امامت و ولايت الهي ائمه معصومين است كه از نظر اهل سنت تابع اختيار  وآراء مردم است و معتقد هستند كه پيامبر صلي الله عليه وآله در اين رابطه كسي را به اين مقام تعيين نكرده و هر نص و متن ديني را چه آيات قرآن باشد و چه أحاديث نبوي كه در مربوط به امامت وولايت ائمه معصومين باشد تأويل وتوجيه نموده ويا در معاني ومفاهيم آن ايراد و اشكال مي گيرند ؛ مثل خطبه غدير.

اما پيروان اهل بيت عليهم السلام معتقد هستند كه امامت مر بوط به نظام تشريع و جعل الهي مي گردد و رسول خدا صلي الله عليه وآله به دستور خداوند در غدير غم ، امامت  امير المومنين عليه السلام را ابلاغ و اعلام رسمي و همگاني نمودند .

باتوجه به اين كه در زمان رسول خدا اداره امور و تدبير آن مربوط به پيامبر صلي الله عليه وآله مى‏شد ، پس از در گذشت وى نيز شخصى لازم است كه اين امر مهم مسلمانان را عهده‏دار باشد .

و مسلماً هيچ انساني عاقلى و خردمندي به خود اجازه نمى‏دهد كه توهم كند دينى كه از طرف خداى جهان ، جهانى و ابدى اعلام شده باشد و وسعت معارف اسلام جميع مسائل اعتقادى و اخلاقى و احكام فرعى را در مقياس فردى و اجتماعى انسان را در بر مي گيرد ؛ ولي هيج تدبير و سياستي براي آينده پيروانش اتخاذ نكرده و بر خلاف ساير نظام‌ها نياز به رهبري و مديريت متخصص كه مجري قوانين و مقررات نباشد .

و نيز برداشت غلطي است كه اگر كسي فكر كند كه جامعه اسلامى بر خلاف همه جوامع انسانى بى‏نياز از حاكم و حكومت است و نياز به تدبير امور و اداره ندارد ، در حالي كه سيره‏ سياسي پيامبر صلي الله عليه وآله بر اين بود كه هر وقت به به خاطر جنگ و يا مسائل ديگر از مدينه بيرون مى‏رفتند افرادي را به جانشينى خود و به منظور اداره امور اجتماعى مسلمين معرفي و معين مي‌كردند ؛ همان گونه كه على بن ابى طالب عليه السلام را در جنگ تبوك در مدينه جانشين خود معين كرد  .على عليه السلام عرض كرد : آيا مرا خليفه و جانشين خود در مدينه قرار مى‏دهى ؛ با اينكه در اين شهر جز زنان و كودكان كسى باقى نمانده ؟ پيامبر صلي الله عليه وآله فرمودند :

آيا راضى نيستى كه نسبت تو ، به من نسبت هارون باشد به موسى ؛ با اين تفاوت كه بعد از موسى عليه السلام پيغمبرانى آمدند و پس از من پيغمبرى نخواهد آمد ؟

و نيز آن حضرت در ساير شهرهايى كه در اختيار داشت ؛ مانند مكه و طائف و يمن ...حكام و مديراني نصب و تعيين مي كردند .

از آن جايي كه مسأله قيادت و رهبري اختصاص به زمان و عصري ندارد تفاوت بين زمان  پيامبر (ص) و زمان پس از رحلت آن جناب در اين مسأله نيست ؛ لذا ديني كه كامل و جاويد ، نياز  پيروان خودش را در هر دوره و شرايط بايد برآورده سازد .

 

کمپین رهروان غدیر

 

آيا عمر در غدير خم با اميرمؤمنان (ع) بيعت كرده است؟

آيا عمر در غدير خم با اميرمؤمنان (ع) بيعت كرده است؟

پاسخ:

بيعت عمر با اميرمؤمنان عليه السلام در غدير خم

 

 

بعد از آن كه رسول خدا صلى الله عليه وآله امير مؤمنان عليه السلام را به عنوان خليفه و جانشين خود انتخاب و آن را بر همگان اعلام كرد، به مردم دستور داد كه يكى يكى با آن حضرت بيعت كرده و اين منصب جديد را تبريك بگويند.

طبق روايات صحيح السندى كه در كتاب‌هاى اهل سنت وجود دارد، خليفه دوم از كسانى است كه خود را به امير المؤمنين عليه السلام رساند و پس از بيعت با آن حضرت، منصب جديدش را تبريك گفت.

غزالي، دانشمند شهير قرن ششم در باره تبريك و تهنيت خليفه دوم و پيمانى كه در آن روز بست و فقط چند روز بعد آن را فراموش كرد، مى‌نويسد:

واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول: « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا.

از خطبه‌هاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت:

«تبريك، تبريك، اى ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستي.»

اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشى‌ها، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا). پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله ‏اى كردند.

.الغزالي، أبو حامد محمد بن محمد، سر العالمين وكشف ما في الدارين، ج 1، ص 18، باب في ترتيب الخلافة والمملكة، تحقيق: محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424هـ 2003م.

روايات بسيارى در كتاب‌هاى اهل سنت وجود دارد كه سخن غزالى را ثابت مى‌كند؛ اما به جهت اختصار به دو روايت همراه با تصحيح سند آن، بسنده مى‌كنيم:

 

 

روايت اول: روايت براء بن عازب

 

احمد بن حنبل و بسيارى از بزرگان اهل سنت داستان بيعت خليفه دوم را اين گونه نقل مى‌كنند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ ثنا حَمَّادُ بن سَلَمَةَ أنا عَلِىُّ بن زَيْدٍ عن عَدِىِّ بن ثَابِتٍ (وأبي هارون العبدي) عَنِ الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال كنا مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في سَفَرٍ فَنَزَلْنَا بِغَدِيرِ خُمٍّ فنودي فِينَا الصَّلاَةُ جَامِعَةٌ وَكُسِحَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم تَحْتَ شَجَرَتَيْنِ فَصَلَّى الظُّهْرَ وَأَخَذَ بِيَدِ علي رضي الله عنه فقال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انى أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انى أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِىٍّ فقال من كنت مَوْلاَهُ فعلي مَوْلاَهُ اللهم وَالِ من ولاه وَعَادِ من عَادَاهُ قال فَلَقِيَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذلك فقال له هنياء يا بن أبي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَيْتَ مولى كل مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ.

براء بن عازب مى‌گويد: در حجة الوداع همراه رسول خدا بوديم، زير درخت‌ها را تميز كردند، فرمان اقامه نماز جماعت صادر شد، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على را گرفت وسمت راستش قرار داد و فرمود: آيا من نسبت به مؤمنان از جان آنان به خودشان برتر نيستم؟ گفتند: آري، فرمود: آيا همسران من مادران شما نيستند؟ گفتند: آري، فرمود: اين على رهبر است و من رهبر او هستم، خداوندا دوست بدار آنكه على را دوست بدارد و دشمن بدار دشمن او را، عمرگفت: مبارك باشد بر تو اى علي، تو اكنون مولا و رهبر من و تمام مؤمنان هستي.

الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 281، ح18502، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛

همو: فضائل الصحابة لابن حنبل ج 2، ص 596، 1016 و ج 2، ص 610، ح1042، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص 372، ح32118، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.؛

الآجري، أبي بكر محمد بن الحسين (متوفاي360هـ، الشريعة، ج 4، ص 2051، تحقيق الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي، ناشر: دار الوطن - الرياض / السعودية، الطبعة: الثانية، 1420 هـ - 1999 م.

الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيي بن الحسين بن إسماعيل الحسني (متوفاي499 هـ)، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج 1، ص 190، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1422 هـ - 2001م؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 42، ص 221، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1995؛

الطبري، ابوجعفر محب الدين أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاي694هـ)، ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى، ج 1، ص 67، ناشر: دار الكتب المصرية – مصر؛

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 632، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 350، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت؛

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج 1، ص 78، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

ملاعلى هروى بعد از نقل و شرح اين روايت مى‌گويد:

(رواه أحمد) أي في مسنده، وأقل مرتبته أن يكون حسنا فلا التفات لمن قدح في ثبوت هذا الحديث.

اين روايت را احمد در مسند خود نقل كرده است، كمترين درجه اين حديث اين است كه «حسن» باشد؛ پس سخن كسانى كه به اين روايت ايراد گرفته‌اند، ارزش توجه ندارد.

ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج 11، ص 78، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م.

بررسي سند روايت:

عفان بن مسلم بن عبد الله الباهلى (219هـ):

از روات صحيح بخاري، مسلم، أبو داود، الترمذي، النسائي، ابن ماجه.

حماد بن سلمة (167هـ):

از روات صحيح بخارى (تعليقا)، مسلم، أبو داود، الترمذي، النسائي، ابن ماجه.

علي بن زيد بن جدعان (131هـ):

از روات صحيح مسلم و بقيه صحاح سته و بخارى در أدب المفرد.

عن عدي بن ثابت (116هـ):

از روات بخاري، مسلم، أبو داود، الترمذي، النسائي، ابن ماجه.

أبي هارون العبدي (134هـ):

از روات بخاري، ترمذي، إبن ماجه.

طبق قواعد رجالى اهل سنت، هر كس كه در صحيح بخارى و مسلم روايتى نقل كرده باشد، وثاقت و عدالتش قطعى است؛ چنانچه ابن حجر عسقلانى در فتح البارى مى‌نويسد:

وقد نقل بن دقيق العيد عن بن المفضل وكان شيخ والده انه كان يقول فيمن خرج له في الصحيحين هذا جاز القنطرة.

ابن دقيق العيد از ابن مفضل كه استاد پدرش بوده است نقل حديث دارد كه مى گفت: كسى كه در طريق راويان بخارى باشد از پل عبور كرده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 13، ص 457، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

و ابن تيميه حرّانى در باره صحيح بخارى و مسلم مى‌گويد:

ولكن جمهور متون الصحيحين متفق عليها بين أئمة الحديث تلقوها بالقبول وأجمعوا عليها وهم يعلمون علما قطعيا أن النبى قالها.

محتواى صحيح بخارى و مسلم در بين پيشوايان حديث پذيرفته شده و مورد قبول است، و همگان بر اين مطلب اجماع دارند كه به طور قطع و يقين احاديث موجود در اين دو كتاب از رسول خدا است.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، قاعدة جليلة في التوسل والوسيلة، ج 1، ص 87، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت تحقيق: زهير الشاويش، 1390هـ – 1970م.

تصحيح الباني:

سند حديث مورد بحث ما همان روايت ابن ماجه قزوينى (از حماد بن سلمه تا براء بن عازب) در باره غدير است كه محمد ناصر البانى در السلسلة الصحيحه، آن را تصحيح كرده است.

رك: ابن ماجه القزويني، محمد بن يزيد (متوفاي275 هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 43، ح116، باب فَضْلِ عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.

الألباني، محمّد ناصر، صحيح ابن ماجة، ج 1، ص 26، ح113، طبق برنامه المكتبة‌ الشاملة.

در نتيجه ادعاى برخى از علماى سنى كه گفته‌اند:

وهذا ضعيف فقد نصوا أن على بن زيد وأبا هرون وموسى ضعفاء لايعتمد على روايتهم وفى السند أيضا أبو إسحق وهو شيعى مردود الرواية.

اين روايت ضعيف است، علما تصريح كرده‌آند كه على بن زيد و أبا هارون، ضعيف هستند و به روايات آن‌ها اعتماد نمى‌شود. همچنين در سند اين روايت ابواسحق وجود دارد كه او شيعى و روايتش مردود است.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 6، ص 194، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

پايه و اساس ندارد؛ زيرا در غير اين صورت، بايد بسيارى از روايات بخارى و مسلم و بقيه صحاح سته اهل سنت را دور بريزيم.

تحريف روايت ابن ماجه و عبد الرزاق:

ابن كثير دمشقى سلفى اين روايت را اين گونه نقل مى‌كند:

وقال عبد الرزاق: أنا معمر عن علي بن زيد بن جدعان، عن عدي بن ثابت، عن البراء بن عازب قال: خرجنا مع رسول الله حتى نزلنا غدير خم بعث مناديا ينادي، فلما اجتمعا قال: " ألست أولى بكم من أنفسكم؟ قلنا: بلى يا رسول الله ! قال: ألست أولى بكم من أمهاتكم؟ قلنا: بلى يا رسول الله قال: ألست أولى بكم من آبائكم؟ قلنا: بلى يا رسول الله ! قال: ألست ألست ألست؟ قلنا: بلى يا رسول الله قال: من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه " فقال عمر بن الخطاب: هنيئا لك يا ابن أبي طالب أصبحت اليوم ولي كل مؤمن.

وكذا رواه ابن ماجة من حديث حماد بن سلمة عن علي بن زيد وأبي هارون العبدي عن عدي بن ثابت عن البراء به. وهكذا رواه موسى بن عثمان الحضرمي عن أبي إسحاق عن البراء به. وقد روي هذا الحديث عن سعد وطلحة بن عبيد الله وجابر بن عبد الله وله طرق عنه وأبي سعيد الخدري وحبشي بن جنادة وجرير بن عبد الله وعمر بن الخطاب وأبي هريرة.

براء بن عاذب مى‌گويد: به همراه رسول خدا خارج شديم تا اين كه به غدير خم رسيديم، آن حضرت كسى را فرستاد تا مردم را صدا بزند، وقتى مردم جمع شدند، آن حضرت فرمود: آيا من نسبت به مؤمنان از جان آنان به خودشان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آري، فرمود: آيا من از مادرانتان پيش شما سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آرى اى پيامبر خدا، فرمود: آيا من از پدران شما در نزد شما سزاوارتر نيستم؟ گفتند: اين چنين است اى رسول خدا، فرمود: آيا نيستم؟ آيا نيستم؟ آيا نيستم؟ گفتند: بلى اى رسول خدا، سپس فرمود: هر كس من مولاى او هستم، پس اين على مولاى او است، خداوندا دوست بدار آنكه على را دوست بدارد و دشمن بدار دشمن او را.

پس عمرگفت: مبارك باشد بر تو اى علي، تو اكنون مولا و رهبر من و تمام مؤمنان هستي.

اين روايت را به همين صورت ابن ماجه از حماد بن سلمه از على بن زيد و أبى هارون عبدى از عدى بن ثابت از براء نقل كرده است. همچنين موسى بن عثمان خضرمى از أبى اسحاق از براء نقل كرده است.

و نيز اين حديث از سعد (بن أبى وقاص)، طلحة بن عبيد الله، جابر بن عبد الله كه چندين طريق دارد، و أبى سعيد خدري، حبشى بن جناده، جرير بن عبد الله، عمر بن خطاب و أبى هريره نقل شده است.

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 350، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

جلال الدين سيوطى نيز اين روايت را از ابن ماجه با ادامه آن نقل كرده است:

وأخرج أحمد، وابن ماجه عن البراء بن عازب قال: (كنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلّم في سفر فنزلنا بغدير خم فنودي فينا الصلاة جامعة فصلى الظهر وأخذ بيد علي فقال... فلقيه عمر بعد ذلك فقال له: (هنيئاً لك يا ابن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة).

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج 1، ص 78، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

در حالى كه متأسفانه در نسخه‌هاى فعلى سنن ابن ماجه جمله « فَلَقِيَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذلك فقال له هنياء يا بن أبي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَيْتَ مولى كل مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ» وجود ندارد و حذف شده است.

رك: ابن ماجه القزويني، محمد بن يزيد (متوفاي275 هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 43، ح116، باب فَضْلِ عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.

ذهبى نيز بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

ورواه عبد الرزاق، عن معمر، عن علي بن زيد.

در حالى كه ما اين روايت را در مصنف عبد الرزاق نيز نيافتيم. البته امكان دارد كه عبد الرزاق آن را در كتاب ديگرى نقل كرده باشد كه به دست ابن كثير و ذهبى رسيده است.

 

 

روايت دوم: روايت ابوهريره

خطيب بغدادى در ترجمه حبشون بن موسى مى‌نويسد:

أنبأنا عبد الله بن علي بن محمد بن بشران أنبأنا علي بن عمر الحافظ حدثنا أبو نصر حبشون بن موسى بن أيوب الخلال حدثنا علي بن سعيد الرملي حدثنا ضمرة بن ربيعة القرشي عن بن شوذب عن مطر الوراق عن شهر بن حوشب عن أبي هريرة قال:

من صام يوم ثمان عشرة من ذي الحجة كتب له صيام ستين شهرا وهو يوم غدير خم لما أخذ النبي صلى الله عليه وسلم بيد علي بن أبي طالب فقال ألست ولي المؤمنين قالوا بلى يا رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه.

فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لك يا بن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم فأنزل الله اليوم أكملت لكم دينكم.

اشتهر هذا الحديث من رواية حبشون وكان يقال إنه تفرد به وقد تابعه عليه أحمد بن عبد الله بن النيري فرواه عن علي بن سعيد أخبرنيه الأزهري حدثنا محمد بن عبد الله بن أخي ميمي حدثنا أحمد بن عبد الله بن أحمد بن العباس بن سالم بن مهران المعروف بابن النيري إملاء حدثنا علي بن سعيد الشامي حدثنا ضمرة بن ربيعة عن بن شوذب عن مطر عن شهر بن حوشب عن أبي هريرة قال من صام يوم ثمانية عشر من ذي الحجة وذكر مثل ما تقدم أو نحوه.

ومن صام يوم سبعة وعشرين من رجب كتب له صيام ستين شهرا وهو أول يوم نزل جبريل عليه السلام على محمد صلى الله عليه وسلم بالرسالة.

از ابوهريره نقل شده است كه گفت: كسى كه روز هجدهم ذى حجه را روزه بگيرد ثواب روزه شصت ماه براى وى نوشته مى‌شود، اين روز، روز غدير خم است، روزى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على را گرفت و فرمود: آيا من رهبر مؤمنان نيستم؟ گفتند: چرا اى رسول خدا. فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است.

عمر گفت: تبريك، تبريك اى پسر ابوطالب، تو اكنون مولاى من و مولاى هر مسلماني، سپس اين آيه نازل شد: امروز دين شما را كامل كردم.

اين حديث به عنوان روايت حبشون مشهور شده است، گفته شده كه فقط او اين روايت را نقل كرده است؛ در حالى احمد بن عبد الله نيز از على سعيد... از أبى هريره نقل كرده است....

الخطيب البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر (متوفاي 463هـ)، تاريخ بغداد، ج 8، ص 289، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

همين روايت را الشجرى الجرجانى (متوفاي499 هـ) در كتاب الأمالى با همين سند در سه جاى از كتابش و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق نقل كرده‌اند:

الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج 1، ص 192، و ج1، ص 343، و ج2، ص102، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1422 هـ - 2001م؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 42، ص 233، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

بررسي سند روايت:

عبد الله بن علي بن محمد بن بشران:

وى استاد خطيب بغدادى و ثقه است؛ چنانچه ذهبى در باره او مى‌نويسد:

عبد الله بن عليّ بن محمد بن عبد الله بن بشران البغدادي الشاهد... قال الخطيب: كان سماعه صحيحاً. وتوفي في شوال.

عبد الله بن علي... خطيب در باره او گفته: شنيده هاى او صحيح بود. در ماه شوال از دنيا رفت.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 29، ص 264، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛

البغدادي، أحمد بن علي ابوبكر الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج 10، ص 14، رقم: 5130، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.

علي بن عمر الحافظ:

على بن عمر، همان دار قطنى معروف و صاحب سنن است كه در وثاقت او ترديدى نيست؛ چنانچه ذهبى در باره او مى‌گويد‌:

قال أبو بكر الخطيب كان الدارقطني فريد عصره وقريع دهره ونسيج وحده وامام وقته انتهى اليه علو الاثر والمعرفة بعلل الحديث واسماء الرجال مع الصدق والثقة وصحة الإعتقاد والاضطلاع من علوم سوى الحديث منها القراءات.

دار قطنى يگانه روزگار و پهلوان ميدان بود و مانندى نداشت اوپيشواى زمانش بود، دانش و معرفت اسباب شناسائى حديث و شناخت نامهاى راويان به او ختم مى شد، راستگو و مورد اعتماد و داراى اعتقادى صحيح بود و در ديگر علوم غير از حديث مانند دانش قراآت نيز قوى بود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 16، ص 452، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

أبو نصر حبشون بن موسى بن أيوب الخلال:

ذهبى در باره او مى‌گويد:

حبشون بن موسى بن أيوب الشيخ أبو نصر البغدادي الخلال... وكان أحد الثقات.

حبشون بن موسي، يكى از افراد مورد اعتماد بود.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 317، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

خطيب بغدادى در باره او مى‌گويد:

وكان ثقة يسكن باب البصرة.

حبشون مورد اعتماد بود و در باب البصره سكونت داشت.

البغدادي، أحمد بن علي ابوبكر الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج 8، ص 289، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.

و بعد از نقل روايت إكمال نيز روايت ديگرى را نقل كرده و مى‌گويد:

الأزهري أنبأنا علي بن عمر الحافظ قال حبشون بن موسى بن أيوب الخلال صدوق....

على بن عمر الحافظ گفته است: حبشون بن موسى راستگو است.

تاريخ بغداد، ج 8، ص 4391.

علي بن سعيد الرملي:

ذهبى در باره او مى‌گويد:

علي بن أبي حملة شيخ ضمرة بن ربيعة ما علمت به بأسا ولا رأيت أحدا الآن تكلم فيه وهو صالح الأمر ولم يخرج له أحد من أصحاب الكتب الستة مع ثقته.

على بن ابى حمله بزرگ قبيله ضمره است، من در او ايرادى نمى بينم وكسى را هم نديده ام كه در باره او سخنى گفته باشد، او كارهايش خوب بود ولى با اين كه ثقه است صاحبان كتب سته از وى روايت نقل نكرده‌اند.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله (متوفاي 748 هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 5، ص 153 ـ 154، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

وإذا كان ثقة ولم يتكلم فيه أحد فكيف نذكره في الضعفاء.

على بن سعيد رملى ثقه است و كسى در باره وى سخنى نگفته است، پس چرا بايد نام وى را در رديف افراد ضعيف بياوريم؟.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) لسان الميزان، ج 4، ص 227، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

ضمرة بن ربيعة القرشي

ذهبى در باره او مى‌گويد:

ضمرة بن ربيعة. الإمام الحافظ القدوة محدث فلسطين أبو عبد الله الرملي...

روى عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه قال ضمرة رجل صالح صالح الحديث من الثقات المأمونين لم يكن بالشام رجل يشبهه هو أحب إلينا من بقية بقية كان لا يبالي عمن حدث وقال ابن معين والنسائي ثقة.

وقال أبو حاتم صالح قال آدم بن أبي إياس ما رأيت أحدا أعقل لما يخرج من رأسه من ضمرة

وقال ابن سعد كان ثقة مأمونا خيرا لم يكن هناك أفضل منه ثم قال مات في أول رمضان سنة اثنتين ومئتين .

وقال أبو سعيد بن يونس كان فقيههم في زمانه مات في رمضان سنة اثنتين ومئتين

ضمرة بن ربيعه، پيشوا، حافظ، رهبر و محدث فلسطين بود. عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل كرده كه گفت: ضمره، مرد پاك سرشت بود و در نقل حديث صالح بود، از افراد مورد وثوق و اعتماد بود، در شام مانند او نبود. او در نزد من محبوب‌تر از ديگرانى بود كه در نقل حديث دقت نمى‌كردند كه از چه كسانى نقل كنند. ابن معين و نسائى گفته‌اند: مورد اعتماد بود.

ابوحاتم گفته: درست كار بود، آدم بن إياس گفته: كسى را داناتر از او در آن چه از مغزش خارج مى‌شود (فكر و انديشه)، نديدم، ابن سعد گفته: مورد اعتماد و اطمينان و آدم خوبى بود، در اين جا شخصى بهتر از او نيست.

ابوسعيد بن يونس گفته: او فقيه اهل زمان خود بود...

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 106، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

عبد الله بن شوذب:

عبد الله بن شوذب. البلخي ثم البصري الإمام العالم أبو عبد الرحمن نزيل بيت المقدس... وثقه أحمد بن حنبل وغيره. قال أبو عمير بن النحاس حدثنا كثير بن الوليد قال كنت إذا رأيت ابن شوذب ذكرت الملائكة. قال أبو عامر العقدي سمعت الثوري يقول كان ابن شوذب عندنا ونحن نعده من ثقات مشايخنا وقال يحيى بن معين كان ثقة.

عبد الله بن شوذب، پيشوا و دانشمند بود، احمد بن حنبل و ديگران او را توثيق كرده‌اند. ابوعمير نحاس گفته: كثير بن وليد مى‌گفت: من هر وقت ابن شوذب را مى‌بينم به ياد ملائكه مى‌افتم. ابوعامر عقدى گفته‌: از ثورى شنيدم كه مى‌گفت: ابن شوذب پيش ما بود و ما او را جزء اساتيد مورد اعتماد مى‌شمرديم، يحيى بن معين گفته: او مورد اعتماد بود.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 7، ص 92، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

و ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:

عبد الله بن شوذب الخراساني أبو عبد الرحمن سكن البصرة ثم الشام صدوق عابد من السابعة.

عبد الله بن شوذب خراسانى ساكن بصره بود سپس به شام رفت، انسانى راستگو و اهل عبادت و از طبقه هفتم از محدثين است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1، ص 3386، رقم: 3387، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986 م.

مطر الوراق:

ذهبى در باره او مى‌گويد:

مطر الوراق. الإمام الزاهد الصادق أبو رجاء بن طهمان الخراساني نزيل البصرة مولى علباء بن أحمر اليشكري كان من العلماء العاملين وكان يكتب المصاحف ويتقن ذلك

مطر الوراق پيشواى زاهد راستگو، اصل او خراسانى است و ساكن بصره شد، وى از دانشمندان شايسته و از نويسندگان قرآن بود كه به درستى آن را انجام مى داد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 5، ص 452، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ..

و در كتاب ديگرش مى‌گويد:

فمطر من رجال مسلم حسن الحديث.

مسلم در كتاب صحيحش از او نقل روايت دارد و از رجال اين كتاب است، و رواياتش نيكو است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 6، ص 445، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

شهر بن حوشب:

شهر بن حوشب از روات صحيح مسلم است و در وثاقت وى ترديد نيست؛ چنانچه ذهبى در تاريخ الإسلام در باره او مى‌گويد:

قال حرب الكرماني: قلت لأحمد بن حنبل: شهر بن حوشب، فوثقه وقال: ما أحسن حديثه. وقال حنبل: سمعت أبا عبد الله يقول: شهر ليس به بأس. قال الترمذي: قال محمد يعني البخاري: شهر حسن الحديث، وقوى أمره.

شهر بن حوشب مشكلى ندارد، حديثش نيكو و كارش استوار بود.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 6، ص 387، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

ترمذى در سنن خود بعد از نقل روايتى كه در سند آن شهر بن حوشب وجود دارد، مى‌نويسد:

وَسَأَلْتُ مُحَمَّدَ بن إسماعيل عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ فَوَثَّقَهُ وقال إنما يَتَكَلَّمُ فيه بن عَوْنٍ ثُمَّ رَوَى بن عَوْنٍ عن هِلَالِ بن أبي زَيْنَبَ عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.

بخارى شهر بن حوشب را توثيق كرد و روايت وى را حسن وصحيح دانسته اند.

الترمذي السلمي، محمد بن عيسى أبو عيسى (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج 4، ص 434،، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

عجلى در معرفة‌ الثقات مى‌نويسد:

شهر بن حوشب شامي تابعي ثقة.

شهر بن حوشب اهل شام و از تابعان و ثقه بود.

العجلي، أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاي 261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم، ج 1، ص 461، رقم: 741، تحقيق: عبد العليم عبد العظيم البستوي، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م.

در نتيجه سند اين روايت نيز كاملا صحيح است و هيچ ايرادى در آن ديده نمى‌شود.

نتيجه:

تبريك گفتن مردم و به ويژه خليفه دوم ثابت مى‌كند كه منظور رسول خدا صلى الله عليه وآله از جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» ولايت و إمامت امير مؤمنان عليه السلام بوده نه صرف محبت و دوست داشتن ايشان؛ چرا كه اگر مقصود صرف دوست داشتن بود، نيازى به تبريك گفتن نداشت. ضمن اين كه خليفه دوم مى‌گويد كه «أصبحت مولاي ومولى كل مولى؛ تو از امروز مولاى ما شدي»

و در روايت ابن كثير دمشقى آمده بود: «اصبحت اليوم ولي كل مؤمن؛ تو از امروز سرپرست هر مؤمنى شدي»؛ در حالى كه دوست داشتن تمام مؤمنان از واجباتى است كه قبل از آن نازل شده و از مسلمات بود و اگر كلمه «ولي» را به معناى محبت و دوستى بگيريم اين معنا به ذهن تبادر خواهد كرد كه عمر مى‌گويد ما تا كنون با تو دوست نبوديم و تو از امروز با ما دوست شدي. آيا اهل سنت مى‌توانند اين مطلب را بپذيرند؟

در نتيجه چاره‌اي نيست جز اين كه حديث غدير به معناى «امامت و خلافت» گرفته شود.

کمپین رهروان غدیر

 

آيا علماي اهل سنّت كلمه «مولي» در حديث غدير را به معناي امام و خليفه معني كرده اند؟   

آيا علماي اهل سنّت كلمه «مولي» در حديث غدير را به معناي امام و خليفه معني كرده اند؟  

 

توضيح سؤال: 

با توجه به اختلافي كه بين شيعه و سني در بحث امامت و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام وجود داشته و دارد و يكي از دهها سند شيعه براي امامت بلافصل امير المؤمنين عليه السّلام حديث غدير مي‌باشد؛ علماي شيعه مي‌گويند: «مولي» به معناي «اولي بالتصرف»، «امام»، «خليفه» و «سرپرست» و يا كلمه‌اي مرادف با اين كلمات است؛ و مولي در حديث غدير دقيقاً همان معناي مذكور را دارد؛ امّا غالباً علماي اهل سنّت با انكار اين معنا به معاني ديگري همچون «ناصر» و «محبوب» و غيره تأويل كرده‌اند تا از توابع و لوازم آن كه خلافت بلا فصل امير المؤمنين عليه السّلام است بگريزند؛ حال سؤال اين است كه آيا كسي از علماي اهل سنّت اين حديث را به معاني مورد نظر شيعه پذيرفته و يا از آن در متون خود استفاده كرده است؟

پاسخ:

بعضي از علماي اهل سنّت كه «مولي» را در حديث غدير به معاني مورد نظر شيعه گرفته‌اند به شرح زيرند.

1 ـ امام ابو حامد غزالي (505 هـ)   

وي همان‌گونه كه در شرح حال و شناخت شخصيت او مي‌آيد يكي از اعاظم و أكابر علماي اهل سنّت است كه اين گونه مي‌گويد:‌

لكن أسفرت الحجة وجهها وأجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر: بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. فهذا تسليم ورضى وتحكيم. ثم بعد هذا غلب الهوى لحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود البنود وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار سقاهم كأس الهوى، فعادوا إلى الخلاف الأول فنبذوه وراء ظهورهم، واشتروا به ثمنا قليلا.

لكن حجت روي خود را آشكار نمود و جمعيت مردم براي شنيدن متن خطبه حديثي كه در روز غدير خم كه مورد اتفاق همه مي‌باشد جمع گرديدند. [در آن خطبه] پيامبر مي‌فرمايد: «هركس من مولاي اويم علي مولاي اوست». همين جا بود كه عمر به علي گفت: يا ابا الحسن! تبريك، تبريك! از اين به بعد تو مولاي من و مولاي هر زن و مرد مؤمني گرديدي.

اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پيمان‌ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور‌ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.

و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشتند و عهد و پيمان خود را پشت سر افكنده و آن را به قيمتي اندك فروختند.

مجموعة رسائل الإمام الغزالي، كتاب سر العالمين ص483 ، طبعة مصححة منقحة، إبراهيم أمين محمد، المكتبة التوفيقية.

سبط بن جوزي ضمن تأييد انتساب كتاب سرالعالمين به غزالي عين كلام او را آورده و سخن او را بدون هيچ‌گونه ردّي نقل كرده است:

وذكر أبو حامد الغزالي في كتاب سر العالمين وكشف ما في الدارين ألفاظا تشبه هذا. فقال قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلي يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ يا أبا الحسن أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. قال: وهذا تسليم ورضى وتحكيم، ثم بعد هذا غلب الهوى حبا للرياسة وعقد البنود وخفقان الرايات وازدحام الخيول في فتح الأمصار وأمر الخلافة ونهيها، فحملهم على الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون.

أبو حامد غزالي در كتاب سر العالمين وكشف ما في الدارين ألفاظي شبيه به اين مطالب را در كتاب خود آورده است. رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم روز غدير خم به علي گفت: «من كنت مولاه فعلي مولاه».

اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پيمان‌ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور‌ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.

و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشت نمودند و عهد و پيمان خود را به پشست سر خود افكندند و آن را به قيمتي اندك فروختند.

تذكره خواص الإمامة، ص 62.

ذهبي در حالي كه تحت تأثير شخصيت غزالي قرار گرفته چاره‌اي جز توجيه زير نديده، لذا بعد از ذكر مطلب فوق در كتاب خود اين چنين  مي‌گويد:

وما أدري ما عذره في هذا؟ والظاهر أنه رجع عنه، وتبع الحق، فإن الرجل من بحور العلم، والله أعلم.

نمي‌دانم غزالي براي اين سخن خود چه عذري خواهد داشت؟ ولي ظاهراً غزالي از اين نظر خود بازگشته و دوباره از حق پيروي كرده است. و به راستي كه او از دريا‌هاي علم است. والله اعلم.

سير أعلام النبلاء، ذهبي، ج 19، ص 328.

شخصيت ابوحامد غزالى از ديدگاه علماي اهل سنّت

يافعي در شرح حال غزالي مي‌گويد:

 وفضائل الإمام حجة الاسلام أبي حامد الغزالي رضي الله عنه أكثر من أن تحصر، وأشهر من أن تشهر. وقد روينا من الشيخ الفقيه الإمام العارف بالله، رفيع المقام الذي اشتهرت كرامته العظيمة وترادفت وقال للشمس يوما قفي فوقفت حتى بلغ المنزل الذي يريد من مكان بعيد.

 فضائل إمام حجه الاسلام أبو حامد غزالي رضي الله عنه بيش از آن است كه در حدّ و حصر بگنجد و مشهورتر از آن است كه نياز به معرفي داشته باشد. و ما از اين شيخ فقيه إمام عارف بالله، كه به حدي رفيع المقام است كه كرامت عظيمه او هم پا و هم سنگ با خورشيد گشته تا جايي كه روزي به خورشيد گفت: در آسمان بمان و خورشيد هم در آسمان ماند تا او به سر منزل مقصود خود كه در مكاني دور دست قرار داشت رسيد.

 مرآة الجنان، حوادث سنة 505 .

سيوطي در باره شخصيت غزالي مي‌گويد:

وعلى رأس الخامسة الإمام أبو حامد الغزالي، وذلك لتميزه بكثرة المصنفات البديعات، وغوصه في بحور العلم... حتى قال بعض العلماء الأكابر الجامعين بين العلم الظاهر والباطن: لو كان بعد النبي صلى الله عليه وآله وسلم نبي لكان الغزالي، وأنه يحصل ثبوت معجزاته ببعض مصنفاته.

در رأس گروه پنجم إمام أبو حامد غزالي قرار دارد، واين به علّت تصنيفات نو و جديد او و غوص عميق او در درياهاي علم است... تا جايي كه بعضي از علماي بزرگ جامع بين علم ظاهر و باطن در باره او گفته‌اند:

اگر بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم پيامبري مي‌بود هر‌آينه آن شخص غزالي مي‌بود، و معجزات او نيز با  بعضي از مصنفاتش آشكار مي‌شد.

 التنبئه بمن يبعثه الله على رأس كل مائة، سيوطي، ص 12 .

زرقاني در باره شخصيت غزالي مي‌گويد:

ذكر له الأسنوي في «المهمات» ترجمة حسنة منها: هو قطب الوجود والبركة الشاملة لكل موجود، وروح خلاصة أهل الإيمان، والطريق الموصل إلى رضا الرحمن، يتقرب به إلى الله تعالى كل صديق، ولا يبغضه إلا ملحد أو زنديق. مات بطوس سنة 505.

أسنوي در كتاب «المهمات» ترجمه و شرح حال بسيار خوبي در باره غزالي آورده و اين گونه مي‌گويد: او قطب وجود و داراي بركتي است كه شامل هر موجودي مي‌شود، و او خلاصه روح أهل إيمان، و راه رسيدن به رضايت خداي رحمان است كه هر انسان صديقي مي‌تواند از طريق او به خداوند ‌تعالى برسد، و كسي جز ملحد يا زنديق به او بغض نمي‌ورزد. و او در سال 505 هـ . در طوس وفات كرده است.

 شرح المواهب اللدنيه، ج 1 ، ص 36 .

كتاب غزالي «سرالعالمين» است

در انتساب كتاب سر العالمين به غزالي هم جاي شك و ترديد نيست چرا كه:

ذهبي در ميزان الاعتدال، ج 1، ص 500 و سير أعلام النبلاء، ج19، ص 328 و ص 403 و لسان الميزان، ج 2، ص 215 و ابن جوزي در تذكره خواص الامّه، ص 62، و إسماعيل باشا بغدادى در ايضاح المكنون،ج 2، ص11 و ص 80  به اين مطلب تصريح كرده‌اند.

2 . محمد بن طلحة شافعي (652هـ)

محمد بن طلحه شافعي از علماي بزرگ اهل سنّت در قرن هفتم هجري  است كه تعريف شخصيت او در ذيل خواهد آمد وي‌ مي‌گويد:

فيكون معنى الحديث: من كنت أولى به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حميمه أو صديقه فإن عليا منه كذلك، وهذا صريح في تخصيصه لعلي بهذه المنقبة العلية وجعله لغيره كنفسه ... بما لم يجعله لغيره. وليعلم: أن هذا الحديث هو من أسرار قوله تعالى ... فإنه أولى بالمؤمنين وناصر المؤمنين وسيد المؤمنين. وكل معنى أمكن إثباته مما دل عليه لفظ (المولى) لرسول الله فقد جعله لعلي عليه السلام. وهي مرتبة سامية ومنزلة شاهقة ودرجة علية ومكانة رفيعة خصه صلى الله عليه وسلم بها دون غيره، فلهذا صار ذلك اليوم يوم عيد وموسم سرور لأوليائه.

معناى حديث غدير اين است: هر كس كه من بر او أولى و سزاوارتر و يا ناصر و  وارث و يا پشتيبان و دوست صميمي او هستم علي هم براي او اين چنين است. و اين كلام صريح در تخصيص علي به اين منقبت بلند بوده و او را براي ديگران مانند خود قرار داده و اين خصوصيت را براي ديگري قائل نشده است .

از اين رو دانسته مي‌شود كه: اين حديث از أسرار سخن خداي تعالى است ... كه [مضمون آن] در آيه مباهله نيز آمده. پس به درستي كه علي از همه كس بر مؤمنين اولي و سزاوارتر است و ناصر مؤمنين و سيد آقاي مؤمنين است. و هر معنايى كه أمكان داشته باشد از لفظ «مولي» براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم إثبات كنيم همان را براي علي مي‌توان ثابت نمود. و اين مرتبه‌اي بلند و والا و منزلتي دست نيافتني و درجه‌اي عالي و مكانتي رفيع است كه پيامبر آن را به علي و نه به ديگري اختصاص داده است.

 و از اين روست كه روز غدير  روز عيد و موسم سرور براي دوست‌داران علي [عليه السلام‌] گشته است.

مطالب السئول، ص 45-44

شخصيت محمد بن طلحه شافعي نزد علماي اهل سنّت

هو: أبو سالم محمّد بن طلحة بن محمّد القرشي العدوي الشافعي المتوفّى سنة 652، ووصفه بالعلّامة الأوحد، برع في المذهب واصوله وشارك في فنون.

أبو سالم محمّد بن طلحه بن محمّد قرشي عدوي شافعي متوفّاى سال 652هـ . كه به علّامه بي نظير در مذهب و اصول و داراي فنون و هنر‌هاي مختلف توصيف گشته است.

سير أعلام النبلاء، ج 23، ص293.

تاج الدين سُبْكي در باره او مي‌گويد:

 تفقه وبرع في المذهب وسمع الحديث بنيسابور من المؤيد الطوسي وزينب الشعرية وحدث بحلب ودمشق. روى عنه الحافظ الدِّمياطي ومجدُ الدين بن العَديم. وكان من صدور الناس، وَلي الوزارة بدمشق يومين، وتركها، وخرج عمّا يملكه من ملبوس ومَمْلوك وغيره وتزَهَّد.

فقيه گرديد و در مذهب نوآوري كرد و در نيشابور از مؤيد طوسي و زينب شعريه حديث شنيد و در حلب و دمشق بزرگ شد.  و از او حافظ دمياطي و مجدُ الدين بن عَديم روايت نقل نمو‌ده‌اند. و او از بزرگان بود، و دو روز به وزارت دمشق نائل شد و آن را ترك نمود، و تمام مايملك خود  اعم از دارايي و پوشاك خود را ترك كرد و گوشه عزلت گزيد و به زهد و تقوا مشغول گرديد

طبقات الشافعية الكبرى، ج 8، ص63، الطبقه السادسه، فيمن توفي بين الستمائه والسبعمائه.

إسنوي در طبقات الشافعيه در باره او اين گونه مي‌گويد:

كان إماماً بارعاً في الفقه، والخلاف، عالماً بالأصلين رئيساً كبيراً معظّماً ترسل عن الملوك، وأقام بدمشق بالمدرسة الأمينية. 

او إمامي نوآور در فقه و مسائل اختلافي است، و عالم به دو أصل و رئيس كبير و معظّم است كه از  ملوك گريخت. و در دمشق در مدرسه أمينيه به تحصيل مشغول گرديد.

طبقات الشافعية،ص 418، ترجمة 1200، چاپ دار الفكر.  

. سبط ابن الجوزي (654هـ)

ابن حجر در «الصواعق المحرقه» و سمهودي در «جواهر العقدين» اين مطلب را از كتاب او «تذكره خواص الأمه في معرفة الأئمه» نقل مي‌كنند:

... (العاشر) بمعنى الأولى قال الله تعالى: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم» أي: أولى بكم ... والمراد من الحديث: الطاعة المخصوصة فتعين العاشر. ومعناه: من كنت أولى به من نفسه فعلي أولى به. وقد صرح بهذا المعنى الحافظ أبو الفرج يحيى ابن سعيد الثقفي الأصبهاني في كتابه المسمى بمرج البحرين، فإنه روى هذا الحديث بإسناده إلى مشايخه وقال فيه: فأخذ رسول الله بيد علي وقال: من كنت وليه وأولى به من نفسه فعلي وليه. فعلم أن جميع المعاني راجعة إلى الوجه العاشر. ودل عليه أيضا قوله عليه السلام: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ وهذا نص صريح في إثبات إمامته وقبول طاعته.

... معناي دهم براي مولي به معنى أولى و سزاوارتر است. خداوند تعالى مي‌فرمايد: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم»  در اين جا نيز مولي به معني  أولى و سزاوارتر به خود شماست.

پس مراد از حديث غدير: اطاعت مخصوصة [از علي عليه السلام‌] است پس [براي حديث غدير] معناي دهم متعين گرديد. و معناي آن اين است: كسي كه من براي او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.

و به همين معنى حافظ أبو الفرج يحيى ابن سعيد ثقفي أصبهاني در كتابش «مرج البحرين» تصريح نموده است. وي اين روايت را با إسنادش به مشايخ خود روايت كرده و گفته:

 رسول الله دست علي راگرفت و فرمود: هر كس من ولي او بر او  از خود او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.

پس دانسته شد كه تمام معاني كلمه «مولي»به معناي دهم بازگشت كرد.

 و دليل بر اين مطلب نيز سخن خود رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در ابتداي حديث غدير است كه فرمود: «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟»

كه اين سخن نص صريح در إثبات إمامت علي و لزوم قبول اطاعت از او است.

سپس در ادامه سبط ابن جوزي اين اشعار را نيز كه در باره غدير و امامت اميرالمومنين نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم سروده شد را اضافه كرده است:

فقال حسان بن ثابت:

 يناديهم يوم الغدير نبيهم * بخم فأسمع بالرسول مناديا

وقال فمن مولاكم ووليكم*فقالوا ولم يبدوا هناك التعاميا

إلهك مولانا وأنت ولينا * ومالك منا في الولاية عاصيا

فقال له قم يا علي فإنني* رضيتك من بعدي إماما وهاديا

فمن كنت مولاه فهذا وليه * فكونوا له أنصار صدق مواليا

هناك دعا اللهم وال وليه * وكن للذي عادى عليا معاديا

ويروى أن النبي صلى الله عليه وسلم لما سمعه ينشد هذه الأبيات قال له : يا حسان لا تزال مؤيدا بروح القدس ما نصرتنا أو نافحت عنا بلسانك .

روايت شده وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم اين ابيات را از حسان  شنيد به او فرمود: اي حسان مادامي كه با اشعارت ما را ياري مي‌كني و به ما نفع مي‌رساني همواره به واسطه روح القدس مؤيد باشي .

ونيز قيس بن سعد بن عباده أنصاري اين اشعار را نزد امير المؤمنين عليه السّلام در صفين سرود:

قلت لما بغى العدو علينا * حسبنا ربنا ونعم الوكيل

علي إمامنا وإمام * لسوانا به أتى التنزيل

يوم قال النبي من كنت مولاه * فهذا مولاه خطب جليل

إن ما قاله النبي على الأمة * حتم ما فيه قال وقيل

و نيز كميت اين اشعار را سرود:

 نفى عن عينك الأرق الهجوعا * وهما يمترى عنه الدموعا

لدى الرحمن يشفع بالمثاني * فكان لنا أبو حسن شفيعا

ويوم الدوح دوح غدير خم * أبان له الولاية لو أطيعا

ولكن الرجال تبايعوها * فلم أر مثلها خطرا مبيعا

سپس اين جوزي در ادامه مي‌گويد براي ابيات كميت قصه عجيبي نقل شده و آن اين كه:

حدثنا بها شيخنا عمر بن صافي الموصلي رحمه الله تعالى. قال: أنشد بعضهم هذه الأبيات وبات مفكرا، فرأى عليا كرم الله وجهه في المنام فقال له: أعد علي أبيات الكميت، فأنشده إياها حتى بلغ إلى قوله (خطرا مبيعا) فأنشد علي بيتا آخر من قوله زيادة فيها:

فلم أر مثل ذاك اليوم يوما * ولم أر مثله حقا أضيعا

فانتبه الرجل مذعورا .

شيخ ما عمر بن صافي موصلي رحمه الله تعالى براي ما نقل كرد: شخصي اين اشعار را با خود سروده بود و شب با تفكر در اين ابيات به خواب رفته بود و در عالم خواب  علي كرم الله وجهه را مشاهده كرده بود كه به او فرموده بود: أبيات كميت را برايم بخوان و او نيز اين اشعار را براي حضرت سروده بود تا اين كه به اين قسمت (خطرا مبيعا) رسيده بود. در اين حال [حضرت] علي [عليه السلام‌] بيت ديگري را به آن اضافه كرده بود و آن اين است:

فلم أر مثل ذاك اليوم يوما * ولم أر مثله حقا أضيعا

هرگز روزي مانند آن روز و نيز حقي مانند آن را كه ضايع شده باشد نديدم.  

فانتبه الرجل مذعورا.

و با اين خواب وحشت زده از خواب برخاست.

و سيد حميري اين ابيات را سرود:

  يا بائع الدين بدنياه  *  ليس بهذا أمر الله

من أين أبغضت عليا الرضا*وأحمد قد كان يرضاه

من الذي أحمد من بينهم * يوم غدير الخم ناداه

  أقامه من بين أصحابه * وهم حواليه فسماه

هذا علي بن أبي طالب * مولى لمن قد كنت مولاه

فوال من والاه يا ذا العلا * وعاد من قد كان عاداه

تذكرة خواص الأمة، ص ، 34 -30.

شخصيت سبط ابن الجوزي نزد علماي اهل سنّت

ذهبي در باره او مي‌گويد:

 الإمام الواعظ المؤرخ شمس الدين، أبو المظفر التركي، ثم البغدادي العوني، الحنفي سبط الإمام جمال الدين أبي الفَرَج ابن الجوزيّ؛ نزيل دمشق. ولد سنة إحدى وثمانين وخمسمائة، وسمع من جدّه، وكان إماماً فقيهاً واعظاً وحيداً في الوعظ علاّمة في التاريخ والسير وافر الحرمة ... صاحب قبولٍ تامّ .

      إمام واعظ مؤرّخ، شمس الدين، أبو المظفر تركي، بغدادي عوني، حنفي نوه (سبط) إمام جمال الدين أبو الفَرَج بن جوزيّ ؛ ساكن دمشق كه در سال 581 هـ به دنيا آمد و إمام و فقيه و واعظ بي نظيري بود و در تاريخ و سِيَر، علامه بود و صاحب ارج و احترام ويژه و مورد قبول همه بود.

 تاريخ الإسلام، حوادث وفيات (660 - 651) ص‏183، دار الكتاب العربي.

     4 . محمد بن يوسف كنجي شافعي (658 هـ)

قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلي: «لو كنت مستخلفا أحدا لم يكن أحدا حق منك» ... وهذا الحديث وإن دل على عدم الاستخلاف لكن حديث غدير خم دال على التولية وهي الاستخلاف. وهذا الحديث أعني حديث غدير خم ناسخ لأنه كان في آخر عمره صلى الله عليه وسلم.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به علي [عليه السلام‌] فرمود: «اگركسي را به جاي خود برگزيدم از تو شايسته‌تر نديدم و اين حديث اگر چه بر خلافت دلالت نمي‌كند ولي حديث غدير خم دلالت برتوليت دارد كه همان استخلاف(به خلافت برگزيدن) مي‌باشد. و اين حديث يعني حديث غدير خم ناسخ هر خلافت ديگري است چون اين اتّفاق در آخر عمر آن حضرت روي داده است.

كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب 166 - 167

شخصيت كنجي شافعي نزد علماي اهل سنّت

حاجي خليفه او را اين گونه معرفي كرده است:

الشيخ الحافظ.

 كشف الظنون، ج 2 ، ص1497، دار إحياء التراث العربي.

عمر رضا كحاله در باره او اين گونه آورده:

محمد بن يوسف الكنجي (أبو عبد الله) فاضل. من آثاره: «البيان في أخبار صاحب الزمان» ، «كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب»، وله شعر .

محمد بن يوسف كنجي (أبو عبد الله) شخص فاضلي است. از آثار او: البيان في أخبار صاحب الزمان و كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب است، و براي او اشعاري است .

 معجم المؤلفين، ج12، ص 134، دار إحياء التراث العربي.

قندوزي حنفي درباره اوگفته است:

الشيخ المحدّث الفقيه أبو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد الكنجي الشافعي رحمه الله .

شيخ محدّث فقيه أبو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد كنجي شافعي.

  ينابيع الموده، ج 2، ص565، منشورات الشريف الرضي.  

     5 . سعيد الدين فرغاني

... جعله النبي صلى الله عليه وسلم وصيه وقائما مقام نفسه بقوله : من كنت مولاه فعلي مولاه . وذلك كان يوم غدير خم على ما قاله كرم الله وجهه في جملة ...

... رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم [حضرت] علي [عليه السلام‌] را وصي خود  و قائم مقام خود قرار داد و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه». واين واقعه در روز غدير خم بود ...

شرح تائية ابن فارض ر . ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 203.

شخصيت سعيد الدين فرغاني نزد علماي اهل سنّت

او كه داراي اشعاري از جمله قصيده تائيه معروف بوده، عبد الرحمن جامي شاعر در باره او گفته است:

أنه من أكمل أرباب العرفان وأكابر أصحاب الذوق والوجدان ، لم يضبط أحد مسائل الحقيقة بأحسن بيان مثله ...

 او از كامل‌‌ترين افراد و از أرباب عرفان و از أكابر أصحاب ذوق و وجدان است، كسي بهتر از او مسائل حقيقت را ضبط نكرده است ....

نفحات الأنس، ص 559 .

محمود بن سليمان كفوي در شرح حال او آورده:

 الشيخ الفاضل الرباني والمرشد الكامل الصمداني سعيد الدين الفرغاني ، هو من أعزة أصحاب الشيخ صدر الدين القونوي مريد الشيخ محي الدين العربي ، كان من أكمل أرباب العرفان وأفضل أصحاب الذوق والوجدان ، وكان جامعا للعلوم الشرعية والحقيقية ... وكان لسان عصره وبرهان دهره ودليل طريق الحق وسر الله بين الخلق ، بسط مسائل علم الحقيقة وضبط فنون أصول الطريقة في ديباج شرح القصيدة التائية الفارضية ...

شيخ فاضل رباني و مرشد كامل صمداني سعيد الدين فرغاني ،  از أعزّه أصحاب شيخ صدر الدين قونوي مريد شيخ محي الدين عربي بوده است، و از أكمل أرباب عرفان و أفضل أصحاب ذوق و وجدان ، و جامع علوم شرعيه و حقيقيت بوده است ... و لسان عصر و برهان دهر و دليل طريق حق و سر الله بين الخلق بوده، كه مسائل علم حقيقت را بسط داده و فنون أصول طريقت را در ديباج شرح قصيدة تائية فارضية ضبط نموده است...

كتائب أعلام الأخيار ، مخطوط، ر.ك. نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني،  ج 9، ص 205 .

          6 . تقي الدين مقريزي (840هـ)

مقريزي از شخصي به نام ابن زولاق مطلبي نقل مي‌كند و بدون ردّ آن اين گونه مي‌آورد:

وقال ابن زولاق: وفي يوم ثمانية عشر من ذي الحجة سنة 362 وهو يوم الغدير يجتمع خلق من أهل مصر والمغاربة ومن تبعهم للدعاء، لأنه يوم عيد، لأن رسول الله صلى الله عليه وسلم عهد إلى أمير المؤمنين علي بن أبي طالب فيه واستخلفه ...

ابن زولاق گفته است: در روز هجده ذي الحجة سال 362 هـ كه اين روز غدير مي‌باشد جمعي از مردم أهل مصر و مغاربه و توابع آن براي دعاء دور يكديگر جمع مي‌شوند، چون اين روز، روز عيد است، به اين علّت كه رسول الله صلى الله عليه وسلم أمير المؤمنين علي بن أبي طالب را در اين روز به خلافت برگزيد...

المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 2 ، ص 220 .

شخصيت مقريزي نزد علماي اهل سنّت

جلال الدين سيوطي در شرح حال مقريزي اين‌گونه آورده:

 المقريزي تقي الدين أحمد ابن علي بن عبد القادر بن محمد مؤرخ الديار المصرية . ولد سنة 769 واشتغل بالفنون وخالط الأكابر وولي حسبة القاهرة ، ونظم ونثر وألف كتبا كثيرة منها.... مات سنة 840 .

تقي الدين أحمد ابن علي بن عبد القادر بن محمد مقريزي تاريخ نويس سرزمين مصر است كه درسال 769 هـ متولد شد و به فنون مختلف اشتغال ورزيد و با أكابر و بزرگان همنشين گشت و امور حسبيه قاهره را به عهده گرفت، و به نظم و نثر و تأليف كتابهاي فراوان ... اهتمام ورزيد و در سال 840  وفات يافت.

7. شهاب الدين دولت آبادي

أن حديث الغدير يدل على خلافة أمير المؤمنين عليه السلام ونيابته عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، وأنه يدل على وجوب إطاعة علي ولزوم اتباعه عليه السلام .

حديث غدير بر خلافت و نيابت أمير المؤمنين عليه السلام از جانب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و نيز بر وجوب إطاعت و تبعيت از او دلالت دارد.

من كتابه هدايه السعداء، مخطوط، ر. ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 211 .

 8 . مولوي محمد إسماعيل دهلوي برادرزاده دهلوي معروف كه كتاب عبقات در پاسخ به او آمده است.

مولوي محمد إسماعيل برادرزاده دهلوي معروف كه طرفداران و معتقدين زيادي در سرزمين هندوستان دارد در رساله‌اي كه آن را در بيان حقيقت إمامت نوشته، كلامي صريح در دلالت حديث غدير طيق اعتقاد اماميه دارد.

وي در اين كتاب اين گونه آورده است:

ومنها: ثبوت الرئاسة، أي فكما أن لأنبياء الله نوعا من الرئاسة الثابتة لهم بالنسبة إلى أممهم وهي الرئاسة التي تنسب تلك الأمة إلى رسولها والرسول إلى أمته، وبالنظر إليها يكون للرسول تصرف في كثير من أمورهم الدنيوية كما قال الله تعالى: «النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» ويكون له أيضا ولاية في بعض الأمور الأخروية قال الله تعالى: «فكيف إذا جئنا من كل أمة بشهيد وجئنا بك على هؤلاء شهيدا» كذلك الإمام، فإنه يكون له مثل تلك الرئاسة على تلك الأمة في الدنيا والآخرة، فإن النبي صلى الله عليه وسلم قال: ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى. فقال: اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه.

از جمله اين امور (در معناي حديث غدير) ثبوت رياست است، يعني همان‌گونه كه أنبياء الهي نوعي از رياست را نسبت به امت خويش داشته و مي‌توانستند در امور دنيايي امت‌هاي خود دخالت كنند براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نيز چنين اختياري وجود دارد همان‌گونه كه در سخن خداوند تعالى آمده: « النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» ونيز در أمور أخروي نيز بر امت خود ولايت دارند كه در قول خداوند آمده: «فكيف إذا جئنا من كل أمة بشهيد وجئنا بك على هؤلاء شهيدا»

 همين‌طور براي إمام نيز همين اختيارات وجود دارد. يعني: همان رياست بر أمت در امور دنيا و آخرت وجود دارد، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم [در روز غدير] فرمود: «ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى. فقال: اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه».

نزهه الخواطر، ج 7 ، ص61 - 56

 

کمپین رهروان غدیر

 

آیه ی تبلیغ

بسم الله الرحمن الرحیم

از آیاتی که به طور خاص در شأن امامت امیر المومنین و اولاد طاهرینش (علیهم السلام) نازل شده، آیه ی 67 سوره ی مائده معروف به «آیه ی تبلیغ» می باشد. نزول این آیه پیش از وقوع ماجرای غدیر خم و ایراد خطبه ی مفصل حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) در آنجا می باشد. شأن نزول آیه و ماجرای غدیر خم از مسلمات تاریخی و مورد اتفاق همه ی مسلمانان از شیعه و سنّی می باشد. اما از آنجا که این آیه و سپس خطبه ی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) دلیلی است واضح و آشکار بر امامت و ولایت حضرت علی (علیه السلام)، مخالفین و معاندین دست به کار شده و ایراداتی بر استدلال شیعه به این آیه مطرح کرده اند. یکی از این اشکالات آن است که مگر ممکن است رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از ابلاغ امر خدا ترسیده باشند؟! خوف برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) چه معنائی دارد؟!

در این مقاله بر آنیم تا پاسخی کوتاه به این اشکال بی مورد بدهیم.

   

دلایل خوف رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم

پيامبر (ص) از ابلاغ اين پيام الهي به اين جهت كه مردم به او تهمت زده و نسبت دروغ دهند و به بگويند ، پسر عموي خود را معرفي نموده ، خوفناك بوده است . همچنین نزدیک بودن آنان به عصر جاهلیت و مسائل قومی و قبیله ای ، ممکن بود آنان را از پذیرش سخن رسول خدا (ص) بازدارد .

حاكم حسكاني حنفي كه از علماي سرشناس اهل سنت در قرن پنجم مي‌باشد ، در كتاب معروف خود "شواهد التنزيل" رواياتي را نقل كرده که به خوف رسول خدا در آن ها اشاره شده است. در اینجا دو مورد را با هم می بینیم.

   

ابن عباس و جابر بن عبد الله می گویند : خداوند پیامبر را امر کرد که علی را برای مردم نصب کند و آنان را از ولایت او باخبر نماید . پس رسول خدا ترسید که مردم بگویند : پسرعمویش را یاری کرد و به خاطر این بر وی طعنه بزنند . لذا خدا به او وحی کرد که : ای رسول ! آنچه را از سوی پروردگارت به تو رسیده ابلاغ کن ! الآیه . پس رسول خدا برای ولایت او در روز غدیر اقدام نمود .

عن ابن عباس و جابر بن عبد الله قالا أمر الله محمدا أن ينصب عليا للناس ليخبرهم بولايته فتخوف رسول الله ص أن يقولوا حابى ابن عمه و أن يطعنوا في ذلك عليه، فأوحى الله إليه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الآية، فقام رسول الله بولايته يوم غدير خم.

شواهدالتنزيل ، الحاکم الحسکاني ، ج 1 ص 256

   

عبد اللَّه بن عباس حديث معراج را از پيامبر نقل مى‏كند تا آنجا كه خداوند فرمود: من پيامبرى را مبعوث نكردم مگر اينكه براى او وزيرى قرار دادم و تو رسول خدا هستى و على وزير توست.

ابن عباس می گوید: پيامبر خدا فرود آمد و دوست نداشت از اين موضوع به مردم سخن بگويد، چون آنان به عصر جاهليت نزديك بودند تا اينكه شش روز گذشت و خداوند اين آيه را نازل كرد: «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ ، شايد تو ترك‏كننده قسمتى از آنچه بر تو وحى شده است باشى» پس پيامبر خدا تحمل كرد تا اينكه روز هيجدهم شد و اين آيه نازل گرديد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» آنگاه پيامبر خدا به بلال دستور داد كه در ميان مردم اعلام كند كه فردا كسى نماند مگر اينكه به غدير خم برود، پيامبر خدا و مردم فردا (به آنجا) رفتند، پيامبر گفت: اى مردم خداوند مرا با پيامى به سوى شما فرستاده است و من در آن درنگ مى‏كردم از بيم آنكه مرا متهم و تكذيب كنيد تا اينكه پروردگارم با وعيدى پس از وعيدى مرا در باره آن مورد عتاب قرار داد.

آنگاه دست علىّ بن ابى طالب (ع) را گرفت و او را بلند كرد تا جايى كه مردم سفيدى بغل آنها را ديدند سپس گفت: اى مردم! خدا مولاى من است و من مولاى شمايم، پس هر كس كه من مولاى اويم على مولاى اوست، خداوندا هر كس را كه او را دوست بدارد دوست بدار و هر كس را كه او را دشمن بدارد دشمن بدار و هر كس را كه او را يارى كند يارى كن و هر كس را كه او را خوار سازد خوار كن و اين آيه نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» .

   

عن عبد الله بن عباس عن النبي ص [و ساق‏] حديث المعراج إلى أن قال و إني لم أبعث نبيا إلا جعلت له وزيرا، و إنك رسول الله و إن عليا وزيرك. قال ابن عباس فهبط رسول الله فكره أن يحدث الناس بشي‏ء منها إذ كانوا حديثي عهد بالجاهلية حتى مضى [من‏] ذلك ستة أيام، فأنزل الله تعالى فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ فاحتمل رسول الله [ص‏] حتى كان يوم الثامن عشر، أنزل الله عليه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ثم إن رسول الله ص أمر بلالا حتى يؤذن في الناس أن لا يبقى غدا أحد إلا خرج إلى غدير خم، فخرج رسول الله ص و الناس من الغد، فقال يا أيها الناس إن الله أرسلني إليكم برسالة و إني ضقت بها ذرعا مخافة أن تتهموني و تكذبوني حتى عاتبني ربي فيها بوعيد أنزله علي بعد وعيد، ثم أخذ بيد علي بن أبي طالب فرفعها حتى رأى الناس بياض إبطيهما [إبطهما] ثم قال أيها الناس الله مولاي و أنا مولاكم فمن كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. و أنزل الله الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ‏ .

شواهدالتنزيل ، الحاکم الحسکاني ، ج 1 ص 257 و 258

   

جايگاه حاكم حسكاني :

او در ميان جامعه اهل سنت از جايگاه ممتازي برخوردار است از جمله ذهبي رجالي سرشناس اهل سنت ، او را چنين معرفي مي‌نمايد :‌

الإمام المحدث البارع القاضي أبو القاسم عبيدالله بن عبدالله ابن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسكان القرشي العامري النيسابوري الحنفي الحاكم ...

او إمام ، محدث ، دانشمند ، قاضي أبو القاسم عبيدالله بن عبدالله ابن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسكان قرشي عامري نيسابوري حنفي و حاكم است  ...

سير أعلام النبلاء ، ، الذهبي ، ج 18 ص 268

   

تعبير امام در مورد او به خوبي از جايگاه ممتاز حاكم حسكاني خبر مي‌دهد .

همچنين ذهبي در كتاب تذكرة الحفاظ و سيوطي در كتاب طبقات الحفاظ درباره او چنين مي‌نويسند :

الحسكانى القاضى المحدث أبو القاسم عبيد الله بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسكان القرشي العامري النيسابوري الحنفي الحاكم ويعرف بابن الحذاء الحافظ شيخ متقن ذو عناية تامة بعلم الحديث ...

حسكانى ، قاضى و محدث ، أبو القاسم عبيد الله بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسكان قرشي عامري نيسابوري حنفي حاكم و معروف به ابن حذاء است ، كه حافظ و شيخي متقن و داراي عنايتي تمام به علم حديث بوده است  ...

تذكرة الحفاظ ، الذهبي ، ج 3 ص 1200 - طبقات الحفاظ ، السيوطي ، ج 1 ص 442

   

شاهد متقنی بر این خوف رسول اکرم (ص) سخنی است که در صحیحین از ایشان نقل شده است . بخاری و مسلم در صحیحین نقل کرده اند که عقبة بن عامر می گوید:

روزی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بر جنازه ای نماز خوانده و سپس بر منبر رفت و سخنانی ایراد کرد و در پایان فرمود: به خدا قسم نمی ترسم که بعد از من مشرک شوید، بلکه آنچه بر شما می ترسم این است که به دنیا رغبت کرده و برای آن رقابت کنید.

عن عقبة ابن عامر أن النبي صلى الله عليه وسلم خرج يوما فصلى على أهل أحد صلاته على الميت ثم انصرف إلى المنبر فقال إني فرط لكم وأنا شهيد عليكم وإني والله لأنظر إلى حوضي الآن وإني أعطيت مفاتيح خزائن الأرض أو مفاتيح الأرض وإني والله ما أخاف عليكم أن تشركوا بعدي ولكن أخاف عليكم أن تنافسوا فيها .

صحيح البخاري ، البخاري ، ج 2 ص 94 و ج 5 ص 40 و ج 7 ص 173 - صحيح مسلم ، مسلم النیسابوري ، ج 7 ص 67

   

نسبت خوف به پيامبران ‌در قرآن  

قرآن كريم در موارد متعددي صراحتا به پيامبران نسبت خوف داده است ، و چنين نسبتي را منافي شأن نبوت نمي‌داند . حال اگر اين نسبت ، اهانت به آنان باشد ، آيا مي‌توان گفت كه قرآن كريم به پيامبران (ص) اهانت نموده است ؟

خداوند متعال در قرآن كريم با صراحتِ تمام از خوف پيامبر اولوالعزمي چون حضرت موسي (ع) در ابلاغ رسالت الهي و نيز تكلم او به اين خوف در پيشگاه الهي ، آن هم دقيقا بعد از فرمان خداوندي به دعوت فرعون و قومش ، سخن گفته و مي‌فرمايد :

« وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنْ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ يَتَّقُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِي » .

 « (به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سراغ قوم ستمگر برو * قوم فرعون ، آيا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهيز نمى كنند؟! *(موسى) عرض كرد: « پروردگارا! از آن مي‌ترسم كه مرا تكذيب كنند » .

سوره شعراء آيه10 الي12

« ... وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِي * قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ و َنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَاناً فَلاَ يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنْتُمَا وَ مَنْ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ » .

« و برادرم هارون زبانش از من فصيحتر است او را همراه من بفرست تا ياور من باشد و مرا تصديق كند مى ترسم مرا تكذيب كنند!  فرمود: «بزودى بازوان تو را بوسيله برادرت محكم (و نيرومند) مى كنيم، و براى شما سلطه و برترى قرار مى دهيم و به بركت آيات ما، بر شما دست نمى يابند شما و پيروانتان پيروزيد!» سوره قصص آيه 33 و34

   

« اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي * فَقُولاَ لَهُ قَوْلا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى * قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَي * قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى » .

بسوى فرعون برويد كه طغيان كرده است! * اما بنرمى با او سخن بگوييد شايد متذكّر شود، يا (از خدا) بترسد! * (موسى و هارون) گفتند: «پروردگارا! از اين مى ترسيم كه بر ما پيشى گيرد (و قبل از بيان حق، ما را آزار دهد) يا طغيان كند (و نپذيرد)!» * خداوند فرمود : « نترسيد ! من با شما هستم (همه چيز را) مى شنوم و مى بينم! » .

سوره طه آيه 42 الي46

   

حال جاي اين سوال است كه آيا قرآن به حضرت موسي (ع) اهانت نموده است ؟ و آيا كسي اگر بگويد كه رسول خدا (ص) از ابلاغ ولايت امير المؤمنين(ع) كه انكار و دشمني و دودستگي جامعه نوپاي اسلامي را به دنبال ‌داشت ، خوف داشته است ، به پيامبر(ص) اهانت و جسارت نموده است ؟

   

همچنين خداوند خوف حضرت موسي (ع) از اين كه به دست فرعونيان به خاطر قتل شخص قبطي ، كشته شود سخن گفته و مي‌فرمايد :  

« قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِي» .

عرض كرد: «پروردگارا! من يك تن از آنان را كشته ام ، مى ترسم مرا به قتل برسانند! سوره قصص آيه 33 و34

«... وَلَهُمْ عَلَىَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِي » . 

و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهى دارند مى ترسم مرا بكشند .سوره شعراء آيه 14

قرطبي در تفسير اين آيات مي‌نويسد :

وقد مضى في طه ذكره وخاف موسى أن يقتلوه به ودل على أن الخوف قد يصحب الأنبياء والفضلاء والأولياء مع معرفتهم بالله وأن لا فاعل إلا هو إذ قد يسلط من شاء على من شاء .

و موسى از اين كه آنان او را به خاطر آن قبطي به قتل رسانند ، ترسيد كه ، بر اين نكته دلالت دارد كه گاهي با وجود معرفت به خداوند و درك اين نكته كه فاعلي جز او نيست ، خوف مصاحب و همراه انبياء وبزرگان و اولياي الهي بوده است زيرا كه گاهي خداوند هر كه را بخواهد بر هر كه بخواهد مسلط مي‌نمايد .

الجامع لأحكام القرآن ، القرطبي ، ج 13 ص 92

   

در بسياري از منابع اهل سنت از طريق عايشه و ابن عباس ، اين گونه آمده است كه رسول خدا (ص) تا زماني‌كه آيه « يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ » نازل نشده بود ، محافظ و نگهبان براي خود داشتند ،‌ با توجه به تصريح علماي اهل سنت مبني بر نزول اين آيه در مدينه و بلكه در اواخر بعثت نازل شده همان گونه كه ابن كثير دمشقي از اركان وهابيت مي‌نويسد :

... والصحيح أن هذه الآية مدنية ، بل هي من أواخر ما نزل بها .

نظر صحيح اين است كه نزول اين آيه در مدينه بوده و بلكه از آخرين آياتي است كه نازل شده ، است .

تفسير القرآن العظيم ، ابن كثير الدمشقي ، ج 2 ص 80 ،

   

حال اين سوال اساسي مطرح مي‌شود كه ، آيا اين نگهباني و حراست طولاني چندين ساله ، نشان خوف و به تبع آن جسارت به ساحت رسول خدا (ص) نخواهد بود؟ و آيا طبق نظر كساني كه نسبت خوف به پيامبر (ص) را اهانت به ايشان تلقي مي‌كنند ، اهانت نمي‌باشد؟!

کمپین رهروان غدیر

 

آيا روايت حسن مثني در انكار دلالت حديث غدير ، صحت دارد ؟

آيا روايت حسن مثني در انكار دلالت حديث غدير ، صحت دارد ؟

پاسخ:

توضيح سؤال :

 

از اشكالاتي كه به حديث غدير وارد نموده‌اند حديثي است كه در ذيل مي‌آيد. اين اشكال اوّلين بار در غالب روايتي منسوب به فرزند امام حسن مجتبي عليه السلام‌(حسن المثني) در ردّ خلافت امير المؤمنين عليه السّلام از سوي دهلوي (شيخ عبد العزيز بن ولي الله بن عبد الرحيم حنفي متوفاى 1239 هق.) در كتاب «التحفه الاثنا عشريه» طرح گرديد. و مرحوم مير سيّد حامد حسين نقوي(متوفاي 1306هق.) نيز براي اولين بار به اين اشكال در كتاب «عبقات الانوار» پاسخ داده است.

 

در عصر حاضر نيز كه عصر هجوم وهابيت به اسلام است ؛ اين شبهه از سوي بعضي از علماي وهابي از جمله دكتر قفاري در كتاب «اصول مذهب الشيعه» تكرار شده است.

 

اين روايت طبق نقل صاحب عبقات از دهلوي در «التحفه الاثنا عشريه» و وهابيان نو ظهور اين گونه است :

 

أخرج أبو نعيم عن الحسن المثنى ابن الحسن السبط رضي الله عنهما أنه سئل: هل حديث من كنت مولاه نص على خلافة علي رضي الله عنه؟ فقال: لو قال رسول الله صلى الله عليه وسلم يعني بذلك الخلافة لأفصح لهم بذلك، فإن رسول الله(ص) كان أفصح الناس، ولقال لهم: يا أيها الناس هذا والي أمركم والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا. ولو كان الأمر أن الله جل وعلا ورسوله صلى الله عليه وسلم اختار عليا لهذا الأمر وللقيام على الناس بعده فإن عليا أعظم الناس خطيئة وجرما إذ ترك أمر رسول الله(ص) أن يقوم فيه كما أمره ويعذر إلى الناس.

 

فقيل له: ألم يقل النبي(ص) لعلي من كنت مولاه فعلي مولاه؟ فقال: أما والله لو يعني رسول الله(ص) بذلك الأمر والسلطان لأفصح به كما أفصح بالصلاة والزكاة ولقال: يا أيها الناس إن عليا والي أمركم من بعدي والقائم في الناس».

 

خلاصة عبقات الأنوار، سيد حامد نقوي، ج 9، ص 240 ، ر.ك. الاعتقاد، بيهقي، ص355، به تحقيق: أحمد عصام الكاتب، ناشر، دار الآفاق الجديدة، بيروت، ط1، 1401هـ. .

 

ابو نعيم از حسن مثني فرزند [امام] حسن عليه السلام‌ نوه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت نموده است كه از او در باره حديث «من كنت مولاه» سئوال شد كه آيا جمله دليل بر خلافت [علي] عليه السلام‌ محسوب مي‌شود؟ حسن مثني در پاسخ گفت: اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم از اين جمله چنين منظوري مي‌داشت بايد براي مردم به وضوح و روشني بيان مي‌فرمود؛ چرا كه آن حضرت فصيح‌ترين مردم در بيان مطالب بود و اگر چنين منظوري مي‌داشت بايد به اين گونه بيان مي‌فرمود(يا أيها الناس هذا والي أمركم): اي مردم! اين شخص بعد از من سرپرستي امور شما را به عهده دارد پس شما هم به او گوش فرا داده و از او اطاعت نمائيد.

 

و اگر امر اين چنين بود كه خداوند جلّ و علا [حضرت] علي عليه السلام‌ را براي اين منصب براي زمان بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم انتخاب نموده بود هر آينه مي‌بايست [حضرت] علي عليه السلام از همه مردم گناه‌گارتر باشد؛ چون در حقيقت او امر آن حضرت را ترك كرده و به دستور رسول خدا مبني خلافت را ترك نموده است و مي‌بايست از اين كوتاهيش در انجام وظيفه از مردم عذر خواهي كند.

 

به حسن مثني گفته شد: مگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم اين جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه را در حق [حضرت] علي عليه السلام‌ نگفت؟ او در پاسخ گفت: آري فرمود: ولي به خدا قسم اگر آن حضرت از اين سخن قصد امارت و خلافت مي‌داشت بايد اين مطلب را به صراحت بيان مي‌فرمود به همان شكل كه در رابطه با نماز و زكات به صراحت بيان فرمود. در اين جا هم لازم بود حضرت اين گونه مي‌فرمود(إن عليا والي أمركم من بعدي) : اي مردم! اين علي والي و سرپرست شماها بعد از من است).

 

همين روايت در كتاب قفاري و بعضي ديگر با اين طليعه آمده:

 

لذلك قال الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب ـ كما يروي البيهقي ـ حينما قيل له: ألم يقل رسول الله صلى الله عليه وسلم لعلي: من كنت مولاه فعلي مولاه؟ فقال: أما والله إن رسول الله صلى الله عليه وسلم إن كان يعني بذلك الإمرة والسلطان والقيام على الناس بعده لأفصح لهم بذلك، كما أفصح لهم بالصلاة والزكاة وصيام رمضان وحج البيت، ولقال لهم: إن هذا ولي أمركم من بعدي فاسمعوا له وأطيعوا، فما كان من وراء هذا شيء، فإن أنصح الناس للمسلمين رسول الله صلى الله عليه وسلم .

 

براي همين وقتي از حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب _ آن گونه كه بيهقي روايت نموده است_ سئوال شد كه آيا مگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم اين جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه را در حق [حضرت] علي عليه السلام‌ نگفت؟ او در پاسخ گفت: آري فرمود؛ ولي به خدا قسم اگر آن حضرت از اين سخن قصد امارت و خلافت مي‌داشت بايد اين مطلب را به صراحت بيان مي‌فرمود به همان شكل كه در رابطه با نماز و زكات به صراحت بيان فرمود. در اين جا هم لازم بود حضرت اين گونه مي‌فرمود: اي مردم اين علي والي و سرپرست شماها بعد از من است).

 

أصول مذهب الشيعة، عبد الله القفاري، ج2، ص840 ـ 842 .

پاسخ:

بررسي سندي :

 

الف : اگر آن‌گونه كه در بعضي از كتب مانند آنچه كه عبقات از دهلوي نقل مي‌كند در ابتداي سند «ابونُعَيم» ذكر شده باشد ، ابتدا ابو نعيم را بررسي مي‌كنيم:

ابو نُعَيم :

 

ابن تيميه در باره ابونعيم مي‌گويد:

 

فإن أبا نعيم روي كثيرا من الأحاديث التي هي ضعيفة بل موضوعة باتفاق علماء الحديث وأهل السنة والشيعة .

 

ابونعيم بسياري از احاديث ضعيف بلكه احاديثي كه به اتّفاق علماي حديث و همه علماي شيعه و سنّي جعلي و تحريف شده است را روايت مي‌كند .

 

منهاج السنه ، ج 7 ، ص 52 .

 

و در جاي ديگر مي‌گويد:

 

مجرد رواية صاحب الحلية ونحوه لا يفيد ولا يدل على الصحة فإن صاحب الحلية قد روى في فضائل أبي بكر وعمر وعثمان وعلي والأولياء وغيرهم أحاديث ضعيفة بل موضوعة باتفاق أهل العلم .

 

صِرف روايت صاحب حليه [ابو نعيم اصفهاني] و مانند او فايده‌اي نداشته و دلالت بر صحّت ندارد ؛ چرا كه صاحب حليه رواياتي ضعيف ؛ بلكه رواياتي كه به اتفاق همه اهل آگاهي مورد جعل و تحريف قرار گرفته را در فضائل ابو بكر و عمر و عثمان و علي و غير آن‌ها نقل كرده است .

 

منهاج السنه ، ج 5 ، ص 79 .

 

ابن جوزي در باره ابونعيم مي‌گويد:

 

وجاء أبو نعيم الأصبهاني فصنف لهم ، أي للصوفية ، كتاب الحلية وذكر في حدود التصوف أشياء قبيحة ولم يستحي أن يذكر في الصوفية أبا بكر وعمر وعثمان وعلي بن أبي طالب وسادات الصحابة رضي الله عنهم فذكر عنهم فيه العجب .

 

ابونعيم اصفهاني آمد و براي صوفيه كتاب الحليه را تأليف نمود و در آن كتاب در مقام تعريف تصوّف مطالب زشت و قبيحي را از آنها نقل كرد كه تعجب انسان را بر مي‌انگيزد .

 

تلبيس ابليس ، ج 1 ، ص 159 .

 

ب : و اگر در سند روايت مانند آنچه كه قفاري در كتاب خود آورده (در بالا اشاره شد) بدون ذكر نام ابونُعيم روايت شده باشد، سلسه سند آن به اين شكل است كه بررسي مي‌كنيم:

 

عن يحيى بن إبراهيم بن محمد بن علي، عن أبي عبد الله محمد بن يعقوب، عن محمد بن عبد الوهاب، عن جعفر بن عون، عن فضيل بن مرزوق، قال: سمعت الحسن بن الحسن ... .

1 . يحيى بن إبراهيم بن محمد بن علي

 

شخصي با اين عنوان مهمل است و در هيچ يك از كتاب‌هاي رجال يادي از او نشده است .

2 . فضيل بن مرزوق

 

ذهبي در باره او مي‌گويد:

 

قال النسائي: ضعيف، وكذا ضعفه عثمان بن سعيد. قال أبو عبد الله الحاكم: فضيل بن مرزوق ليس من شرط الصحيح عيب على مسلم إخراجه في الصحيح. وقال ابن حبان: منكر الحديث جدا كان ممن يخطئ على الثقات ويروي عن عطية الموضوعات .

 

نسائي و همچنين عثمان بن سعيد او را ضعيف شمرده اند. ابو عبد الله حاكم در باره او گفته است: فضيل بن مرزوق شرايط راوي صحيح را نداشته و بر مسلم عيب محسوب مي‌شود كه روايات او را در كتاب صحيح خود ذكر كرده است. و ابن حبّان او را بسيار منكر الحديث شمرده و در باره او گفته است: از كساني است كه ثقات را مورد خطا قرار مي‌دهد و از عطيه روايات جعلي نقل مي‌كند.

 

ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، ج 3 ، ص 362 .

 

و نيز در «المغني في الضعفاء» در باره فضيل بن مرزوق اين گونه آمده است:

 

ضعفه النسائي وابن معين أيضا. قال الحاكم: عيب على مسلم إخراجه في الصحيح .

 

نسائي و ابن معين او را ضعيف شمرده‌اند و حاكم نيز در باره او گفته است: اين براي مسلم عيب محسوب مي‌شود كه روايات او را در كتاب صحيح خود آورده است .

 

المغني في الضعفاء، ج 2، ص 515 .

 

و نيز مزّي در تهذيب الكمال در باره او گفته است:

 

قال عبد الرحمان بن أبي حاتم : ... قلت: يحتج به ؟ قال : لا . وقال النسائي : ضعيف .

 

عبد الرحمان بن ابي حاتم مي‌گويد: ... گفتم: آيا به حديث او مي‌توان احتجاج كرد؟ گفت: نه نمي‌توان. و نسائي در باره او گفته است: فضيل بن مرزوق ضعيف است .

 

تهذيب الكمال ، ج 23 ، ص 308 ، تهذيب التهذيب، ج 8 ، ص 269 .

اشكالات دلالي :

 

1 . روايت فوق از متفرّدات اهل سنّت است ، يعني: فقط از طرق اهل سنّت روايت شده و از طرق راويان شيعه نقل نشده است . لذا دهلوي و اخلاف او نمي‌توانند در مقام مناظره و استدلال با شيعه به اين روايت و هر روايتي كه فقط از طريق اهل سنّت روايت شده احتجاج كنند. علماي اهل سنّت، روايتي را كه فقط در كتب شيعه آمده باشد و در كتاب‌هاي آنها ذكري از آن نشده باشد را در مقام استدلال و مناظره ردّ كرده و مي‌گويند:

 

لتفرده في روايه الشيعه بها لاتكون حجه في مقام الاستدلال وعدم حجيه روايات فرقه علي فرقه اُخري .

 

لذا ما هم در اين مورد مي‌گوئيم اين روايت از متفرّدات اهل سنّت است و قابليت استدلال ندارد.

 

2 . از ديگر قواعد مقرّره ، نزد علماي اهل سنّت اين است كه: روايتي را معتبر مي‌دانند كه در كتب صحاح ذكر شده باشد و حال آن‌كه اين روايت در هيچ يك از كتب صحاح و ديگر كتاب‌هاي روائي معتبر اهل سنّت ذكر نگرديده. لذا مي‌‌گوئيم: اگر اين روايت اعتباري مي‌داشت در يكي از كتب صحاح ذكر مي‌شد.

 

حتي در مسند احمد نيز اين روايت نيامده و اين خود بهترين دليل، بر ضعف اين روايت مي باشد. چون احمد بن حنبل با صراحت مي گويد:

 

هذا الكتاب : جمعته وانتقيته من أكثر من سبع مئة ألف وخمسين ألفا ، فما اختلف المسلمون فيه من حديث رسول الله ، صلى الله عليه وسلم ، فارجعوا إليه . فإن وجدتموه فيه ، وإلا فليس بحجة .

 

سير أعلام النبلاء ، ذهبي ، ج 11 ، ص 329 .

 

3 . اگر بر فرض هم حسن مثني چنين جمله‌‌اي مي‌داشت ، از آنجا كه او معصوم نيست ، قول او براي ما حجيت نمي‌داشت.

 

4 . اين سخن با سخنان ديگر معصومين منافات دارد كه از حديث غدير بر امامت حضرت امير استفاده نموده اند.

 

5 . اين حديث تضاد كامل دارد با حديث مناشده حضرت امير به حديث غدير كه در زير مي‌آيد:

 

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِى عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْقَوَارِيرِىُّ حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَرْقَمَ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِى زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى لَيْلَى قَالَ شَهِدْتُ عَلِيًّا فِى الرَّحَبَةِ يَنْشُدُ النَّاسَ أُنْشِدُ اللَّهَ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ ». لَمَّا قَامَ فَشَهِدَ.

 

قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ بَدْرِيًّا كَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى أَحَدِهِمْ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ « أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجِى أُمَّهَاتُهُمْ ». فَقُلْنَا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ « فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ».

 

شاهد بوديم كه [حضرت] علي [عليه السلام‌] در رحبه مردم را قسم داد و ‌گفت: كه هر كس در روز غدير شاهد بوده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمود: «هركس من مولاي او هستم علي مولاي اوست» از جا بر خيزد و شهادت دهد.

 

عبد الرحمن گفت: در اين حال دوازده نفر از اصحاب بدر كه من به يكي از آنها مي‌نگريستم ايستادند و گفتند: ما شاهد بوديم كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در روز غدير فرمود: آيا من بر شما از خودتان و زنانم بر زنان شما سزاواز‌تر نيست؟ و ما همه گفتيم : آري يا رسول الله ! حضرت در اين حال فرمود: هر كس من مولا و سر پرست اويم علي مولا و سر پرست اوست. خدايا هر كس او را دوست بدارد دوست بدار و هر كس با او دشمن است را دوشمن بدار !

 

مسند احمد ، ج 1 ، ص 119 ، ح 973 .

 

حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى ، قَالَ : ثنا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُوسَى ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ ، عَنْ عَمْرٍو ذِي مَرَّ ، وَعَنْ سَعِيدِ بْنِ وَهْبٍ ، وَعَنْ زَيْدِ بْنِ يُثَيْعٍ ، قَالُوا : سَمِعْنا عَلِيًّا ، يَقُولُ : نَشَدْتُ اللَّهَ رَجُلا سَمِعَ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا قَامَ ، فَقَامَ إِلَيْهِ ثَلاثَةُ عَشَرَ رَجُلا ، فَشَهِدُوا أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، قَالَ : أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ، قَالُوا : بَلَى يَا رَسُولَ اللهِ ، قَالَ : فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ ، فَقَالَ : مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا مَوْلاهُ ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ، وَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ ، وَأَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ .

 

«از [حضرت] علي [عليه السلام‌] شنيديم كه فرمود: شما را به خدا قسم كداميك از شما جمله رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در روز غدير به هنگامي كه ايستاده بود را شنيد؟ در اين حال سيزده نفر از افراد حاضر به پا خواسته و شهادت دادند: كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آيا من بر شما مردم بر خودتان اولي و سزاوارتر نيستم؟ مردم در پاسخ گفتند: آري يا رسول الله! و در اين هنگام آن حضرت دست علي را گرفت و فرمود: هركس كه من سرپرست و مولاي او هستم از اين به بعد علي مولاي اوست . خدايا ! هر كس علي را دوست بدارد دوست بدار و هر كس با علي دشمني كند با او دشمني كن! وهر كس با او دوست است دوست بدار و هر كس با او دشمن است دشمن بدار و هر كس او را ياري دهد ياري رسان و هركس در صدد ذلّت او برآيد ذليل فرما ! »

 

البحر الزخار (مسند البزار) ، أبو بكر البزار (متوفاي292 هـ ) ج 3 ، ص 35 ، ح 786 ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم ، بيروت , المدينة ، 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله .

 

هيثمي بعد از نقل روايت مي‌گويد :

 

رواه البزار ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة

 

اين روايت را بزاز روايت نموده و تمام راويان آن از روات صحيح بخاري هستند . به جز فطر بن خليفه كه او نيز موثق است.

 

مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 105 .

 

الباني كه وهابيت به او لقب بخاري دوران مي‌دهند در باره روايت فوق مي‌گويد :

 

و أخرج عبد الله بن أحمد في زوائده على المسند ( 1 / 118 ) عن سعيد بن وهب و زيد بن يثيع قالا : نشد علي الناس في الرحبة : من سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غدير( خم ) إلا قام ، فقام من قبل سعيد ستة ، و من قبل زيد ستة ، فشهدوا ... الحديث .

 

و قد مضى في الحديث الرابع ، الطريق الثانية و الثالثة . و إسناده حسن ، و أخرجه البزار بنحوه و أتم منه .

 

و للحديث طرق أخرى كثيرة جمع طائفة كبيرة منها الهيثمي في المجمع ( 9 / 103 ، 108 ) و قد ذكرت و خرجت ما تيسر لي منها مما يقطع الواقف عليها بعد تحقيق الكلام على أسانيدها بصحة الحديث يقينا، و إلا فهي كثيرة جدا، و قد استوعبها ابن عقدة في كتاب مفرد، قال الحافظ ابن حجر: منها صحاح و منها حسان. و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله عليه وسلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه، و ما ذكرت منها كفاية.

 

عبد الله بن احمد در اضافاتش بر مسند احمد از سعيد بن وهب و زيد بن يثيع آورده است : كه اين دو نفر گفته‌اند: [حضرت] علي [عليه السلام‌] در رحبه مردم را سوگند داد كه هر كس در روز غدير شاهد بر ماجرا بوده است از جا بر خيزد. در اين حال شش نفر از كنار سعيد و شش نفر از كنار زيد به پا خواستند

 

و در حديث چهارم دو طريق دوّم و سوّمي براي اين روايت ذكر شد و سند آن صحيح است و بزار نيز آن را به همين شكل و نيز به شكل كامل‌تر آورده است.

 

و براي اين روايت طرق زياد ديگري وجود دارد كه از جمله آنها هيثمي در مجمع الزوائد است كه مقداري از آنچه را كه برايم امكان داشت را بعد از تحقيق سند‌هاي آن كه زياد است اخراج نمودم و ابن عقده نيز آن را در كتابي جدا‌گانه آورده است . و حافظ ابن حجر در باره اين حديث گفته است: بعضي از روايان آن صحيح و بعضي از آن حسن هستند . و خلاصه اين كه اين حديث با هر دو سندش صحيح است ، بلكه روايت اوّل متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نقل شده و اين مطلب براي اهل تحقيق در اسناد و طرق آشكار است و من به قدر كفايت آن را ذكر كردم .

 

السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .

 

6 . اين سخن منسوب به حسن مثني كه فرق ميان ولي و والي گذاشته و گفته: اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم چنين منظوري مي‌داشت بايد مي‌فرمود: من علي را به عنوان «والي» بر شما نصب مي‌كنم برخلاف معني لغويين از كلمه «ولي» است كه آنها نيز يكي از معاني «ولي» را «والي» دانسته اند.

 

چرا كه اهل لغت در معناي يكي از اسامي خداوند يعني:«ولي» بعد ازاين كه آن را به معناي ناصر ذكر مي‌كنندآن را به معناي ولي و سرپرست و متولي امور و يا خليفه مي‌آورند.

 

زبيدي مي‌گويد:

 

الولي في أسماء الله تعالى: هو الناصر، وقيل: المتولي لأمور العالم القائم بها. وأيضاً الوالي: وهو مالك الأشياء جميعها المتصرف فيها .

 

«وَليّ» كه در اسامي خداوند آمده به معناي ناصر و كمك كننده به معناي سرپرست امور جهان كه نسبت به انجام امور اقدام مي‌كند نيز آمده و او كسي است كه مالك تمام موجودات عالم است و حق تصرف در آن را دارد.

 

تاج العروس، زبيدي، ج 20، ص 315

 

ونيز راغب در المفردات در آيه «وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ» ولي را به معنى سرپرست گرفته :

 

والوالي الذي في قوله ( وما لهم من دونه من وال ) بمعنى الولي

 

«والي كه در قول خداوند آمده به معناي سرپرست مي‌باشد»

 

مفردات غريب القرآن ، الراغب الأصفهانى ، ص 533

 

ابن منظور نيز در لسان العرب ولي را به معناي والي گرفته است:

 

وفي الخبر : أن عبد الملك بن مروان خطب يوما فقال : وليكم عمر بن الخطاب ، وكان فظا غليظا مضيقا عليكم فسمعتم له .

 

در خبر آمده است كه عبد الملك بن مروان روزي خطبه خواند و گفت: عمر بن خطاب بر شما ولايت و سرپرستي نمود و او انسان سخت‌گير و تند خوي و تنگ گيري بر ما بود

 

لسان العرب، ابن منظور، ج 8 ، ص 166 .

 

ثعلبي نيز در تفسير خود از ولي به معناي سرپرست و متولي امور ياد كرده و مي‌گويد:

 

وال: ولي أمرهم ما يدفع العذاب عنهم .

 

سرپرست كسي است كه وليّ آنهاست و عذاب را از آنها دفع مي‌كند.

 

تفسير ثعلبي، ثعلبي، ج 5 ، ص 278 .

 

7 . از همه مهم‌تر در سخنان ابوبكر و عمر و ديگران كلمه ولي به معناي والي و امام استعمال شده است:

 

در صحيح بخاري از قول عمر بن خطاب اين گونه آمده است:

 

«... ثم توفى الله نبيه صلى الله عليه وسلم، فقال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم ... ثم توفى الله أبا بكر، فقلت: أنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبى بكر، فقبضتها سنتين أعمل فيها بما عمل رسول الله صلى الله عليه وسلم».

 

... سپس خداوند پيامبرش را از اين دنيا به دار ديگر منتقل ساخت، و ابوبكر گفت: من «ولي» رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم هستم و بعد از آن كه ابو بكر از دنيا رفت من گفتم: ولي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم من هستم كه دو سال هم من طبق آنچه كه پيامبر عمل كرده بود عمل كردم.

 

البخاري، صحيح البخاري: ج6 ص191 ـ 192، سنة الطبع: 1981، الناشر: دار الفكر.

 

و يا قول عمر بن خطاب را داريم كه مي‌گويد:

 

لو كان سالم مولى أبي حذيفة حياً لوليته الخلافة .

 

اگر سالم غلام ابو حذيفه زنده مي‌بود او را به خلافت بر مي‌گزيدم

 

تفسير البحر المحيط ، أبي حيان الأندلسي ، ج 4 ص 314 و نيز ر. ك. تفسير أبي حيان الأندلسي: ج4 ص314 و نيز تاريخ ابن خلدون، ج1، ص194 .

 

8 . از ديگر اشكالاتي كه در كلام منسوب به حسن مثني ديده مي‌شود اين است كه مي‌گويد: چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به ولايت امير المؤمنين عليه السّلام افصاح ننمود ؟

 

يعني: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم هرگز نسبت به ولايت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام براي بعد از خود به صراحت مطلبي را ذكر نفرموده است چون اگر آن حضرت چنين اراده‌اي مي‌داشت حتماً بيان مي‌فرمود.

 

حال ببينيم آيا واقعاً اين چنين است ؟ !

 

در پاسخ به سئوال فوق بعضي از متون، در بيان تصريح رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم بر خلافت و امامت و ولايت و امارت امير المؤمنين عليه السّلام را ذكر مي‌كنيم :

 

الف . شيرويه ديلمي متوفاى سال 509 هق. از بزرگان حفّاظ و علماي مشهور اهل سنّت است، كه در كتابش فردوس الأخبار كه آن نيز همچون خود او ميان اهل سنّت از شهرت خاصي برخوردار است و از كتاب او روايت نقل مي‌كنند و بر آن اعتماد مي‌نمايند، كه وي در اين كتاب ده هزار حديث به همراه اسامي روات آن به ترتيب حروف الفباء نقل نموده است.(ر.ك. كشف الظنون عن أسامي الكتب والفنون، ج 2،ص1254) او در اين كتاب روايت ذيل را نقل نموده است:

 

«عن حذيفة بن اليمان، قال: قال رسول الله صلى الله عليه [وآله] وسلم: لو يعلم الناس متى سمي علي أميرالمؤمنين ما أنكروا فضله: سمي أمير المؤمنين وآدم بين الروح والجسد ، قال تعالى: (وإذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم وأشهدهم على أنفسهم ألست بربكم قالوا بلى شهدنا أن تقولوا) قالت الملائكة: بلى. فقال تبارك وتعالى: أنا ربكم ومحمد نبيكم وعلي أميركم».

 

(حذيفه بن يمان از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نقل مي‌كند كه حضرت فرمودند: اگر مردم مي‌دانستند [حضرت] علي [عليه السلام‌] چه زماني به لقب امير المؤمنين ناميده شد، ديگر فضل او را انكار نمي‌كردند. او به اين لقب ناميده شد در حالي كه [حضرت] آدم بين روح و جسد بود و خداوند فرمود: و به ياد آور زماني را كه پروردگارت از بني آدم عهد و پيمان گرفت و آنها را بر اين پيمان گواه قرار داد كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري! و ملائكه نيز گفتند: آري! و خداوند تبارك و تعالي فرمود: من پروردگار شما و محمد پيامبرتان و علي امير و سر پرستتان).

 

ر. ك . فردوس الأخبار، شيرويه ديلمي (509 هق)، ج 3، ص399 ـ ينابيع الموده، قندوزي، ج 2 ، ص 248 .

 

ب . سيد علي همداني متوفّاي 786 هق. از أكابر علماء أهل سنت و از مشاهير عرفاي آنان است، كه عده‌اي از علماي اهل سنّت او را تمجيد كرده و ستوده‌اند؛ هم‌چون: عبد الرحمن بن أحمد جامي در كتاب «نفحات الأنس من حضرات القدس» و محمود بن سليمان كفوي در كتاب «كتائب الأعلام الأخيار من فقهاء مذهب النعمان المختار» و نور الدين جعفر بدخشاني در كتاب «خلاصه المناقب» و شيخ أحمد قشاشي در كتاب «السمط المجيد في سلاسل أهل التوحيد» و شاه ولي الله دهلوي در كتاب «الانتباه في سلاسل أولياء الله».

 

كفوي او را در كتاب خود اين گونه توصيف مي‌كند:

 

«لسان العصر، سيد الوقت، المنسلخ عن الهياكل الناسوتية والمتوصل إلى السبحات اللاهوتية، الشيخ العارف الرباني والعالم الصمداني، أمير سيد علي بن شهاب بن محمد بن محمد الهمداني قدس الله تعالى سره. كان جامعا بين العلوم الظاهره والباطنه، وله مصنفات كثيره في علم التصوّف».

 

صاحب «نزهة الخواطر» او را اين گونه توصيف مي‌كند:

 

«الشيخ علي بن شهاب الهمداني، الشيخ العالم الكبير الرحاله. ولد في 12 رجب ، وأدرك المشايخ الكبار واستفاد منهم ، بلغ عددهم إلى أربعمائة وألف من رجال العلم والمعرفة . فقدم كشمير فأسلم على يده غالب أهلها . وله مصنفات كثيرة ممتعة. وكانت وفاته في سنة 786»

 

(ر.ك.نزهه الخواطر، ج 2، ص 84 ، با اندكي تلخيص)

 

او در كتاب خود اين روايت را آورده است:

 

«عن حذيفة رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لو علم الناس متى سمي علي أمير المؤمنين ما أنكروا فضله ، سمي أمير المؤمنين وآدم بين الروح والجسد»

 

(حذيفه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت مي‌كند كه آن حضرت فرمودند: اگر مردم مي‌دانستند كه چه زماني [حضرت] علي به لقب اميرالمؤمنين ناميده شد فضل او را انكار نمي‌كردند. او به امير المؤمنين ملقّب گرديد و حال آن‌كه آدم بين روح جسد بود).

 

ينابيع المودة لذوي القربى، قندوزي، ج 2، ص 248 .

 

ج . متن زير كه در بسياري از كتاب‌هاي اهل سنّت آمده:

 

«عن أبي ذر عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قال: من أطاعني فقد أطاع الله، ومن عصاني فقد عصى الله، ومن أطاع عليا فقد أطاعني، ومن عصى عليا فقد عصاني»

 

(ابوذر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت مي‌كند: هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس با علي مخالفت ورزد با خدا مخالفت ورزيده و هركس علي را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس با علي مخالفت ورزد با من مخالفت كرده است).

 

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 121 ـ، كنز العمال، ج 11، ص 614 ـ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 270 و 307 ـ ذخائر العقبى، ص 66 ـ ينابيع المودة، ج 2، ص 313 و ... .

 

حاكم پس از نقل اين روايت در باره آن اين‌‌گونه نظر مي‌دهد:

 

«هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه».

 

د . روايت طبري در تاريخ خود كه با لفظ «فاسمعوا له وأطيعوا» رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در حديث يوم الدار(يوم الانذار) امير المؤمنين عليه السّلام را به خلافت و جانشيني خود برگزيد. و در آن‌جا با صراحت تعبير فاسمعوا له وأطيعوا را آورده است

 

(ر. ك. به تفاسير قرآن كريم در ذيل آيه شريفه «و انذر عشيرتك الاقربين»سوره الشعراء/214)

 

«...إن هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا... »

 

(... اين شخص [حضرت علي عليه السلام‌] برادر و وصي و جانشين من ميان شماست. به او گوش فرا دهيد و از او اطاعت نمائيد...).

 

تاريخ طبري، ج 2، ص 63 .

 

از راويان اين روايت ابن إسحاق و طبري، و ابن أبي حاتم، و ابن مردويه، و أبو نعيم، و بيهقي، و بغوي، و سيوطي، و متقي هندي و... هستند.

 

كنز العمال، ج 13، ص 129و131و149و174 .

 

ولي مي‌بينيم كه بر خلاف مطلبي كه در روايت مجعول منسوب به حسن مثني آمد با تصريح بر كلمه «فاسمعوا وأطيعوا» هم مشكلي حلّ نمي‌شود و اهل انكار و لجاجت و عناد، هميشه و در هر شرايطي چشم خود را بر حقيقت بسته و با بهانه‌هاي بني اسرائيلي خود سعي در فرار از حقيقت دارند. و الحق والانصاف بايد گفت: كه اينانند مصاديق واقعي اين آيه شريفه قرآن كه فرمود:

 

لهم قلوب لا يفقهون بها ولهم أعين لا يبصرون بها ولهم آذان لا يسمعون بها أولئك كالأنعام بل هم أضل أولئك هم الغافلون .

 

(الاعراف/179) .

کمپین رهروان غدیر

 

آيا روايت حسن مثني در انكار دلالت حديث غدير ، صحت دارد ؟

آيا روايت حسن مثني در انكار دلالت حديث غدير ، صحت دارد ؟

توضيح سؤال :

از اشكالاتي كه به حديث غدير وارد نموده‌اند حديثي است كه در ذيل مي‌آيد. اين اشكال اوّلين بار در غالب روايتي منسوب به فرزند امام حسن مجتبي عليه السلام‌(حسن المثني) در ردّ خلافت امير المؤمنين عليه السّلام از سوي دهلوي (شيخ عبد العزيز بن ولي الله بن عبد الرحيم حنفي متوفاى 1239 هق.) در كتاب «التحفه الاثنا عشريه» طرح گرديد. و مرحوم مير سيّد حامد حسين نقوي(متوفاي 1306هق.) نيز براي اولين بار به اين اشكال در كتاب «عبقات الانوار» پاسخ داده است.

در عصر حاضر نيز كه عصر هجوم وهابيت به اسلام است ؛ اين شبهه از سوي بعضي از علماي وهابي از جمله دكتر قفاري در كتاب «اصول مذهب الشيعه» تكرار شده است.

اين روايت طبق نقل صاحب عبقات از دهلوي در «التحفه الاثنا عشريه» و وهابيان نو ظهور  اين گونه است :

أخرج أبو نعيم عن الحسن المثنى ابن الحسن السبط رضي الله عنهما أنه سئل: هل حديث من كنت مولاه نص على خلافة علي رضي الله عنه؟ فقال: لو قال رسول الله صلى الله عليه وسلم يعني بذلك الخلافة لأفصح لهم بذلك، فإن رسول الله(ص) كان أفصح الناس، ولقال لهم: يا أيها الناس هذا والي أمركم والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا. ولو كان الأمر أن الله جل وعلا ورسوله صلى الله عليه وسلم اختار عليا لهذا الأمر وللقيام على الناس بعده فإن عليا أعظم الناس خطيئة وجرما إذ ترك أمر رسول الله(ص) أن يقوم فيه كما أمره ويعذر إلى الناس.

فقيل له: ألم يقل النبي(ص) لعلي من كنت مولاه فعلي مولاه؟ فقال: أما والله لو يعني رسول الله(ص) بذلك الأمر والسلطان لأفصح به كما أفصح بالصلاة والزكاة ولقال: يا أيها الناس إن عليا والي أمركم من بعدي والقائم في الناس».

خلاصة عبقات الأنوار، سيد حامد نقوي،  ج 9، ص 240 ، ر.ك. الاعتقاد، بيهقي، ص355، به تحقيق: أحمد عصام الكاتب، ناشر، دار الآفاق الجديدة، بيروت، ط1، 1401هـ. .

ابو نعيم از حسن مثني فرزند [امام] حسن عليه السلام‌ نوه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت نموده است كه از او در باره حديث «من كنت مولاه» سئوال شد كه آيا جمله دليل بر خلافت [علي] عليه السلام‌ محسوب مي‌شود؟ حسن مثني در پاسخ گفت: اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم از اين جمله چنين منظوري مي‌داشت بايد براي مردم به وضوح و روشني بيان مي‌فرمود؛ چرا كه آن حضرت فصيح‌ترين مردم در بيان مطالب بود و اگر چنين منظوري مي‌داشت بايد به اين گونه بيان مي‌فرمود(يا أيها الناس هذا والي أمركم): اي مردم! اين شخص بعد از من سرپرستي امور شما را به عهده دارد پس شما هم به او گوش فرا داده و از او اطاعت نمائيد.

و اگر امر اين چنين بود كه خداوند جلّ و علا [حضرت] علي عليه السلام‌ را براي اين منصب براي زمان بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم  انتخاب نموده بود هر آينه مي‌بايست [حضرت] علي عليه السلام از همه مردم گناه‌گارتر باشد؛ چون در حقيقت او امر آن حضرت را ترك كرده و به دستور رسول خدا مبني خلافت را ترك نموده است و مي‌بايست از اين كوتاهيش در انجام وظيفه از مردم عذر خواهي كند.

به حسن مثني گفته شد: مگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم اين جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه را در حق [حضرت] علي عليه السلام‌ نگفت؟ او در پاسخ گفت: آري فرمود: ولي به خدا قسم اگر آن حضرت از اين سخن قصد امارت و خلافت مي‌داشت بايد اين مطلب را به صراحت بيان مي‌فرمود به همان شكل كه در رابطه با نماز و زكات به صراحت بيان فرمود. در اين جا هم لازم بود حضرت اين گونه مي‌فرمود(إن عليا والي أمركم من بعدي) : اي مردم! اين علي والي و سرپرست شماها بعد از من است).

همين روايت در كتاب قفاري و بعضي ديگر با اين طليعه آمده:

لذلك قال الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب ـ كما يروي البيهقي ـ حينما قيل له: ألم يقل رسول الله صلى الله عليه وسلم لعلي: من كنت مولاه فعلي مولاه؟ فقال: أما والله إن رسول الله صلى الله عليه وسلم إن كان يعني بذلك الإمرة والسلطان والقيام على الناس بعده لأفصح لهم بذلك، كما أفصح لهم بالصلاة والزكاة وصيام رمضان وحج البيت، ولقال لهم: إن هذا ولي أمركم من بعدي فاسمعوا له وأطيعوا، فما كان من وراء هذا شيء، فإن أنصح الناس للمسلمين رسول الله صلى الله عليه وسلم .

براي همين وقتي از حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب _ آن گونه كه بيهقي روايت نموده است_ سئوال شد كه آيا مگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم اين جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه را در حق [حضرت] علي عليه السلام‌ نگفت؟ او در پاسخ گفت: آري فرمود؛ ولي به خدا قسم اگر آن حضرت از اين سخن قصد امارت و خلافت مي‌داشت بايد اين مطلب را به صراحت بيان مي‌فرمود به همان شكل كه در رابطه با نماز و زكات به صراحت بيان فرمود. در اين جا هم لازم بود حضرت اين گونه مي‌فرمود: اي مردم اين علي والي و سرپرست شماها بعد از من است).

أصول مذهب الشيعة، عبد الله القفاري، ج2، ص840 ـ 842 .

پاسخ:

بررسي سندي :

الف : اگر آن‌گونه كه در بعضي از كتب مانند آنچه كه عبقات از دهلوي نقل مي‌كند در ابتداي سند «ابونُعَيم» ذكر شده باشد ، ابتدا ابو نعيم را بررسي مي‌كنيم:

ابو نُعَيم :

ابن تيميه در باره ابونعيم مي‌گويد:

فإن أبا نعيم روي كثيرا من الأحاديث التي هي ضعيفة بل موضوعة باتفاق علماء الحديث وأهل السنة والشيعة .

ابونعيم بسياري از احاديث ضعيف بلكه احاديثي كه به اتّفاق علماي حديث و همه علماي شيعه و سنّي جعلي و تحريف شده است را روايت مي‌كند .

منهاج السنه ، ج 7 ، ص 52 .

و در جاي ديگر مي‌گويد:

مجرد رواية صاحب الحلية ونحوه لا يفيد ولا يدل على الصحة فإن صاحب الحلية قد روى في فضائل أبي بكر وعمر وعثمان وعلي والأولياء وغيرهم أحاديث ضعيفة بل موضوعة باتفاق أهل العلم .

صِرف روايت صاحب حليه [ابو نعيم اصفهاني] و مانند او فايده‌اي نداشته و دلالت بر صحّت ندارد ؛ چرا كه صاحب حليه رواياتي ضعيف ؛ بلكه رواياتي كه به اتفاق همه اهل آگاهي مورد جعل و تحريف قرار گرفته را در فضائل ابو بكر و عمر و عثمان و علي و غير آن‌ها نقل كرده است .

منهاج السنه ، ج 5 ، ص 79 .

ابن جوزي در باره ابونعيم مي‌گويد:

وجاء أبو نعيم الأصبهاني فصنف لهم ، أي للصوفية ، كتاب الحلية وذكر في حدود التصوف أشياء قبيحة ولم يستحي أن يذكر في الصوفية أبا بكر وعمر وعثمان وعلي بن أبي طالب وسادات الصحابة رضي الله عنهم فذكر عنهم فيه العجب .

ابونعيم اصفهاني آمد و براي صوفيه كتاب الحليه را تأليف نمود و در آن كتاب در مقام تعريف تصوّف مطالب زشت و قبيحي را از آنها نقل كرد كه تعجب انسان را بر مي‌انگيزد .

تلبيس ابليس ، ج 1 ، ص 159 .

ب : و اگر در سند روايت مانند آنچه كه قفاري در كتاب خود آورده (در بالا اشاره شد) بدون ذكر نام ابونُعيم روايت شده باشد، سلسه سند آن به اين شكل است كه بررسي مي‌كنيم:

عن يحيى بن إبراهيم بن محمد بن علي، عن أبي عبد الله محمد بن يعقوب، عن محمد بن عبد الوهاب، عن جعفر بن عون، عن فضيل بن مرزوق، قال: سمعت الحسن بن الحسن ... .

1 . يحيى بن إبراهيم بن محمد بن علي

شخصي با اين عنوان مهمل است و در هيچ يك از كتاب‌هاي رجال يادي از او نشده است .

2 . فضيل بن مرزوق

ذهبي در باره او مي‌گويد:

قال النسائي: ضعيف، وكذا ضعفه عثمان بن سعيد. قال أبو عبد الله الحاكم: فضيل بن مرزوق ليس من شرط الصحيح عيب على مسلم إخراجه في الصحيح. وقال ابن حبان: منكر الحديث جدا كان ممن يخطئ على الثقات ويروي عن عطية الموضوعات .

نسائي و همچنين عثمان بن سعيد او را ضعيف شمرده اند. ابو عبد الله حاكم در باره او گفته است: فضيل بن مرزوق شرايط راوي صحيح را نداشته و بر مسلم عيب محسوب مي‌شود كه روايات او را در كتاب صحيح خود ذكر كرده است. و ابن حبّان او را بسيار منكر الحديث شمرده و در باره او گفته است: از كساني است كه ثقات را مورد خطا قرار مي‌دهد و از عطيه روايات جعلي نقل مي‌كند.

ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، ج 3 ، ص 362 .

 و نيز در «المغني في الضعفاء» در باره فضيل بن مرزوق اين گونه آمده است:

ضعفه النسائي وابن معين أيضا. قال الحاكم: عيب على مسلم إخراجه في الصحيح .

نسائي و ابن معين او را ضعيف شمرده‌اند و حاكم نيز در باره او گفته است: اين براي مسلم عيب محسوب مي‌شود كه روايات او را در كتاب صحيح خود آورده است .

المغني في الضعفاء، ج 2، ص 515 .

 و نيز مزّي در تهذيب الكمال در باره او گفته است:

قال عبد الرحمان بن أبي حاتم : ... قلت: يحتج به ؟ قال : لا . وقال النسائي : ضعيف .

عبد الرحمان بن ابي حاتم مي‌گويد: ... گفتم: آيا به حديث او مي‌توان احتجاج كرد؟ گفت: نه نمي‌توان. و نسائي در باره او گفته است: فضيل بن مرزوق ضعيف است .

تهذيب الكمال ، ج 23 ، ص 308 ، تهذيب التهذيب، ج 8 ، ص 269 .

اشكالات دلالي :

1 . روايت فوق از متفرّدات اهل سنّت است ، يعني: فقط از طرق اهل سنّت روايت شده و از طرق راويان شيعه نقل نشده است . لذا دهلوي و اخلاف او نمي‌توانند در مقام مناظره و استدلال با شيعه به اين روايت و هر روايتي كه فقط از طريق اهل سنّت روايت شده احتجاج كنند. علماي اهل سنّت، روايتي را كه فقط در كتب شيعه آمده باشد و در كتاب‌هاي آنها ذكري از آن نشده باشد را در مقام استدلال و مناظره ردّ كرده و مي‌گويند:

لتفرده في روايه الشيعه بها لاتكون حجه في مقام الاستدلال وعدم حجيه روايات فرقه علي فرقه اُخري .

لذا ما هم در اين مورد مي‌گوئيم اين روايت از متفرّدات اهل سنّت است و قابليت استدلال ندارد.

2 . از ديگر قواعد مقرّره ، نزد علماي اهل سنّت اين است كه: روايتي را معتبر مي‌دانند كه در كتب صحاح ذكر شده باشد و حال آن‌كه اين روايت در هيچ يك از كتب صحاح و ديگر كتاب‌هاي روائي معتبر اهل سنّت ذكر نگرديده. لذا مي‌‌گوئيم:  اگر اين روايت اعتباري مي‌داشت در يكي از كتب صحاح ذكر مي‌شد.

حتي در مسند احمد نيز اين روايت نيامده و اين خود بهترين دليل، بر ضعف اين روايت مي باشد. چون احمد بن حنبل با صراحت مي گويد:

 هذا الكتاب : جمعته وانتقيته من أكثر من سبع مئة ألف وخمسين ألفا ، فما اختلف المسلمون فيه من حديث رسول الله ، صلى الله عليه وسلم ، فارجعوا إليه . فإن وجدتموه فيه ، وإلا فليس بحجة .

سير أعلام النبلاء ، ذهبي ، ج 11 ، ص 329 .

3 . اگر بر فرض هم حسن مثني چنين جمله‌‌اي مي‌داشت ، از آنجا كه او معصوم نيست ، قول او براي ما حجيت نمي‌داشت.

4 . اين سخن با سخنان ديگر معصومين منافات دارد كه از حديث غدير بر امامت حضرت امير استفاده نموده اند.

5  . اين حديث تضاد كامل دارد با حديث مناشده حضرت امير به حديث غدير كه در زير مي‌آيد:

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِى عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْقَوَارِيرِىُّ حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَرْقَمَ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِى زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى لَيْلَى قَالَ شَهِدْتُ عَلِيًّا فِى الرَّحَبَةِ يَنْشُدُ النَّاسَ أُنْشِدُ اللَّهَ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ ». لَمَّا قَامَ فَشَهِدَ.

قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ بَدْرِيًّا كَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى أَحَدِهِمْ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ « أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجِى أُمَّهَاتُهُمْ ». فَقُلْنَا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ « فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ».

شاهد بوديم  كه [حضرت] علي [عليه السلام‌] در رحبه مردم را قسم داد و ‌گفت: كه هر كس در روز غدير شاهد بوده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمود: «هركس من مولاي او هستم علي مولاي اوست» از جا بر خيزد و شهادت دهد.

عبد الرحمن گفت: در اين حال دوازده نفر از اصحاب بدر كه من به يكي از آنها مي‌نگريستم ايستادند و گفتند: ما شاهد بوديم كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در روز غدير فرمود: آيا من بر شما از خودتان و زنانم بر زنان شما سزاواز‌تر نيست؟ و ما همه گفتيم : آري يا رسول الله ! حضرت در اين حال فرمود: هر كس من مولا و سر پرست اويم علي مولا و سر پرست اوست. خدايا هر كس او را دوست بدارد دوست بدار و هر كس با او دشمن است را دوشمن بدار !

مسند احمد ، ج 1 ، ص 119 ، ح 973 .

حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى ، قَالَ : ثنا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُوسَى ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ ، عَنْ عَمْرٍو ذِي مَرَّ ، وَعَنْ سَعِيدِ بْنِ وَهْبٍ ، وَعَنْ زَيْدِ بْنِ يُثَيْعٍ ، قَالُوا : سَمِعْنا عَلِيًّا ، يَقُولُ : نَشَدْتُ اللَّهَ رَجُلا سَمِعَ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا قَامَ ، فَقَامَ إِلَيْهِ ثَلاثَةُ عَشَرَ رَجُلا ، فَشَهِدُوا أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، قَالَ : أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ، قَالُوا : بَلَى يَا رَسُولَ اللهِ ، قَالَ : فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ ، فَقَالَ : مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا مَوْلاهُ ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ، وَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ ، وَأَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ .

«از [حضرت] علي [عليه السلام‌] شنيديم كه فرمود: شما را به خدا قسم كداميك از شما جمله رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در روز غدير به هنگامي كه ايستاده بود را شنيد؟ در اين حال سيزده نفر از افراد حاضر به پا خواسته و شهادت دادند: كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آيا من بر شما مردم بر خودتان اولي و سزاوارتر نيستم؟ مردم در پاسخ گفتند: آري يا رسول الله! و در اين هنگام آن حضرت دست علي را گرفت و فرمود: هركس كه من سرپرست و مولاي او هستم از اين به بعد علي مولاي اوست . خدايا ! هر كس علي را دوست بدارد دوست بدار و هر كس با علي دشمني كند با او دشمني كن! وهر كس با او دوست است دوست بدار و هر كس با او دشمن است دشمن بدار و هر كس او را ياري دهد ياري رسان و هركس در صدد ذلّت او برآيد ذليل فرما ! »

البحر الزخار (مسند البزار) ، أبو بكر البزار (متوفاي292 هـ ) ج 3 ، ص 35 ، ح 786 ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم ، بيروت , المدينة ، 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله .

هيثمي بعد از نقل روايت مي‌گويد :

رواه البزار ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة

اين روايت را بزاز روايت نموده و تمام راويان آن از روات صحيح بخاري هستند . به جز فطر بن خليفه كه او نيز موثق است.

مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 105 .

الباني كه وهابيت به او لقب بخاري دوران مي‌دهند در باره روايت فوق مي‌گويد :

و أخرج عبد الله بن أحمد في زوائده على المسند ( 1 / 118 ) عن سعيد بن وهب و زيد بن يثيع قالا : نشد علي الناس في الرحبة : من سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غدير( خم ) إلا قام ، فقام من قبل سعيد ستة ، و من قبل زيد ستة ، فشهدوا ... الحديث .

و قد مضى في الحديث الرابع ، الطريق الثانية و الثالثة . و إسناده حسن ، و أخرجه البزار بنحوه و أتم منه .

و للحديث طرق أخرى كثيرة جمع طائفة كبيرة منها الهيثمي في  المجمع ( 9 / 103 ، 108 ) و قد ذكرت و خرجت ما تيسر لي منها مما يقطع الواقف عليها بعد تحقيق الكلام على أسانيدها بصحة الحديث يقينا، و إلا فهي كثيرة جدا، و قد استوعبها ابن عقدة في كتاب مفرد، قال الحافظ ابن حجر: منها صحاح و منها حسان. و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله عليه وسلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه، و ما ذكرت منها كفاية.

عبد الله بن احمد در اضافاتش بر مسند احمد از سعيد بن وهب و زيد بن يثيع آورده است : كه اين دو نفر گفته‌اند: [حضرت] علي [عليه السلام‌] در رحبه مردم را سوگند داد كه هر كس در روز غدير شاهد بر ماجرا بوده است از جا بر خيزد. در اين حال شش نفر از كنار سعيد و شش نفر از كنار زيد به پا خواستند

و در حديث چهارم دو طريق دوّم و سوّمي براي اين روايت ذكر شد و سند آن صحيح است و بزار نيز آن را به همين شكل و نيز به شكل كامل‌تر آورده است. 

و براي اين روايت طرق زياد ديگري وجود دارد كه از جمله آنها هيثمي در مجمع الزوائد است كه مقداري از آنچه را كه برايم امكان داشت را بعد از تحقيق سند‌هاي آن كه زياد است اخراج نمودم و ابن عقده نيز آن را در كتابي جدا‌گانه آورده است . و حافظ ابن حجر در باره اين حديث گفته است: بعضي از روايان آن صحيح و بعضي از آن حسن هستند . و خلاصه اين كه اين حديث با هر دو سندش صحيح است ، بلكه روايت اوّل متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نقل شده و اين مطلب براي اهل تحقيق در اسناد و طرق آشكار است و من به قدر كفايت آن را ذكر كردم .

السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .

6 . اين سخن منسوب به حسن مثني كه فرق ميان ولي و والي گذاشته و گفته: اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم چنين منظوري مي‌داشت بايد مي‌فرمود: من علي را به عنوان «والي» بر شما نصب مي‌كنم برخلاف معني لغويين از كلمه «ولي» است كه آنها نيز يكي از معاني «ولي» را «والي» دانسته اند.

چرا كه اهل لغت در معناي يكي از اسامي خداوند يعني:«ولي» بعد ازاين كه آن را به معناي ناصر ذكر مي‌كنندآن را به معناي ولي و سرپرست و متولي امور و يا خليفه مي‌آورند.  

زبيدي مي‌گويد:

الولي في أسماء الله تعالى: هو الناصر، وقيل: المتولي لأمور العالم القائم بها. وأيضاً الوالي: وهو مالك الأشياء جميعها المتصرف فيها .

«وَليّ» كه در اسامي خداوند آمده به معناي ناصر و كمك كننده به معناي سرپرست امور جهان كه نسبت به انجام امور اقدام مي‌كند نيز آمده و او كسي است كه مالك تمام موجودات عالم است و حق تصرف در آن را دارد.

تاج العروس، زبيدي، ج 20، ص 315

ونيز راغب در المفردات در آيه «وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ» ولي را به معنى سرپرست گرفته :

والوالي الذي في قوله ( وما لهم من دونه من وال ) بمعنى الولي

«والي كه در قول خداوند آمده به معناي سرپرست مي‌باشد»

مفردات غريب القرآن ، الراغب الأصفهانى ، ص 533

ابن منظور نيز در لسان العرب ولي را به معناي والي گرفته است:

وفي الخبر : أن عبد الملك بن مروان خطب يوما فقال : وليكم عمر بن الخطاب ، وكان فظا غليظا مضيقا عليكم فسمعتم له .

در خبر آمده است كه عبد الملك بن مروان روزي خطبه خواند و گفت: عمر بن خطاب بر شما ولايت و سرپرستي نمود و او انسان سخت‌گير و تند خوي و تنگ گيري بر ما بود

لسان العرب، ابن منظور، ج 8 ، ص 166 .

ثعلبي نيز در تفسير خود از ولي به معناي سرپرست و متولي امور ياد كرده و مي‌گويد:

وال: ولي أمرهم ما يدفع العذاب عنهم .

سرپرست كسي است كه وليّ آنهاست و عذاب را از آنها دفع مي‌كند.

تفسير ثعلبي، ثعلبي، ج 5 ، ص 278 .

7 . از همه مهم‌تر در سخنان ابوبكر و عمر و ديگران كلمه ولي به معناي والي و امام استعمال شده است:

در صحيح بخاري از قول عمر بن خطاب اين گونه آمده است:

 «... ثم توفى الله نبيه صلى الله عليه وسلم، فقال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم ... ثم توفى الله أبا بكر، فقلت: أنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبى بكر، فقبضتها سنتين أعمل فيها بما عمل رسول الله صلى الله عليه وسلم».

... سپس خداوند پيامبرش را از اين دنيا به دار ديگر منتقل ساخت، و ابوبكر گفت: من «ولي» رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم هستم و بعد از آن كه ابو بكر از دنيا رفت من گفتم: ولي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم من هستم كه دو سال هم من طبق آنچه كه پيامبر عمل كرده بود عمل كردم.

البخاري، صحيح البخاري: ج6 ص191 ـ 192، سنة الطبع: 1981، الناشر: دار الفكر.

 و يا قول عمر بن خطاب  را داريم كه مي‌گويد:

لو كان سالم مولى أبي حذيفة حياً لوليته الخلافة .

اگر سالم غلام ابو حذيفه زنده مي‌بود او را به خلافت بر مي‌گزيدم

تفسير البحر المحيط ، أبي حيان الأندلسي ، ج 4 ص 314 و نيز ر. ك. تفسير أبي حيان الأندلسي: ج4 ص314 و نيز تاريخ ابن خلدون، ج1، ص194 .

8 . از ديگر اشكالاتي كه در كلام منسوب به حسن مثني ديده مي‌شود اين است كه مي‌گويد: چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به ولايت امير المؤمنين عليه السّلام افصاح ننمود ؟

يعني: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم هرگز نسبت به ولايت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام براي بعد از خود به صراحت مطلبي را ذكر نفرموده است چون اگر آن حضرت چنين اراده‌اي مي‌داشت حتماً بيان مي‌فرمود. 

حال ببينيم آيا واقعاً اين چنين است ؟ !

در پاسخ به سئوال فوق بعضي از متون، در بيان تصريح رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم بر خلافت و امامت و ولايت و امارت امير المؤمنين عليه السّلام را ذكر مي‌كنيم :

الف .  شيرويه ديلمي متوفاى سال 509 هق. از بزرگان حفّاظ و علماي مشهور اهل سنّت است، كه در كتابش فردوس الأخبار كه آن نيز همچون خود او ميان اهل سنّت از شهرت خاصي برخوردار است و از كتاب او روايت نقل مي‌كنند و بر آن اعتماد مي‌نمايند، كه وي در اين كتاب ده هزار حديث به همراه اسامي روات آن به ترتيب حروف الفباء نقل نموده است.(ر.ك.  كشف الظنون عن أسامي الكتب والفنون، ج 2،ص1254) او در اين كتاب روايت ذيل را نقل نموده است:

«عن حذيفة بن اليمان، قال: قال رسول الله صلى الله عليه [وآله] وسلم: لو يعلم الناس متى سمي علي أميرالمؤمنين ما أنكروا فضله: سمي أمير المؤمنين وآدم بين الروح والجسد ، قال تعالى: (وإذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم وأشهدهم على أنفسهم ألست بربكم قالوا بلى شهدنا أن تقولوا) قالت الملائكة: بلى. فقال تبارك وتعالى: أنا ربكم ومحمد نبيكم وعلي أميركم».

(حذيفه بن يمان از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نقل مي‌كند كه حضرت فرمودند: اگر مردم مي‌دانستند [حضرت] علي [عليه السلام‌] چه زماني به لقب امير المؤمنين ناميده شد، ديگر فضل او را انكار نمي‌كردند. او به اين لقب ناميده شد در حالي كه [حضرت] آدم بين روح و جسد بود و خداوند فرمود: و به ياد آور زماني را كه پروردگارت از بني آدم عهد و پيمان گرفت و آنها را بر اين پيمان گواه قرار داد كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري!  و ملائكه نيز گفتند: آري! و خداوند تبارك و تعالي فرمود: من پروردگار شما و محمد پيامبرتان و علي امير و سر پرستتان).

ر. ك . فردوس الأخبار، شيرويه ديلمي (509 هق)، ج 3، ص399 ـ ينابيع الموده، قندوزي، ج 2 ، ص 248 .  

ب . سيد علي همداني متوفّاي 786  هق. از أكابر علماء أهل سنت  و از مشاهير عرفاي آنان است، كه عده‌اي از علماي اهل سنّت او را تمجيد كرده و ستوده‌اند؛ هم‌چون: عبد الرحمن بن أحمد جامي در كتاب «نفحات الأنس من حضرات القدس» و محمود بن سليمان كفوي در كتاب «كتائب الأعلام الأخيار من فقهاء مذهب النعمان المختار» و نور الدين جعفر بدخشاني در كتاب «خلاصه المناقب» و شيخ أحمد قشاشي در كتاب «السمط المجيد في سلاسل أهل التوحيد» و شاه ولي الله دهلوي در كتاب «الانتباه في سلاسل أولياء الله».

كفوي او را در كتاب خود اين گونه توصيف مي‌كند:

 «لسان العصر، سيد الوقت، المنسلخ عن الهياكل الناسوتية والمتوصل إلى السبحات اللاهوتية، الشيخ العارف الرباني والعالم الصمداني، أمير سيد علي بن شهاب بن محمد بن محمد الهمداني قدس الله تعالى سره. كان جامعا بين العلوم الظاهره والباطنه، وله مصنفات كثيره في علم التصوّف».

صاحب «نزهة الخواطر» او را اين گونه توصيف مي‌كند:

 «الشيخ علي بن شهاب الهمداني، الشيخ العالم الكبير الرحاله. ولد في 12 رجب ، وأدرك المشايخ الكبار واستفاد منهم ، بلغ عددهم إلى أربعمائة وألف من رجال العلم والمعرفة . فقدم كشمير فأسلم على يده غالب أهلها . وله مصنفات كثيرة ممتعة. وكانت وفاته في سنة 786»

(ر.ك.نزهه الخواطر، ج 2، ص 84 ، با اندكي تلخيص)

او در كتاب خود اين روايت را آورده است:

«عن حذيفة رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لو علم الناس متى سمي علي أمير المؤمنين ما أنكروا فضله ، سمي أمير المؤمنين وآدم بين الروح والجسد»

(حذيفه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت مي‌كند كه آن حضرت فرمودند: اگر مردم مي‌دانستند كه چه زماني [حضرت] علي به لقب اميرالمؤمنين ناميده شد فضل او را انكار نمي‌كردند. او به امير المؤمنين ملقّب گرديد و حال آن‌كه آدم بين روح جسد بود).

ينابيع المودة لذوي القربى، قندوزي، ج 2، ص 248 .

ج . متن زير كه در بسياري از كتاب‌هاي اهل سنّت آمده:

«عن أبي ذر عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قال: من أطاعني فقد أطاع الله، ومن عصاني فقد عصى الله، ومن أطاع عليا فقد أطاعني، ومن عصى عليا فقد عصاني»

(ابوذر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت مي‌كند: هر كس مرا اطاعت كند  خدا را اطاعت كرده و هر كس با علي مخالفت ورزد با خدا مخالفت ورزيده و هركس علي را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس با علي مخالفت ورزد با من مخالفت كرده است).

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 121 ـ، كنز العمال، ج 11، ص 614 ـ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 270 و 307 ـ ذخائر العقبى، ص 66 ـ ينابيع المودة، ج 2، ص 313 و ... .

حاكم پس از نقل اين روايت در باره آن اين‌‌گونه نظر مي‌دهد:

«هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه».

د . روايت طبري در تاريخ خود كه با لفظ «فاسمعوا له وأطيعوا» رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در حديث يوم الدار(يوم الانذار) امير المؤمنين عليه السّلام را به خلافت و جانشيني خود برگزيد. و در آن‌جا با صراحت تعبير فاسمعوا له وأطيعوا را آورده است

(ر. ك. به تفاسير قرآن كريم در ذيل آيه شريفه «و انذر عشيرتك الاقربين»سوره الشعراء/214)

«...إن هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا... »

(... اين شخص [حضرت علي عليه السلام‌] برادر و وصي و جانشين من ميان شماست. به او گوش فرا دهيد و از او اطاعت نمائيد...).

تاريخ طبري، ج 2، ص 63 .

از راويان اين روايت ابن إسحاق و طبري، و ابن أبي حاتم، و ابن مردويه، و أبو نعيم، و بيهقي، و بغوي، و سيوطي، و متقي هندي و... هستند.

كنز العمال، ج 13، ص 129و131و149و174 .

ولي مي‌بينيم كه بر خلاف مطلبي كه در روايت مجعول منسوب به حسن مثني آمد با تصريح بر كلمه «فاسمعوا وأطيعوا» هم مشكلي حلّ نمي‌شود و اهل انكار و لجاجت و عناد، هميشه و در هر شرايطي چشم خود را بر حقيقت بسته و با بهانه‌هاي بني اسرائيلي خود سعي در فرار از حقيقت دارند. و الحق والانصاف بايد گفت: كه اينانند مصاديق واقعي اين آيه شريفه قرآن كه فرمود:

لهم قلوب لا يفقهون بها ولهم أعين لا يبصرون بها ولهم آذان لا يسمعون بها أولئك كالأنعام بل هم أضل أولئك هم الغافلون .

(الاعراف/179) .

کمپین رهروان غدیر

 

آيا روايت : « ما أوصى رسول الله ( ص ) » از قول امير المؤمنين عليه السلام صحت دارد ؟   

آيا روايت : « ما أوصى رسول الله ( ص ) » از قول امير المؤمنين عليه السلام صحت دارد ؟  

توضيح سؤال :

آيا روايت : « ما أوصى رسول الله صلى الله عليه و سلم » از قول امير المؤمنين عليه السلام صحت دارد ؟

لما طعن ابن ملجم قبحه الله أمير المؤمنين رضي الله عنه قيل له " ألا توصى ؟ قال : ما أوصى رسول الله صلى الله عليه و سلم فأوصى و لكن قال : ( أي الرسول ) إن أراد الله خيراً فيجمعهم على خيرهم بعد نبيهم "

 تلخيص الشافي للطوسي 2/372 ، و الشافي لعلم الهدى المرتضى ص 171

پاسخ :

أوّلا: نويسنده آن ، اين روايت را از كتاب الشافى سيّد مرتضى نقل مى كند ؛ ولى يقين داريم كه او كتاب را نديده است و با واسطه نقل كرده است ؛ زيرا مرحوم سيد مرتضي در اين كتاب روايات فراواني را از قول قاضي عبد الجبار نقل و بعد تك تك آن‌‌ها را نقد مي‌كند .

ثانياً: اين روايت سندي ندارد و روايت بدون سند هيچ ارزشي ندارد .

ثالثاً : اين كه امام علي عليه السلام وصيت كرده و امام حسن عليه السلام را به عنوان جانشين خود انتخاب كرده است ، از قطعيات تاريخ است كه حتي خود علماي اهل سنت نيز به اعتراف دارند .

ابن كثير دمشقي سلفي مي‌نويسد :

ثمّ بعدهم الحسن بن على لانّ عليّاً أوصى اليه و بايعه أهل العراق.

. البداية و النهاية - ج‏6- ص‏249.

پس از خلفاى‏پيشين ، حسن بن على به خلافت رسيد چرا كه على به امامت او وصيت كرد و مردم عراق نيز با او بيعت‏كردند .

ابوالفرج اصفهانى از ابوالاسود دئلى روايت مى‏كند :

 و قد أوصى بالامامة بعده الى ابن رسول الله و ابنه و سليله و شبيهه فى خلقه و هديه .

الأغانى، ج 12، ص 380.

پس از خود امامت فرزند رسول‏خدا و فرزند و ذريه خودش را كه در اخلاق و رفتار همانند او بود وصيت‏نمود .

ابن عبدربه اندلسى مى‏نويسد :

قال هيثم بن عدي أدركت من المشايخ أنّ على ّ بن ابيطالب أصار الامر الى الحسن

 بسيارى از بزرگانى را ملاقات كردم كه براى من نقل كردند على بن ابى طالب خلافت را به فرزندش حسن واگذار نمود.

ابن اعثم كوفى روايت مى‏كند:  امام حسن در نامه‏اى به معاويه چنين نوشت :

فان ّ أميرالمؤمنين على بن ابى طالب لمّانزل الموت ولّانى هذا الامر من بعده .

الفتوح ، ج‏4 ، ص‏278 .

هنگام فرا رسيدن رحلت امير مؤمنان على بن ابى طالب، ايشان مرا ولىّ‏امر مسلمانان قرار داد

 

کمپین رهروان غدیر

 

آيا دعاي رسول خدا (ص) در غدير خم «اللهم انصر من نصره» مستجاب شد؟

آيا دعاي رسول خدا (ص) در غدير خم «اللهم انصر من نصره» مستجاب شد؟

پاسخ:

طرح شبهه :

 

ابن تيميه در منهاج السنة مي‌نويسد :

 

الوجه السادس أن دعاء النبي صلى الله عليه و سلم مجاب و هذا الدعاء ليس بمجاب فعلم انه ليس من دعاء النبي صلى الله عليه و سلم فإنه من المعلوم انه لما تولى كان الصحابة و سائر المسلمين ثلاثة أصناف صنف قاتلوا معه و صنف قاتلوه و صنف قعدوا عن هذا و هذا و اكثر السابقين الأولين كانوا من القعود و قد قيل أن بعض السابقين الأولين قاتلوه ... و العسكر الذين قاتلوا مع معاوية ما خذلوا قط بل و لا في قتال علي فكيف يكون النبي صلى الله عليه و سلم قال اللهم اخذل من خذله و انصر من نصره و الذين قاتلوا معه لم ينصروا على هؤلاء بل الشيعة الذين تزعمون انهم مختصون بعلي ما زالوا مخذولين مقهورين لا ينصرون إلا مع غيرهم أما مسلمين وإما كفار و هم يدعون انهم أنصاره فأين نصر الله لمن نصره و هذا و غيره مما يبين كذب هذا الحديث .

 

دعاي رسول خدا بدون شك اجابت مي شود ؛ اما از اجابت اين دعا ( اللهم انصر من نصره و اخذل...) اثر و خبري شنيده نشده است، پس معلوم مي شود كه اين دعا از پيامبر اكرم نيست ؛ چون وقتي كه علي به خلافت رسيد صحابه و ديگر مسلمانان سه گروه شدند گروهي همراه او بودند و گروهي با وي جنگيدند و گروهي دست از حمايت علي و معاويه بر داشتند ، و گفته شده است كه حتي برخي از سابقين اولين با وي جنگيدند ... و از لشكر معاويه كسي ذليل و خوار نشد با اينكه مي گوئيد پيامبر خدا در حق آنان نفرين كرد ، و از طرفي همراهان علي نيز ياري نشدند و حتي شيعه كه علي را از خودش مي داند هيچگاه نصرتي نداشته و هميشه ذليل بوده‌اند و اگر هم داشته‌اند يا در جمع ديگر مسلمانان بوده‌اند يا كفار ؛ پس اين نصرت خدا براي آنان كجا است؟ بنابراين ، دروغ بودن اين حديث(غدير) آشكار مي شود.

 

إبن تيمية الحراني ، أبو العباس أحمد بن عبد الحليم ، منهاج السنة النبوية ، ج 7 ، ص 55 ـ 59 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولى ، 1406هـ .

 

و در مجموع فتاواي ابن تيميه آمده است :

 

وقوله «اللهم انصر من نصره ... الخ» خلاف الواقع قاتل معه أقوام يوم صفين فما انتصروا وأقوام لم يقاتلوا فما خذلوا كسعد الذى فتح العراق لم يقاتل معه وكذلك اصحاب معاوية وبنى أمية الذين قاتلوه فتحوا كثيرا من بلاد الكفار ونصرهم الله .

 

اين دعاي پيامبر : اللهم انصر من نصره... خلاف واقع و دروغ است ؛ زيرا گروهي در صفين همراه با علي جنگيدند ؛ ولي پيروز نشدند و گروهي از ياري‌اش دست كشيدند و ذليل نشدند ؛ بلكه حتي موفق هم بوده‌اند ؛ مانند سعد وقاص كه عراق را فتح كرد و علي را هم كمك نكرده بود ، همچنين دوستان معاويه كه با علي جنگيدند سرزمين‌هاي زيادي را از كفر پاك كردند و نصرت خدا همراه آنان بوده است.

 

ابن تيميه الحراني ، أحمد عبد الحليم أبو العباس (متوفاي 728 هـ) ، كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية ، ج 4 ، ص 418 ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي ، ناشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية .

خلاصه شبهه :

 

طبق ادعاي شيعه ، رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در غدير خم بعد از اعلام ولايت امام علي عليه السلام فرموده : «اللهم من انصر من نصره واخذل من خذله ؛ خدايا ! ياري كن هر كس علي را ياري كند و خوار كن كسي كه علي را خوار كند » . ما مي‌دانيم كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم مستجاب الدعوة است و هر دعائي از آن حضرت به استجابت مي‌رسد ؛ در حالي كه اين دعا به اجابت نرسيده و كساني كه با علي جنگيده‌اند ، مغلوب نشده و علي عليه السلام نيز پيروز نشده است ؛ بنابراين اصل دعاي پيامبر دروغ است .

نقد و بررسي :

انكار سنت پيامبر (ص) توسط ابن تيميه :

 

اين سخن ابن تيميه در حقيقت انكار سنت قطعي و ثابت رسول خدا است ؛ چرا كه جمله «اللهم انصر من نصره واخذل من خذله» با سند‌هاي معتبر و صحيح در منابع اهل سنت نقل شده است . كه به چند مورد اشاره مي‌كنيم :

الف . نسائي از سعيد بن وهب :

 

أخبرنا الحسين بن حريث المروزي قال حدثنا الفضل بن موسى عن الأعمش عن أبي إسحاق عن سعيد بن وهب قال قال علي في الرحبة أنشد بالله من سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم يقول إن الله وليي وأنا ولي المؤمنين ومن كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وأنصر من نصره .

 

قال فقال سعيد قام إلى جنبي ستة وقال زيد بن يثيع قام عندي ستة

 

سعيد بن وهب مي‌گويد : علي در ميدان شهر در سخنش گفت : شما را به خدا سوگند هر كس از پيامبر شنيده است كه در غدير خم فرمود : "وليّ و سر پرست من خدا است و من سرپرست مؤمنانم و هر كس من وليّ او هستم اين علي وليّ و سرپرست او است ، خدايا دوست بدار آنكه علي را دوست بدارد و دشمن بدار آنكه علي را دشمن بدارد و ياور باش آنكه علي را ياور باشد" ، شهادت خود را اعلام كند .

 

سعيد مي‌گويد : شش نفر كنار دست من بلند شدند و زيد بن يثيع مي‌گويد : نه نفر ايستادند و شهادت دادند .

 

النسائي ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن (متوفاي303 هـ) ، خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ، ج 1 ، ص 117 ، ح98 ، تحقيق : أحمد ميرين البلوشي ، ناشر : مكتبة المعلا - الكويت ، الطبعة : الأولى ، 1406 هـ .

 

مقدسي حنبلي بعد از نقل اين روايت مي‌گويد :

 

سئل الدارقطني عنه فقال : حدث به الأعمش وشعبة وإسرائيل ، عن أبي إسحاق ، عن سعيد بن وهب ، عن علي ، وذكر ما فيه من الاختلاف قال : وأشبهها بالصواب قول الأعمش وشعبة وإسرائيل ومن تابعهم ، وقد روي نحو هذا عن عبدالرحمن بن أبي ليلى عن علي عليه السلام ( إسناده صحيح ) .

 

المقدسي الحنبلي ، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفاي643هـ) ، الأحاديث المختارة ، ج 2 ، ص 106 ، ح481 ، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش ، ناشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة ، الطبعة : الأولى ، 1410هـ .

 

از دار قطني در باره اين حديث سؤال شد گفت : اعمش ، شعبه و اسرائيل از سعيد بن وهب از علي آن را نقل كرده‌اند ، سپس موارد اختلاف آن را نيز ذكر كرده و گفته است : نقل اعمش و اسرائيل و پيروان اينان به حقيقت نزديكتر است ، سپس مي‌گويد: مانند همين نقل را عبد الرحمن بن ابي ليلي از علي روايت دارد كه سندش هم صحيح است.

 

ابن كثير دمشقي سلفي نيز پس از نقل متن قصه و مناشده علي عليه السلام مي گويد : سند روايت «جيّد ؛ يعني خوب» است:

 

عن سعيد بن وهب قال قال علي في الرحبة أنشد بالله رجلا سمع رسول الله يوم غدير خم يقول ان الله ولي المؤمنين ومن كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره وكذلك رواه شعبة عن أبي اسحاق وهذا اسناد جيد .

 

 

 

القرشي الدمشقي ، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) ، البداية والنهاية ، ج 5 ، ص 210 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .

 

هر چند كه تصريح مقدسي و ابن كثير براي اثبات صحت سند روايت كفايت مي‌كند ؛ اما در عين حال براي اين كه هيچ بهانه‌اي نماند‌ ، تك تك روات سند را نيز بررسي مي‌كنيم :

الحسين بن حريث المروزي :

 

ذهبي در باره او مي‌گويد :

 

الحسين بن حريث أبو عمار الخزاعي المروزي ... ثقة .

 

حسين بن حريث ثقه و مورد اعتماد است.

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ، ج 1 ، ص ،332 ، رقم : 1082 ، تحقيق محمد عوامة ، ناشر : دار القبلة للثقافة الإسلامية ، مؤسسة علو - جدة ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ - 1992م .

 

و در سير اعلام النبلاء از او با القاب امام ، حافظ وحجت نام مي‌برد و مي‌گويد :

 

الحسين بن حريث خ م د ت . ابن الحسن بن ثابت بن قطبة الامام الحافظ الحجة أبو عمار الخزاعي المروزي مولى عمران بن حصين .

 

بخاري ، مسلم ، أبو داود و ترمذي از حسين بن حريث روايت نقل كرده‌اند ، او امام ، حافظ و حجت است .

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، سير أعلام النبلاء ، ج 11 ، ص 400 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط ، محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .

الفضل بن موسى :

 

ذهبي در باره او مي‌گويد :

 

الفضل بن موسى السيناني عن هشام بن عروة وطبقته وعنه إسحاق ومحمود بن غيلان وخلق ثبت مات 192 ع .

 

فضل بن موسي ، مورد اعتماد بود و در سال 192 از دنيا رفت .

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ، ج 2 ، ص 123 ، رقم : 4477 ، تحقيق محمد عوامة ، ناشر : دار القبلة للثقافة الإسلامية ، مؤسسة علو - جدة ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ - 1992م .

 

و در ميزان الإعتدال مي‌گويد :

 

الفضل بن موسى السيناني المروزي ع أحد العلماء الثقات يروي عن صغار التابعين .

 

او يكي از دانشمندان مورد اعتماد بود كه از خورد سالان از تابعين روايت مي‌كرد.

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، ج 5 ، ص 437 ، تحقيق : الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1995م .

سليمان بن مهران الأعمش :

 

ذهبي در باره او مي‌گويد :

 

سليمان بن مهران الحافظ أبو محمد الكاهلي الأعمش أحد الأعلام عن بن أبي أوفى وزر وأبي وائل وعنه شعبة ووكيع قال بن المديني له ألف وثلاثمائة حديث عاش ثمانيا وثمانين سنة .

 

سليمان اعمش هزار و سيصد حديث روايت نقل كرده و هشتاد و هشت سال عمر كرد.

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ، ج 1 ، ص 464 ، رقم : 2132 ، تحقيق محمد عوامة ، ناشر : دار القبلة للثقافة الإسلامية ، مؤسسة علو - جدة ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ - 1992م .

 

و در سير اعلام النبلاء مي‌گويد :

 

الأعمش . سليمان بن مهران الإمام شيخ الإسلام شيخ المقرئين والمحدثين .

 

او امام و شيخ الاسلام و استاد قاريان و اهل حديث بود.

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، سير أعلام النبلاء ، ج 6 ، ص 226 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط ، محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .

أبو إسحاق السبيعي :

 

عمرو بن عبد الله أبو إسحاق الهمداني السبيعي أحد الأعلام ... هو كالزهري في الكثرة غزا مرات وكان صواما قواما عاش خمسا وتسعين سنة مات 127 ع

 

ابو اسحاق سبيعي يكي از بزرگان علم است ... مانند زهري روايات بسيار نقل كرده است ، در چندين جنگ حضور داشت و فراوان روزه مي‌گرفت و شب زنده دار بود و 95 سال عمركرد.

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ، ج 2 ، ص82 ، رقم : 4185 ، تحقيق محمد عوامة ، ناشر : دار القبلة للثقافة الإسلامية ، مؤسسة علو - جدة ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ - 1992م .

 

و در تذكرة الحفاظ مي‌گويد :

 

أبو إسحاق السبيعي عمرو بن عبد الله الهمداني الكوفي الحافظ أحد الأعلام رأى عليا رضي الله عنه وهو يخطب .... قال أبو حاتم ثقة يشبه الزهري في الكثرة وهو احفظ من أبي إسحاق الشيباني قال فضيل بن غزوان كان أبو إسحاق يختم في كل ثلاث وقيل كان صواما قواما متبتلا .

 

ابو اسحاق سبيعي يكي از بزرگاني است كه سخنراني علي را شنيده است... ابو حاتم گفته كه او مورد اعتماد است ، همانند زهري روايات بسياري نقل كرده و از ابو اسحاق شيباني در حفظ و نگه داري حديث قوي تر بوده ، فضيل بن غزوان گفته است:

 

ابو اسحاق در هر سه روز قرآن را ختم مي كرد و زياد روزه مي گرفت و شب زنده دار بود.

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، تذكرة الحفاظ ، ج 1 ، ص 114 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى .

سعيد بن وهب :

 

ذهبي در باره او مي‌گويد :

 

سعيد بن وهب الخيواني أحد أشراف همدان سمع من معاذ باليمن ومن علي وابن مسعود وعنه ابنه عبد الرحمن وأبو إسحاق ثقة .

 

سعيد از اشراف و بزرگان هَمدان است كه در يمن از معاذ حديث شنيده است و همچنين از علي و ابن مسعود نقل حديث دارد و ثقه است.

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ، ج 1 ، ص 446 ، رقم : 1971 ، تحقيق محمد عوامة ، ناشر : دار القبلة للثقافة الإسلامية ، مؤسسة علو - جدة ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ - 1992م .

 

و در سير اعلام النبلاء مي‌گويد :

 

سعيد بن وهب . الهمداني الخيواني الكوفي من كبراء شيعة علي . حدث عن علي وابن مسعود ومعاذ بن جبل وخباب . أسلم في حياة النبي صلى الله عليه وسلم ولزم عليا رضي الله عنه حتى كان يقال له القراد للزومه إياه .

 

وحدث عنه أيضا ابنه عبد الرحمن له أحاديث وثقه يحيى بن معين .

 

سعيد از بزرگان شيعه علي بود ، از علي ، ابن مسعود و معاذ بن جبل و خباب حديث نقل كرده ، وي در زمان پيامبر مسلمان شد و ملازم و همراه علي بود و يحيي بن معين او را توثيق كرده است.

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، سير أعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 180 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط ، محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .

ب : بزار از زيد بن يثيع :

 

حدثنا يوسف بن موسى قال نا عبيد الله بن موسى عن فطر بن خليفة عن أبي إسحاق عن عمرو ذي مر وعن سعيد بن وهب وعن زيد بن يثيع قالوا سمعنا عليا يقول نشدت الله رجلا سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غدير خم لما قام فقام إليه ثلاثة عشر رجلا فشهدوا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قالوا بلى يا رسول الله قال فأخذ بيد علي فقال من كنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وأحب من أحبه وأبغض من أبغضه وانصر من نصره واخذل من خذله .

 

ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعيد بن وهب و زيد بن يثيع به اتفاق روايت كرده‏اند كه از حضرت على عليه السّلام شنيديم كه فرمود: شما را به خدا سوگند، اگر كسى از شما از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز غدير خم آن چه را درباره من فرموده ، شنيده است ، شهادت خود را اعلام نمايد . سيزده تن از حاضران از جاي برخواستند و شهادت دادند كه از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله شنيديم كه فرمود : مگر نه اين كه من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آن ها هستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصديق كردند . در اين هنگام دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود :

 

«من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» .

 

البزار ، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292 هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج 3 ، ص 35 ، ح786 ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مكتبة العلوم والحكم - بيروت ، المدينة الطبعة : الأولى ، 1409هـ .

 

هيثمي بعد از نقل اين روايت مي‌گويد :

 

رواه البزار ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة .

 

اين روايت را بزار نقل كرده و راويان آن راويان صحيح بخاري هستند ، غير از فطر بن خليفه كه او نيز مورد اعتماد است .

 

الهيثمي ، علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 105 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة ، بيروت – 1407هـ .

ج : طبراني از حبشي بن جنادة :

 

حدثنا الْحُسَيْنُ بن إِسْحَاقَ التُّسْتَرِيُّ ثنا عَلِيُّ بن بَحْرٍ ثنا سَلَمَةُ بن الْفَضْلِ عن سَلْمَانَ بن قَرْمٍ الضَّبِّيِّ عن أبي إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِيِّ قال سمعت حَبَشِيَّ بن جُنَادَةَ يقول سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم يقول يوم غَدِيرِ خُمٍّ اللَّهُمَّ من كنت مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ من وَالاهُ وَعَادِ من عَادَاهُ وَانْصُرْ من نَصَرَهُ وأَعِنْ مُنْ أَعَانَهُ

 

حبشي بن جناده مي گويد: در غدير خم از رسول خدا شنيدم كه مي فرمود: اللهم من ...

 

الطبراني ، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ) ، المعجم الكبير ، ج 4 ، ص 16 ، ح3514 ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي ، ناشر : مكتبة الزهراء - الموصل ، الطبعة : الثانية ، 1404هـ – 1983م .

 

هيثمي بعد از نقل اين روايت مي‌گويد :

 

رواه الطبراني ورجاله وثقوا

 

اين روايت را طبراني نقل كرده است و همه راويان آن مورد اعتماد هستند.

 

الهيثمي ، أبو الحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 106 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة ، بيروت – 1407هـ .

جهل ابن تيميه به مفاهيم قرآن و سنت :

 

اگر كسي بخواهد با معيارهاي ابن تيميه و همفكران او ، مسائل اسلامي و واژه‌هاي قرآني را بررسي كند ، اصلا عجيب نيست كه بگويد اين دعاي رسول خدا به اجابت نرسيده است ؛ چرا كه اساساً معيار ابن تيميه و همفكران او با معيارهاي قرآني و الهي تفاوت اساسي دارد .

 

از ديدگاه ابن تيميه ، هركس در ميدان جنگ بر ديگري غلبه ظاهري پيدا كرد ، سربازان دشمن را كشت و بر امور مردم مسلط شد ، پيروز ميدان لقب گرفته و خداوند اين شخص را نصرت و ياري كرده است .

 

اين سخن ابن تيميه ثابت مي‌كند كه او با مفاهيم و معاني قرآن و واژه‌ هاي سنت نبوي ، كاملاً بيگانه است و معناي «نصرت و خذلان» را از ديدگاه قرآن درك نكرده و فقط معناي لغوي آن را كه همان پيروزي و غلبه ظاهري ، سلطه بر امور مردم ، ظلم و ستم ، كشتن نيكان و ... باشد فهميده است ؛ از اين رو ، طبيعي است كه با معيارهاي ابن تيميه و همفكران او ، معاويه پيروز ميدان جنگ لقب بگيرد و امير مؤمنان و پيروان آن حضرت شكست خورده ميدان .

 

اين تفسير از «نصرت و خذلان» فقط اختصاص به جنگ امير مؤمنان عليه السلام با معاويه ندارد ؛ بلكه همفكران ابن تيميه همين تفسير را در باره جنگ حسين بن علي عليه السلام با يزيد نيز داشته‌اند و او را «كشته شمشير جدش» دانسته‌اند . به عنوان نمونه شهاب الدين آلوسي در تفسير روح المعاني مي‌نويسد :

 

وأبو بكر بن العربي المالكي عليه من الله تعالى ما يستحق أعظم الفرية فزعم أن الحسين قتل بسيف جده صلى الله تعالى عليه وسلم وله من الجهلة موافقون على ذلك .

 

ابن عربي بزرگترين تهمت و جسارت را در حق حسين روا داشته كه نادانان ديگري هم در اين جسارت او را همراهي كرده‌اند وي مي‌گويد : حسين با شمشير جدش رسول خدا كشته شد.

 

و باز در ادامه مي‌نويسد :

 

قال ابن الجوزي عليه الرحمة في كتابه السر المصون: من الأعتقادات العامة التي غلبت على جماعة منتسبين إلى السنة أن يقولوا : إن يزيد كان على الصواب وأن الحسين رضي الله تعالى عنه أخطأ في الخروج عليه .

 

يكي از مسائل شائع در بين گروهي از اهل سنت كه جنبه اعتقادي هم گرفته اين است كه مي‌گويند : حركت و عمل يزيد در برابر حسين صحيح و درست بود و اين حسين بود كه در قيامش عليه يزيد اشتباه كرد.

 

الآلوسي البغدادي ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ) ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج 26 ، ص 73 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت .

 

اين منطق ، منطق بني اميه در سنجش حقايق و مسائل اسلامي بود ، و كسي كه اين منطق اموي را كه گفته اند: «السلطان ظل الله في الأرض ؛ حاكم سايه خدا در زمين است » بار ديگر احياء كرد ابن تيميه بود، آنان با اين معيار خود ساخته ، پيروزي جباران و سفاكان را در جنگ‌ها نصرت و ياري خداوند مي‌دانند ؛ و حال آنكه اين منطق نه با مشيت و وعده هاي الهي سازگاري دارد و نه با اصول و معيارهاي نظاهم سياسي اسلام ؛ پس در حقيقت چنين منطق و تفكري از نگاه دين باطل است .

 

زيرا خداوند ، نصرت و ياري را همواره از آنٍ انبياء الهي عليهم السلام و خذلان و خواري را سرنوشت هميشگي دشمنان آن‌ها مي‌داند . با آن كه اكثر انبياء از دشمنان خود در ظاهر شكست خورده و حتي جان خود و بسياري از ياران و پيروان خود را از دست داده‌اند ؛ اما خداوند آن‌ها را پيروز حقيقي مي‌داند .

 

خداوند در باره نصرت پيامبران خود مي‌فرمايد :

 

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد . غافر / 51 .

 

ما به يقين پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آورده‏اند ، در زندگى دنيا و (در آخرت) روزى كه گواهان به پا مى‏خيزند يارى مى‏دهيم !

 

و در آيه ديگر خطاب به كافراني كه ياران رسول خدا را ضعيف و كم مي‌شمردند ، مي‌فرمايد كه به زودي معلوم مي‌شود كه چه كسي ياوران ضعيف‌تر و كمتري خواهد داشت :

 

حَتىَّ إِذَا رَأَوْاْ مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَ أَقَلُّ عَدَدًا . الجن / 24 .

 

(كار شكنى كفّار هم چنان ادامه مى‏يابد) تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببينند آن گاه مى‏دانند چه كسى ياورش ضعيفتر و جمعيّتش كمتر است !

 

و با اين كه ظاهراً كفار قريش در جنگ احد بر لشكر مسلمانان پيروز شده بودند ؛ اما منطق قرآن ، قريشيان را شكست خورده واقعي مي‌داند و عذاب جهنم را به آن‌ها وعده مي‌دهد :

 

قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ . آل عمران / 12 .

 

به آنها كه كافر شدند بگو : (از پيروزى موقت خود در جنگ احُد ، شاد نباشيد !) به زودى مغلوب شده و سپس (در رستاخيز) به سوى جهنم ، محشور خواهيد شد . و چه بد جايگاهى است !

 

اگر بخواهيم با معيارهاي بني اميه و ابن تيميه وقايع جنگ احد را بسنجيم ، بايد رسول خدا را شكست خورده و كفار قريش را پيروز ميدان و منصور خداوند بدانيم ؛ چرا كه پيروزي ظاهري با آن‌ها بود ؛ اما منطق قرآن ، أبو سفيان‌ها را شكست خورده و رسول خدا را پيروز ميدان احد مي‌داند .

 

معيار و منطق قرآن در شكست و پيروزي اين است كه انبياء و پيامبران و نيز مؤمنان و پيروان آن‌ها همواره پيروز هستند ؛ هرچند كه به ظاهر در برابر لشكر كفر شكسته خورده باشند .

 

بنابراين حسين بن علي عليهما السلام با خون خود بر يزيد پيروز شد ، انقلابش را جاودانه ساخت و پيامش را به گوش همه آزاد انديشان جهان تا قيام قيامت رساند ؛ هر چند كه با معيارهاي بني اميه ، ابن تيميه و همفكران او مغلوب لشكر يزيد شدند و جان خود و يارانش را از دست دادند .

 

بر اساس همين منطق است كه خداوند هابيل را مي‌ستايد و از او با تكريم و تعظيم ياد كرده و كردار و رفتار او را الگوي ديگران معرفي مي‌كند ؛ اما وقتي از قابيل سخن مي‌‌گويد او را بازنده و زيانكار واقعي مي‌داند :

 

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرين‏ . المائده / 30 .

 

نفس سركش، كم كم او را به كشتن برادرش ترغيب كرد (سرانجام) او را كشت و از زيانكاران شد .

 

با اين كه قابيل به ظاهر پيروز و موفق شده بود كه وجود فيزيكي برادرش را از ميان بردارد ؛ اما از ديدگاه قرآن قابيل شكسته خورده و هابيل پيروز شده است .

 

با توجه به آن چه گذشت مي‌گوييم :

 

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم از خداوند مي‌خواهد كه نصرت و ياري الهي و رباني خود را براي كساني قرار دهد كه امير مؤمنان عليه السلام را ياري و با آن حضرت در مقابل دشمنانش ايستادگي مي‌كنند ، و از آن طرف خذلان و خواري دنيوي و اخروي خود را نصيب كساني نمايد كه در مقابل امير مؤمنان ‌ايستادند‌ ، بيعت با او را شكسته و در صف دشمنان آن حضرت قرار گرفتند .

جنگ امير مؤمنان با ناكثين ، قاسطين و مارقين به دستور خداوند بود :

 

طبق آن چه از منطق قرآن دانستيم ، به اين نتيجه مي‌رسيم كه امير مؤمنان عليه السلام پيروز واقعي جنگ‌هاي سه گانه با ناكثين ، قاسطين و مارقين بوده و خداوند او و يارانش را نصرت و ياري كرده ؛ هر چند كه در ظاهر معاويه توانسته باشد حكومت را به دست بگيرد ؛ چرا كه امير مؤمنان عليه السلام به دستور خدا و رسول او با آن‌ها جنگيده است .

 

بزار در مسند خود مي‌نويسد :

 

حدثنا عباد بن يعقوب قال نا الربيع بن سعيد قال نا سعيد بن عبيد عن علي بن ربيعة عن علي قال عهد إلي رسول الله صلى الله عليه وسلم في قتال الناكثين والقاسطين والمارقين .

 

علي فرمود : رسول خدا ، از من براي جنگ با ناكثين و قاسطين و مارقين پيمان گرفت .

 

البزار ، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292 هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ، ج 3 ، ص26ـ 27 ، ح774 ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مكتبة العلوم والحكم - بيروت ، المدينة الطبعة : الأولى ، 1409 هـ .

 

هيثمي بعد از نقل اين روايت مي‌گويد :

 

رواه البزار والطبراني في الأوسط وأحد إسنادي البزار رجاله رجال الصحيح غير الربيع بن سعيد ووثقه ابن حبان .

 

اين روايت را بزار و طبراني نقل كرده اند كه رجال سند بكي از نقلهاي بزار صحيح است غير از ربيع بن سعيد كه ابن حبان او را توثيق كرده است.

 

الهيثمي ، أبو الحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 7 ، ص 238 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة ، بيروت – 1407هـ .

 

أبو يعلي در مسند خود مي‌نويسد :

 

حدثنا الصلت بن مسعود الجحدري حدثنا جعفر بن سليمان حدثنا الخليل بن مرة عن القاسم بن سليمان عن أبيه عن جده قال سمعت عمار بن ياسر يقول أمرت أن أقاتل الناكثين والقاسطين والمارقين .

 

عمار ياسر گفته است : به من دستور داده شد تا با ناكثين ، قاسطين و مارقين بجنگم.

 

أبو يعلى الموصلي التميمي ، أحمد بن علي بن المثنى (متوفاي307 هـ) ، مسند أبي يعلى ، ج 3 ، ص 194 ، ح1623 ، تحقيق : حسين سليم أسد ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق ، الطبعة : الأولى ، 1404 هـ – 1984م .

 

دولابي در الكني والأسماء همين مطلب را از عمار ياسر نقل مي‌كند :

 

641 - حدثنا الحسن بن علي بن عفان ، قال : ثنا الحسن بن عطية ، قال : ثنا أبو الأرقم ، عن أبي الجارود ، عن أبي الربيع الكندي ، عن هند بن عمرو ، قال : سمعت عمارا يقول : أمرني رسول الله [صلى الله عليه وسلم] أن أقاتل مع علي الناكثين والقاسطين والمارقين .

 

رسول خدا به من دستور داد تا در كنار علي با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم.

 

الدولابي ، الإمام الحافظ أبو بشر محمد بن أحمد بن حماد (متوفاي310هـ) ، الكنى والأسماء ، ج 1 ، ص 360 ، تحقيق : أبو قتيبة نظر محمد الفاريابي ، ناشر : دار ابن حزم - بيروت/ لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1421 هـ ـ 2000م .

 

شاشي در مسند خود مي‌نويسد :

 

322 حدثنا أحمد بن زهير بن حرب نا عبدالسلام بن صالح أبو الصلت نا عائذ بن حبيب نا بكر بن ربيعة وكان ثقة نا يزيد بن قيس عن إبراهيم عن علقمة عن عبدالله قال أمر رسول الله صلى الله عليه وعلى آله وسلم عليا أن يقاتل الناكثين والقاسطين والمارقين .

 

عبد الله بن مسعود مي‌گويد: رسول خدا به علي دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد.

 

الشاشي ، أبو سعيد الهيثم بن كليب (متوفاي335هـ) ، مسند الشاشي ، ج 1 ، ص 342 ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله ، ناشر : مكتبة العلوم والحكم - المدينة المنورة ، الطبعة : الأولى ، 1410هـ .

 

طبراني همين مطلب را از عبد الله بن مسعود نقل مي‌كند :

 

حدثنا الْهَيْثَمُ بن خَالِدٍ الدُّورِيُّ ثنا محمد بن عُبَيْدٍ الْمُحَارِبِيُّ ثنا الْوَلِيدُ بن حَمَّادٍ عن أبي عبد الرحمن الْحَارِثِيِّ عن إبراهيم عن عَلْقَمَةَ عن عبد اللَّهِ قال أَمَرَ عَلِيٌّ بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ وَالْقَاسِطِينَ وَالْمَارِقِينَ .

 

عبد الله بن مسعود مي‌گويد : رسول خدا به علي دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد.

 

الطبراني ، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ) ، المعجم الكبير ، ج 10 ، ص 91 ، ح10054 ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي ، ناشر : مكتبة الزهراء - الموصل ، الطبعة : الثانية ، 1404هـ – 1983م .

 

و حاكم نيشابوري همين مطلب را أبو أيوب انصاري نقل مي‌كند :

 

حدثنا أبو سعيد أحمد بن يعقوب الثقفي ثنا الحسن بن علي بن شبيب المعمري ثنا محمد بن حميد ثنا سلمة بن الفضل حدثني أبو زيد الأحول عن عقاب بن ثعلبة حدثني أبو أيوب الأنصاري في خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه قال أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم علي بن أبي طالب بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين

 

ابو ايوب انصاري در دوران خلافت عمر نقل كرد كه: رسول خدا به علي دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد.

 

النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ) ، المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ، ص 150 ، ح4674 ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1411هـ - 1990م .

 

مقدسي در البدأ والتاريخ مي‌نويسد :

 

فقال علي عليه السلام دعوهم حتى يأخذوا مالا ويسفكوا دما وكان يقول أمرني رسول الله صلى الله عليه وسلم بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين فالناكثون أصحاب الجمل والقاسطون أصحاب صفين والمارقون الخوارج .

 

علي مي‌گفت : رسول خدا به من دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم . ناكثان كساني هستند كه جنگ جمل را به راه انداختند و قاسطين كساني هستند كه در صفين جنگيدند و مارقين خوارج هستند.

 

المقدسي ، مطهر بن طاهر (متوفاي507 هـ) ، البدء والتاريخ ، ج 5 ، ص 224 ، ناشر : مكتبة الثقافة الدينية – بورسعيد .

 

ابن حجر عسقلاني تصريح مي‌كند كه امير مؤمنان عليه السلام به دستور رسول خدا با ناكثين ، قاسطين و مارقين جنگيده است :

 

فَائِدَةٌ كانت وَقْعَةُ الْجَمَلِ في سَنَةِ سِتٍّ وَثَلَاثِينَ وَكَانَتْ وَقْعَةُ صَفِّينَ في رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ سَبْعٍ وَثَلَاثِينَ وَاسْتَمَرَّتْ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ وَكَانَتْ النَّهْرَوَانُ في سَنَةِ ثَمَانٍ وَثَلَاثِينَ

 

قَوْلُهُ ثَبَتَ أَنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ وَصِفِّينَ وَالنَّهْرَوَانِ بُغَاةٌ هو كما قال وَيَدُلُّ عليه حَدِيثُ عَلِيٍّ أُمِرْت بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ وَالْقَاسِطِينَ وَالْمَارِقِينَ رَوَاهُ النَّسَائِيُّ في الْخَصَائِصِ وَالْبَزَّارُ وَالطَّبَرَانِيُّ وَالنَّاكِثِينَ أَهْلُ الْجَمَلِ لِأَنَّهُمْ نَكَثُوا بَيْعَتَهُ وَالْقَاسِطِينَ أَهْلُ الشَّامِ لِأَنَّهُمْ جَارُوا عن الْحَقِّ في عَدَمِ مُبَايَعَتِهِ وَالْمَارِقِينَ أَهْلُ النَّهْرَوَانِ لِثُبُوتِ الْخَبَرِ الصَّحِيحِ فِيهِمْ

 

أَنَّهُمْ يَمْرُقُونَ من الدِّينِ كما يَمْرُقُ السَّهْمُ من الرَّمِيَّةِ وَثَبَتَ في أَهْلِ الشَّامِ حَدِيثُ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ وقد تَقَدَّمَ وَغَيْرُ ذلك من الْأَحَادِيثِ .

 

جنگ جمل در سال سي و شش و جنگ صفين در ربيع الأول سال سي و هفت بود كه سه ماه به طول انجاميد ، جنگ نهروان نيز در سال سي و هشت هجري اتفاق افتاد .

 

اهل جمل و صفين و نهروان همه متجاوز و ستمگر بودند ؛ زيرا جنگ با اين سه گروه به فرمان پيامبر بوده است كه به علي فرمود : با ناكثين و قاسطين و مارقين مي‌جنگي ، اين روايت را نَسائي در كتاب خصائص و بزّار و طبراني نقل كرده‌اند . اهل جمل همان ناكثان هستند كه بيعت خودشان را با علي شكستند و قاسطين اهل شام هستند ؛ چون عليه حق قيام نموده و از بيعت سرپيچي كردند و مارقين اهل نهروان هستند كه در خبر صحيح نيز آمده است كه آنان از دين همانند خارج شدن تير از كمان بيرون مي‌روند و در باره اهل شام حديث رسول خدا در باره عمار ثابت است كه فرمود : گروهي متجاوز و ستمگر او را مي‌كشند.

 

تلخيص الحبير في أحاديث الرافعي الكبير ، ج 4 ، ص 44 ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني (متوفاي852 ، ناشر : - المدينة المنورة - 1384 - 1964 ، تحقيق : السيد عبدالله هاشم اليماني المدني

 

پس خداوند امير مؤمنان و نيز عمار ياسر را ياري كرده ؛ هر چند كه عمار به دست « فئة باغية ؛ گروه نابكار» و امير مؤمنان به دست عبد الرحمن بن ملجم ـ باقي مانده خوارج ـ به شهادت رسيدند .

نتيجه :

 

خداوند بني اميه را خوار كرد ؛ هرچند كه به ظاهر بيش از هشتاد سال بر مردم تسلط داشتند و سرزمين‌هاي زيادي را فتح كردند ، و علي بن أبي طالب و يارانش را ياري كرد ؛ هر چند كه در برخي از مواقع به ظاهر شكست خورده و يا جان خود را از دست دادند .

 

تاريخ خود صادق‌ترين گواه بر اين مطلب است ؛ چرا كه محبت امير مؤمنان ، فكر ، عقيده و مرام‌ او همواره در قلب مردم عالم جاي دارد ، مرقد مطهر او ملجأ و پناهگاه عاشقان ، و ياران او مظهر وفاداري و جانبازي در راه اسلام شناخته مي‌شوند ؛ اما با شنيدن نام بني اميه چيزي جز سياهي و تباهي ، ظلم و جنايت ، بي‌بند و باري و فساد در ذهن مردم جهان خطور نمي‌كند .

 

و اين خود بهترين دليل بر استجابت دعاي رسول خدا صلي الله عليه وآله است .

کمپین رهروان غدیر

 

آيا جمله‌ « اللّهم وال من والاه ... » در حديث غدير از نظر سندي صحيح است؟

آيا جمله‌ « اللّهم وال من والاه ... » در حديث غدير از نظر سندي صحيح است؟

پاسخ:

شبهه :

 

ابن تيميه در منهاج السنه‌ مي‌گويد :

 

. . . لكن حديث الموالاة قد رواه الترمذي و أحمد و الترمذي في مسنده عن النبي (ص) انه قال : « من كنت مولاه فعلى مولاه » و أما الزيادة و هي قوله : « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه الخ » فلا ريب انه كذب .

 

منهاج السنة النبوية ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس (الوفاة728هـ) ، ج 7 ، ص 319 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

 

حديث موالات را ترمذي و احمد بن حنبل روايت كرده‌اند (مثلاً) ترمذي در مسند خود از پيامبر (ص) روايت مي‌كند كه فرمود « هر كه من مولاي اويم ، عليّ مولاي اوست » و اما زياده بر اين يعني اين كلام پيامبر (ص) «خدايا دوست بدار هر كه او را دوست بدارد و دشمن دارد هركه با او دشمني كند» بدون ترديد دروغي است كه به پيامبر (ص) نسبت داده شده است ..

 

و محمد بن عبدالوهاب نيز با چشمان بسته و فقط براي اين كه از ابن تيميه پيروي كرده باشد ، حديث غدير و « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه الي آخر » را اين گونه زير سؤال مي‌برد :

 

و أما الزيادة فليست في الحديث . . . و لا ريب أنها كذب .

 

مسائل لخصها محمد بن عبد الوهاب ، محمد بن عبد الوهابمتوفاي1206 هـ ، ج 1 ، ص 154 ، ناشر : مطابع الرياض - الرياض ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد العزيز بن زيد الرومي ، د . محمد بلتاجي ، د . سيد حجاب .

 

و اما بيش از « من كنت مولاه فعلي مولاه » در حديث ، نيامده ... و بدون شك دروغ است .

نقد و بررسي ادعاي ابن تيميه :

 

يكي از خصلت‌هاي بارز ابن تيميه حراني و پيروانش ، انكار فضائل و روايات صحيح السندي است كه در باره اهل بيت عليهم السلام وارد شده است .

 

با اين كه بسياري از بزرگان اهل سنت حديث شريف غدير را همراه با جمله « اللهم وال من والاه ... » نقل و به صحت آن اعتراف كرده‌اند ؛ اما در عين حال مي‌بينيم كه مخالفت و عداوت با امير مؤمنان عليه السلام سبب شده است كه ابن تيميه و پيروانش آن را انكار و دروغ بدانند .

 

بي ترديد اگر ثابت شود كه جمله « اللهم وال من والاه . . . » از نظر سندي طبق قواعد اهل سنت هيچ مشكلي ندارد و علماي سني در طول تاريخ به صحت آن اعتراف كرده‌اند ، دروغ بودن ادعاي ابن تيميه و در نتيجه عداوت وي با خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم ، ثابت مي‌شود .

بيش از سي نفر از صحابه آن را نقل كرده‌اند :

 

ابن حجر هيثمي كه از علماي بزرگ اهل سنت است ، اعتراف مي‌كند كه بيش از سي نفر از صحابه حديث غدير را همراه با جمله « اللهم وال من والاه . . . » نقل كرده‌اند :

 

الحديث الرابع قال (ص) يوم غدير خم : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » الحديث و قد مر . . . أنه رواه عن النبي (ص) ثلاثون صحابيا .

 

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي973هـ ) ، ج 2 ، ص 353 و 355 ، الفصل الثاني : في فضائله رضي الله عنه و كرم الله وجهه ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

 

حديث چهارم (در فضائل علي عليه السلام) كه پيامبر اكرم در روز غدير فرمود : « هركه من مولاي اويم ، اين (علي عليه السلام) ، مولاي اوست بارخدابا دوست بدار هركس را كه علي را دوست دارد ، و دشمن بدار هر كس را كه ، دشمن اوست » اين حديث است و همان‌گونه كه گذشت سي صحابه آن را از پيامبر ، روايت كرده‌اند .

 

عجلوني نيز كه از علماي بزرگ اهل سنت است در كشف الخفاء به اين مطلب تصريح مي‌كند :

 

« من كنت مولاه فعلي مولاه » رواه الطبراني و أحمد و الضياء في المختارة عن زيد بن أرقم و عليّ و ثلاثين من الصحابة بلفظ « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » فالحديث متواتر أو مشهور .

 

كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي (متوفاي1162 هـ) ، ج 2 ، ص 361 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقيق : أحمد القلاش .

 

حديث « هركه من مولاي اويم ، عليّ مولاي اوست » را طبراني و احمد بن حنبل و ضياء در كتاب المختارة (كتاب برگزيده)اش از زيد بن ارقم(صحابي) و امير المؤمنين عليه السلام‌ و سي نفر از صجابه‌ي پيامبر (ص) با لفظ « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » روايت كرده‌اند پس حديث ، يا متواتر است و يا مشهور .

 

و جمال‌الدين زيلعي نيز كه از بزرگان اهل سنت به حساب مي‌آيد ، نام بيش از ده نفر از صحابه را برده و مي‌گويد : تعداد ديگري را نيز از صحابه ديده‌ام كه آن را نقل كرده‌اند :

 

الحديث التاسع : قال : و ذلك لدعوة نبينا « اللهم عاد من عاداه »

 

قلت : روي من حديث زيد بن أرقم و من حديث البراء بن عازب و من حديث سعد بن أبي وقاص و من حديث طلحة بن عبيد الله و أبي سعيد الخدري و أبي هريرة و أنس بن مالك و ابن عمر و جرير بن عبد الله البجلي و جابر بن عبد الله و حذيفة بن أسيد الغفاري و حبشي بن جنادة . . . ثم وقع لي في كتاب الموالاة للحافظ أبي العباس أحمد بن محمد بن سعيد المعروف بابن عقدة فوجدته رواه عن جماعة آخرين من الصحابة رضوان الله عليهم أجمعين .

 

تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري ، جمال الدين عبد الله بن يوسف بن محمد الزيلعي (متوفاي762هـ ) ، ج 2 ، ص 234 الي 244 ، ناشر : دار ابن خزيمة - الرياض - 1414هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الله بن عبد الرحمن السعد .

 

حديث نهم : زمخشري گفت : ذكر اين حديث به خاطر دعاي پيامبر (ص) در مورد عليّ ،‌ است كه فرمود : « اللهم عاد من عاداه » .

 

من (زيعلي) مي‌گويم : اين حديث پيامبر(ص) از زيد بن أرقم (صحابي) و البراء بن عازب (صحابي) سعد بن أبي وقاص (صحابي ) طلحة بن عبيد الله (صحابي) و أبي سعيد الخدري (صحابي)و أبي هريرة (صحابي ) و أنس بن مالك (صحابي ) و ابن عمر (صحابي ) و جرير بن عبد الله البجلي (صحابي ) و جابر بن عبد الله (صحابي ) و حذيفة بن أسيد الغفاري (صحابي ) و حبشي بن جنادة (صحابي ) ، روايت شده است . . . و در كتاب الموالات حافظ ابن عقده ، جماعت ديگري از صحابه رضوان الله عليهم اجمعين را يافتم كه اين حديث را ابن عقده از آنان نقل نموده‌است .

 

و ابن عبد البر نيز تعدادي از صحابه را نام مي‌برد كه اين جمله را از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيده و نقل كرده‌اند :

 

و روى بريدة و أبو هريرة و جابر و البراء بن عازب و زيد بن أرقم كل واحد منهم عن النبى صلى الله عليه و سلم أنه قال يوم غدير خم «من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» .

 

الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 ) ، ج 3 ، ص 1099، ناشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

 

و بريدة و أبو هريرة و جابر و براء بن عازب و زيد بن أرقم هر يك از پيامبر صلى الله عليه و سلم ، روايت كرده‌اند كه پيامبر (ص) در روز غدير فرمود : « من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » .

 

تلمساني نيز تعدادي از صحابه‌ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم ، را برمي‌شمرد كه اين روايت را از ر‌سول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، شنيده و روايت نموده‌اند .

 

و روى بُريدة بن الحُصيب و أبو هُريرة و البراء بن عازب و زيد بن أرقم و جابر بن عبد الله الأنصاريُّ كلُّ واحد عن النبي صلى الله عليه و سلم أنه قال يوم غدير خُم : « من كنت مولاه فعليٌّ مولاه اللهمَّ والِ من والاه وعاد من عاداه »

 

الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة ، محمد بن أبي بكر الانصاري التلمساني المعروف بالبري ، ( المتوفى : 644هـ ) ، ج 1 ، ص 293

 

و بُريدة بن الحُصيب و أبو هُريرة و براء بن عازب و زيد بن أرقم و جابر بن عبد الله أنصاريُّ ، هر يك از پيامبر صلى الله عليه و سلم ، روايت كردند كه در روز غدير خم فرمود : « من كنت مولاه فعليٌّ مولاه اللهمَّ والِ من والاه وعاد من عاداه »

 

آيا مي‌توان تصور كرد كه اين تعداد از صحابه همگي دروغگو بوده‌اند ؟

علماي طراز اول اهل سنت و « اللهم وال من والاه . . . »

 

در ادامه ، نگاه علماي طراز اول اهل سنت را در قبال « اللهمَّ والِ من والاه وعاد من عاداه » طرح كرده و در دو بخش علماي قبل از ابن تيميه و علماي بعد از ابن تيميه آن را بررسي مي‌كنيم :

علماي قبل از ابن تيميه :

 

اكنون به بررسي كتب دانشمنداني مي‌پردازيم كه همگي قبل از ابن تيميه زندگي مي‌كرده‌اند و همگي از بزرگان اهل سنت بوده‌اند ؟ آيا مي‌توان تصور كرد كه ابن تيميه اين كتاب‌ها و نظرات آنان را نديده باشد ؟

 

اين علما نسبت به « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه ... » سه اقدام مهم و اساسي نموده‌اند:

1- نقل اين جمله در كتاب‌هاي معتبر خود :

 

بسياري از علماي طراز اول اهل سنت كه قبل از زمان ابن تيميه مي‌زيسته‌اند حديث غدير را به همراه « اللهم وال من والاه ... » قرن به قرن و سينه به سينه از مشايخ‌شان نقل در كتاب‌هاي خود منعكس كرده‌اند درزير به پانزده مورد آن اشاره مي‌كنيم :

 

1 . ابن ابي شيبه ، استاد بخاري ( متوفاي 235هـ)

 

الكتاب المصنف في الأحاديث و الآثار ، أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي ، ج 2 ، ص 682 ، ج 6 ، ص 368 ، ح 32091 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت

 

2 . احمد بن حنبل امام حبنلي‌ها (متوفاي241هـ) در دو كتاب مسند احمد و فضائل الصحابة‌اش؛

 

مسند الإمام أحمد بن حنبل ، أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني ، ج 1 ، ص 118 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر

 

فضائل الصحابة ، أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني ، ج 2 ، ص 610 ، ج 2 ، ص 682 ،دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس

 

3 . ابن ماجه قزويني متوفاي (متوفاي275هـ) در سنن‌اش كه يكي از صحاح سته اهل سنت است

 

سنن ابن ماجه ، محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني ج 1 ، ص 43، دار النشر : دار الفكر - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

 

4 . ابوبكر بزار (متوفاي292هـ) در مسندش؛

 

البحر الزخار (مسند بزار ) ، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار ، ج 10 ، ص 211 ، دار النشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم - بيروت , المدينة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله

 

5 . نسايي(متوفاي303هـ) در كتاب السنن الكبري و همچنين در خصائص امير المؤمنين عليه السلام‌ ؛

 

السنن الكبرى ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي (متوفاي303 ) ، ج 5 ص 45 ، ج 5 ، ص 130 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري , سيد كسروي حسن

 

خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ، أحمد بن شعيب النسائي أبو عبد الرحمن( متوفاي303 ) ، ج 1 ، ص 96، دار النشر : مكتبة المعلا - الكويت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أحمد ميرين البلوشي

 

6 . ‌ابويعلي موصلي (متوفاي307هـ) در مسندش ؛

 

مسند أبي يعلى ، أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي، ج 1 ، ص428 و ج 11 ، ص 307 ، لنشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : حسين سليم أسد

 

7 . طحاوي (متوفاي321هـ) : در كتاب شرح مشكل الآثار ؛

 

شرح مشكل الآثار ، أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي ج 5 ، ص 18 و 19، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط

 

8 . ابن حبان (متوفاي354هـ) در صحيح خود ؛

 

صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان ،محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي (الوفاة :) ، ج 15 ، ص 375 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1414 - 1993 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط

 

9 . طبراني (متوفاي360هـ)در المعجم الكبير و المعجم الاوسط ؛

 

المعجم الكبير ، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني ، ج 5 ، ص 166 ، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي

 

10 . حاكم نيشابوري (متوفاي405هـ) در المستدرك ؛

 

المستدرك على الصحيحين ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 118 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

 

11 . ثعلبي ( متوفاي427هـ) در تفسيرش ؛

 

الكشف والبيان (تفسير الثعلبي ) ، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري ، ج 4 ، ص 126، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان - 1422هـ-2002م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الإمام أبي محمد بن عاشور ، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي

 

12 . جرجاني (متوفاي499هـ) در الامالي ؛

 

كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية ، المرشد بالله يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني الشجري الجرجاني ، ج 1 ، ص 192 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1422 هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد حسن اسماعيل

 

13 . ابن عساكر (متوفاي571هـ) در تاريخ مدينه دمشق ؛

 

تاريخ مدينة دمشق و ذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي ، ج 42 ، ص 209 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري

 

14 . ابن أثير جزري (متوفاي630هـ)در اسدالغابة ؛

 

أسد الغابة في معرفة الصحابة ، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري ، ج 3 ، ص 484دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي

 

15 . مقدسي (متوفاي643هـ) در الأحاديث المختارة

 

الأحاديث المختارة ، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي ، ج 2 ، ص 106 ، ناشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش

2- اختصاص بابي مستقل به اين جمله از روايت غدير :

 

اقدام اساسي دوم اين بوده كه عده‌اي از همين علماء ، سالها و بلكه قرن‌ها قبل از به دنيا آمدن ابن تيميه ، بابي مستقل در مورد اين دعاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم ، « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه . . . » در مورد امير المؤمنين عليه السلام ، در كتب خود ، گشوده و روايات مربوط به آن را در ذيلش جمع آوري نموده‌اند به عنوان مثال ، دو مورد را متذكر مي‌‌‌‌‌‌شويم :

 

الف : ابن حبان(متوفاي354هـ) عالم معروف اهل سنت :

 

ذكر دعاء المصطفى (ص) بالولاية لمن والى عليا و المعاداة لمن عاداه :

 

أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الأَزْدِيُّ حَدَّثَنَا إِِسْحَاقُ بْنُ إِِبْرَاهِيمَ أَخْبَرَنَا أَبُو نُعَيْمٍ وَيَحْيَى بْنُ آدَمَ قَالا حَدَّثَنَا فِطْرُ بْنُ خَلِيفَة عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنْشُدُ اللَّهَ كُلَّ امْرِئٍ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا قَامَ فَقَامَ أُنَاسٌ فَشَهِدُوا أَنَّهُمْ سَمِعُوهُ يَقُولُ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَى النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَإِِنَّ هَذَا مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ فَخَرَجْتُ وَ فِي نَفْسِي مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ فَلَقِيتُ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لَهُ فَقَالَ قَدْ سَمِعْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ يَقُولُ ذَلِكَ لَهُ .

 

صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان ،محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي (متوفاي354 ) ، ج 15 ، ص 375 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1414 - 1993 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط

 

ذكر دعاي حضرت مصطفي(ص) به دوستي كسي كه عليّ را دوست بدارد و دشمني كسي كه با عليّ دشمن باشد :

 

. . . أَبوطٌفَيل گفت : علي (عليه السلام) فرمود : هركسي را كه روز غدير خم سخنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم آنگاه كه ايستاده بود ، شنيده است ، سوگند مي‌دهم (كه آنچه شنيده شهادت دهد ) گروهي در مجلس برخواسته و شهادت دادند كه شنيدند كه پيامبر مي‌فرمود : « اي مسلمانان آيا نمي‌دانيد كه من (به حكم قرآن ) ازمومنين به خودشان سزاوارتر و مقدم هستم » مسلمانان گفتند : آري اي رسول خدا ! پيامبر فرمود : « هركه من مولاي اويم ، اين (علي عليه السلام) ، مولاي اوست بارخدابا دوست بدار هركس را كه علي را دوست دارد ، و دشمن بدار هر كس را كه ، دشمن اوست » (ابوطفيل مي‌گويد :) از مجلس عليّ خارج شدم در حالي اين سخنان پيامبر (ص) برايم گران آمده بود ، بعد از آن زيد بن ارقم (صحابي) را ديدم و جريان را براي او بازگو كردم و او گفت : ما از رسول خدا شنيديم كه آن را در مورد عليّ (عليه السلام) مي‌فرمود .

 

ب : ابوبكر آجري(متوفاي360هـ) :

 

باب ذكر دعاء النبي لمن والى علي بن أبي طالب رضي الله عنه و تولاه و دعائه على من عاداه :

 

حدثنا أبو محمد عبد الله بن العباس الطيالسي ، قال : حدثنا محمد بن موسى الحرشي ، قال : حدثنا عثمان بن علي قال : حدثنا عبد الملك بن أبي سليمان ، عن عطية ، عن زيد بن أرقم قال : قال رسول الله : « من كنت مولاه فعلي مواه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه » .

 

الشريعة ،أبي بكر محمد بن الحسين الآجري (متوفاي360هـ ) ، ج 4 ، ص 2049 ، ناشر : دار الوطن - الرياض / السعودية - 1420 هـ - 1999 م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي

 

باب ذكر دعاي پيامبر (ص) نسبت به كسي كه علي بن أبي طالب رضي الله عنه را دوست دارد و نفرين پيامبر در مورد كسي كه با او دشمني دارد :

 

. . . زيد بن ارقم (صحابي) گفت : رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند :

 

« من كنت مولاه فعلي مواه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه » .

3- اعتراف به صحت سند آن :

 

بسياري از خود علماي قبل از ابن تيميه نيز به صحيح و معتبر بودن رواياتشان تصريح كرده‌اند و بعضي از روايات آنان را نيز ديگران صحيح و معتبر معرفي نموده‌‌اند كه به عنوان نمونه به ذكر سه مورد اكتفاء مي‌كنيم :

 

الف : ابوجعفر طحاوي(متوفاي321هـ) :

 

او كسي است كه ذهبي در باره او مي‌‌‌‌‌گويد :

 

الإمام العلامة الحافظ الكبير محدث الديار المصرية و فقيهها أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة بن سلمة بن عبد الملك الأزدي الحجري المصري الطحاوي الحنفي صاحب التصانيف . . .

 

سير أعلام النبلاء ، محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، ج 15 ، ص 27،دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

 

امام ، علامه ، حافظ بزرگ ، محدث و فقيه كشور مصر ، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة بن سلمة بن عبد الملك أزدي حجري مصري طحاوي حنفي صاحب تاليفات . . .

 

طحاوي مي‌نويسد :

 

كما حدثنا أَحْمَدُ بن شُعَيْبٍ قال أخبرنا محمد بن الْمُثَنَّى قال حدثنا يحيى بن حَمَّادٍ قال حدثنا أبو عَوَانَةَ عن سُلَيْمَانَ يَعْنِي الأَعْمَشَ قال حدثنا حَبِيبُ بن أبي ثَابِتٍ عن أبي الطُّفَيْلِ عن زَيْدِ بن أَرْقَمَ قال لَمَّا رَجَعَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عن حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ نَزَلَ بِغَدِيرِ خُمٍّ ، أَمَرَ بِدَوْحَاتٍ فَقُمِّمْنَ ثُمَّ قال كَأَنِّي دُعِيتُ فَأَجَبْتُ إنِّي قد تَرَكْتُ فِيكُمْ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ من الآخَرِ كِتَابَ اللَّهِ عز وجل و َعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا فَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حتى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ثُمَّ قال : «إنَّ اللَّهَ عز وجل مَوْلاَيَ و أنا وَلِيُّ كل مُؤْمِنٍ» ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رضي الله عنه فقال : « من كنت وَلِيَّهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ اللَّهُمَّ وَالِ من وَالاَهُ وَ عَادِ من عَادَاهُ » فقلت لِزَيْدٍ سَمِعْتُهُ من رسول اللَّهِ صلى الله عليه و سلم فقال : ما كان في الدَّوْحَاتِ أَحَدٌ إِلاَّ رَآهُ بِعَيْنَيْهِ وَ سَمِعَهُ بِأُذُنَيْهِ .

 

قال أبو جَعْفَر : فَهَذَا الْحَدِيثُ ، صَحِيحُ الإِسْنَادِ لاَ طَعْنَ لأَحَدٍ في أَحَدٍ من رُوَاتِهِ فيه

 

شرح مشكل الآثار ، أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي (متوفاي321هـ) ، ج 5 ، ص 18 و 19 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط

 

. . . زيد بن ارقم گفت : وقتي رسول خدا صلي الله عليه و سلّم از حجة الوداع ( آخرين حج ) برگشتند و وارد غدير خم شدند ، اصحاب حضرت به دستور ايشان از تنه درختان سكويي بنا كردند حضرت بر بالاي آن رفته و فرمودند : « زمان رحلت من نزديك شده ، من شما را ترك خواهم كرد در حالي كه دو چيز پر ارزش در ميان شما باقي مي‌گذارم كه يكي از ديگري برتر است ، كتاب خداي عز و جلّ و عترتم اهل بيتم ، دقت كنيد بعد از من با اين دو چه خواهيد كرد ، اين دو هرگز از هم جدايي ندارند تا سرانجام در كنار حوض كوثر ، نزد من آيند سپس پيامبر فرموند : « خداوند عز و جل مولاي من و من مولاي هر مومني هستم » سپس دست علي را گرفتند و فرمودند : « هركس كه من مولاي اويم ، اين (علي) مولاي او است ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » (ابوطفيل مي‌گويد :) به زيد بن ارقم گفتم : از رسول خدا صلى الله عليه و سلم شنيدي؟ گفت : هر كسي كه آنجا آن را با چشم خودش ديد و با گوش‌ها‌ي خودش شنيد .

 

ابوجعفر گفت : اين حديث ، حديث صحيح الاسنادي است كه احدي حق طعن زدن به احدي از راويان آن را ندارد .

 

ب : حاكم نيشابوري(متوفاي405هـ) :

 

حدثنا أبو الحسين محمد بن أحمد بن تميم الحنظلي ببغداد ثنا أبو قلابة عبد الملك بن محمد الرقاشي ثنا يحيى بن حماد وحدثني أبو بكر محمد بن بالويه وأبو بكر أحمد بن جعفر البزار قالا ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثني أبي ثنا يحيى بن حماد وثنا أبو نصر أحمد بن سهل الفقيه ببخارى ثنا صالح بن محمد الحافظ البغدادي ثنا خلف بن سالم المخرمي ثنا يحيى بن حماد ثنا أبو عوانة عن سليمان الأعمش قال ثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم رضي الله عنه قال : لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم من حجة الوداع و نزل غدير خم أمر بدوحات فقمن فقال : « كأني قد دعيت فأجبت إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله تعالى و عترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض » ثم قال : « إن الله عز وجل مولاي و أنا مولى كل مؤمن ثم أخذ بيد علي رضي الله عنه فقال من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » و ذكر الحديث بطوله هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه بطوله شاهده حديث سلمة بن كهيل عن أبي الطفيل أيضا صحيح على شرطهما .

 

المستدرك على الصحيحين ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري (متوفاي405 هـ ) ، ج 3 ، ص 118 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

 

زيد بن ارقم گفت : وقتي رسول خدا صلي الله عليه و سلّم از حجة الوداع ( آخرين حج ) برگشتند و وارد غدير خم شدند ، اصحاب حضرت به دستور ايشان از تنه درختان سكويي بنا كردند حضرت بر بالاي آن رفته و فرمودند : « زمان رحلت من نزديك شده ، من شما را ترك خواهم كرد در حالي كه دو چيز پر ارزش در ميان شما باقي مي‌گذارم كه يكي از ديگري برتر است ، كتاب خداي عز و جلّ و عترتم اهل بيتم ، دقت كنيد بعد از من با اين دو چه خواهيد كرد ، اين دو هرگز از هم جدايي ندارند تا سرانجام در كنار حوض كوثر ، نزد من آيند سپس پيامبر فرموند : « خداوند عز و جل مولاي من و من مولاي هر مومني هستم » سپس دست علي را گرفتند و فرمودند : « هركس كه من مولاي اويم ، اين (علي) مولاي او است ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » (ابوطفيل مي‌گويد :) به زيد بن ارقم گفتم : از رسول خدا صلى الله عليه و سلم شنيدي؟ گفت : هر كسي كه آنجا آن را با چشم خودش ديد و با گوش‌ها‌ي خودش شنيد .

 

اين حديث طبق شرط بخاري و مسلم (در پذيرش روات) ، صحيح است ولي در دو كتاب خود (صحيح بخاري و صحيح مسلم) آن را ذكر نكرده‌اند ، شاهد آن حديث سلمة بن كهيل از أبوطفيل است كه آن هم طبق شرط بخاري و مسلم صحيح است .

 

ج : ابوطاهر مقدسي(متوفاي643هـ) :

 

أخبرنا الحافظ أبو طاهر أحمد بن محمد بن أحمد السلفي إجازة قال أنا أبو الفتح محمد بن أحمد بن محمد بن الحسين بن الحارث المعلم فيما قرأت عليه من أصل سماعه حدثكم أبو عبدالله الحسين بن أحمد بن محمد بن سعيد الرازي إملاء ثنا أبو الحسن علي بن حسان بن القاسم الجديلي ببغداد ثنا أبو جعفر محمد بن عبدالله بن سليمان الحضرمي ثنا محمود بن غيلان ثنا الفضل بن موسى السيناني ثنا الأعمش عن سعيد بن وهب قال قال علي رضي الله عنه أنشد الله من سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم : « الله وليي و أنا ولي المؤمنين من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره » قال فقال سعيد فقام إلى جنبي ستة قال فقال زيد بن يثيع قام من عندي ستة سئل الدارقطني عنه فقال حدث به الأعمش و شعبة و إسرائيل عن أبي إسحاق عن سعيد بن وهب عن علي و ذكر ما فيه من الاختلاف قال و أشبهها بالصواب قول الأعمش و شعبة و إسرائيل و من تابعهم و قد روي نحو هذا عن عبدالرحمن بن أبي ليلى عن علي عليه السلام . ( إسناده صحيح )

 

الأحاديث المختارة ، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي الوفاة: 643 ، ج 2 ، ص 106 ، ناشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش

 

. . . اعمش از سعيد بن وهب از علي (عليه السلام) نقل كرد كه فرمود : كساني را كه روز غدير خم سخنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم را شنيده كه فرمود : « خداوند ، ولي من و من ولي مومنين‌ام و هركس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست ، بار خدايا دوست بدار هركس را كه علي را دوست دارد و دشمن باش با هر كس كه علي را دشمن دارد و ياور كسي باش كه او را ياري كند » ، سوگند مي‌دهم (كه آنچه شنيده شهادت دهد) سعيد بن وهب گفت : از كنار من ، شش نفر برخواسته ( و شهادت دادند ) و زيد بن يثيع هم گفت : از كنار من شش نفر برخواستند . . . اسناد اين حديث صحيح است .

 

و به حدثنا عبدالله بن أحمد ثنا علي بن حكيم الأودي أنا شريك عن أبي إسحاق عن سعيد بن وهب و عن زيد بن يثيع قالا نشد عليّ في الرحبة من سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم إلا قام قال فقام من قبل سعيد ستة و من قبل زيد ستة فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول لعلي يوم غدير خم : « اليس الله أولى بالمؤمنين » قالوا بلى قال : « اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » . ( إسناده حسن )

 

الأحاديث المختارة ، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي الوفاة: 643 ، ج 2 ، ص 105 ، ناشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش

 

سعيد بن وهب و زيد بن يثيع نقل كردند كه علي‌ ( عليه السلام ) در صحن مسجد كساني را كه در روز غدير خم سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ راشنيدند ، سوگند داد ابي اسحاق گفت : از سمتي كه سعيد بن وهب نشسته بود ، شش نفر برخواستند و از سمتي كه زيد بن يثيع نشسته بود نيز شش نفر برخواستند ، و همگي شهادت دادند كه روز غدير خم از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ ، شنيدند كه در مورد علي(عليه السلام ) مي‌فرمود : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي نيستم ؟ » همه گفتند : آري رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ فرمود : خدايا هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست بارخدايا دوست بدار هر كس را كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » اسناد اين حديث حسن است .

 

أخبرنا عبدالله بن أحمد الحربي بها أن أبا القاسم هبة الله بن الحصين أخبرهم قراءة عليه أنا أبو علي بن المذهب أنا أبو بكر القطيعي ثنا عبدالله بن أحمد حدثني أبي ثنا حسين بن محمد و أبو نعيم المعني قثنا فطر عن أبي الطفيل قال جمع علي بن أبي طالب رضي الله عنه الناس في الرحبة ثم قال أنشد بالله كل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم ما قال فقام إليه بعض الناس - قال أبو نعيم فقام ناس كثير - فشهدوا حين أخذ بيده فقال للناس : « أتعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم » قالوا نعم يا رسول الله قال : « من كنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » قال : فخرجت كأن في نفسي شيئا فلقيت زيد بن أرقم فقلت له إني سمعت عليا يقول كذا و كذا قال : فما تنكر قد سمعت رسول الله يقول ذلك له × رواه أبو حاتم البستي عن عبدالله الأزدي عن إسحاق بن إبراهيم عن أبي نعيم ويحيى بن آدم عن فطر بن خليفة بنحوه ( إسناده حسن ) .

 

الأحاديث المختارة ، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي الوفاة: 643 ، ج 2 ، ص 173 ، ناشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش

 

ابو طفيل نقل مي‌كند كه علي (عليه السلام ) مردم را در صحن مسجد جمع كرد و و فرمود : هر مسلماني را كه در روز غدير خم ، سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ را شنيد ، سوگند مي‌دهم ، بعضي از مردم - ابو نعيم گفت : بسياري از مردم – برخواسته و شهادت دادند كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ ، هنگامي كه دست علي (عليه السلام) را گرفتند ، خطاب به مردم فرمودند : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي نيستم ؟ » همه گفتند : آري اي رسول الله فرمود : هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست بارخدايا دوست بدار هر كس را كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » ابوطفيل مي‌گويد : از آن مجلس خارج شدم در حالي اين سخنان پيامبر (ص) برايم گران آمده بود ، بعد از آن زيد بن ارقم (صحابي) را ديدم و گفتم : از علي شنيدم كه چنين و چنان مي‌گفت ، زيد بن ارقم گفت : انكارش نكن من خود از رسول خدا شنيدم كه آن را در مورد عليّ (عليه السلام) مي‌فرمود .. . . اسناد اين حديث حسن است ..

علماي بعد از ابن تيميه :

 

در ادامه ، اقدامات بسياري از علماي طراز اول اهل سنت را كه همگي يا با ابن تيميه هم عصر بوده و يا بعد از ابن تيميه‌‌اند مي‌زيسته‌اند ، كساني كه با اين ادعاي ابن تيميه آشنا بودند (يعني از اواسط قرن هشتم به بعد ) را بررسي مي‌كنيم .

 

اين علماي اهل سنت نيز سه اقدام اساسي در مورد « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه . . . » انجام داده‌اند :

1-نقل احاديث علماي قبل از ابن تيميه :

 

در اين اقدام ، علماي متاخر از ابن تيميه ، همان احاديث موجود در كتب معتبر اهل سنت را كه قبل از ابن تيميه تدوين شده را ، در كتب خود نقل نموده‌اند از جمله :

 

1 . مزي رجالي سرشناس اهل سنت (متوفاي: 742 هـ)در تهذيب الكمال

 

تهذيب الكمال ، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي ، ج 11 ، ص 90 و ج 11 ، ص 100 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. بشار عواد معروف

 

2 . ذهبي (متوفاي: 748هـ) در تاريخ الاسلام :

 

تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي ، ج 3 ، ص 631 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى

 

3 . زيعلي (متوفاي762هـ) در التخريج :

 

تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري ، جمال الدين عبد الله بن يوسف بن محمد الزيلعي ، ج 2 ، ص 234، دار النشر : دار ابن خزيمة - الرياض - 1414هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الله بن عبد الرحمن السعد

 

4 . يافعي (متوفاي768هـ) در مرآة الجنان :

 

مرآة الجنان وعبرة اليقظان ، أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان اليافعي ، ج 1 ، ص 109 ، دار النشر : دار الكتاب الإسلامي - القاهرة - 1413هـ - 1993م.

 

5 . ابن كثير دمشقي(متوفاى774هـ) در السيرة النبوية و البداية و النهاية :

 

السيرة النبوية لابن كثير ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقيالوفاة: 774 ، ج 4 ، ص 416 ،

 

البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، ج 5 ، ص 209 ،دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت

 

6 . ابن ابي بكر هيثمي(متوفاي807 هـ) در مجمع الزوائد :

 

مجمع الزوائد مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي ج 9 ، ص 107 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

 

7 . ابن ابي بكر (متوفاي807 هـ)در موارد الضمآن :

 

موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان ، علي بن أبي بكر الهيثمي أبو الحسن ، ج 1 ، ص 544 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، تحقيق : محمد عبد الرزاق حمزة

 

8 . ابن حجر عسقلاني (متوفاي852 هـ) در كتاب المطالب العالية :

 

المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية ، أحمد بن علي بن حجر العسقلاني ، ج 16 ، ص 97 ، دار النشر : دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري

 

9 . ثعالبي (متوفاي875 هـ) در تفسير خود :

 

الجواهر الحسان في تفسير القرآن ، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف الثعالبي ، ج 4 ، ص 92 ، دار النشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت

 

10 . سيوطي (متوفاي911هـ) در تفسير درالمنثور و جامع الاحاديث و همچنين در كتاب تاريخ الخلفاء خود :

 

الدر المنثور ، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، ج 3 ، ص 105 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993 .

 

جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي ج 5 ، ص 400 و ج 16 ، ص 272 .

 

تاريخ الخلفاء ، عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي ، ج 1 ، ص 169 ، دار النشر : مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد محي الدين عبد الحميد

 

11 . ابن حجر هيثمي(متوفاي 973هـ) در الصواعق المحرقة :

 

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي ، ج 1 ، ص 106 و ص 107 و ج 2 ، ص 355 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

 

12 . متقي هندي (متوفاي975هـ) در كنزالعمال :

 

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي ج 5 ، ص 114 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي .

 

13 . حلبي (متوفاي1044هـ) در السيرة الحلبية :

 

السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون ، علي بن برهان الدين الحلبي الوفاة: ج 3 ، ص 336 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت - 1400

 

14 . عاصمي (متوفاي‌1111هـ) در كتاب سمط النجوم :

 

سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي ، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي العاصمي المكي ، ج 3 ، ص 36 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض .

 

15 . عجلوني(متوفاي1162هـ) در كتاب كشف الخفاء

 

كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي الوفاة: ، ج 2 ، ص 361 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقيق : أحمد القلاش .

 

16 . آلوسي (متوفاي1270هـ)در روح المعاني :

 

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي ، ج 6 ، ص 195 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت .

2- تصحيح و تحسين سند روايات :

 

اقدام دوم اساسي كه بسياري از علماي اهل سنت بعد از ابن تيميه انجام دادند ، اعتراف به متواتر بودن « اللهم وال من والاه . . . » و يا قوي الاسناد بودن آن و يا صحيح بودن بعضي و حسن بودن بعضي ديگر ، نمودند كه در زير به چند نمونه از اين اقدام اكتفاء مي‌كنيم :

 

الف: ذهبي ، هم دوره‌ي ابن تيميه (متوفاي747هـ) :

 

و قد روى النسائي في سننه ، عن محمد بن المثنى عن يحيى بن حماد عن أبى معاوية ، عن الاعمش ، عن حبيب بن أبى ثابت ، عن أبى الطفيل ، عن زيد بن أرقم ، قال : لما رجع رسول الله من حجة الوداع و نزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال : « كأنى قد دعيت فأجبت إنى قد تركت فيكم الثقلين : كتاب الله و عترتي أهل بيتى ، فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض » ثم قال: « الله مولاى و أنا ولى كل مؤمن » ثم ثم أخذ بيد على فقال : « من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » فقلت لزيد : سمعته من رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ فقال : ما كان في الدوحات أحد إلا رآه بعينيه و سمعه بأذنيه .

 

قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي : و هذا حديث صحيح .

 

السيرة النبوية لابن كثير ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى : 774هـ) الوفاة: 774 ، ج 4 ، ص 416 ، البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، ج 5 ، ص 209 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت .

 

... ابو طفيل از زيد بن ارقم نقل كرد كه زيد گفت : وقتي رسول خدا صلي الله عليه و سلّم از حجة الوداع ( آخرين حج ) برگشتند و وارد غدير خم شدند ، اصحاب حضرت به دستور ايشان از تنه درختان سكويي بنا كردند حضرت بر بالاي آن رفته و فرمودند : « زمان رحلت من نزديك شده ، من شما را ترك خواهم كرد در حالي كه دو چيز پر ارزش در ميان شما باقي مي‌گذارم كه يكي از ديگري برتر است ، كتاب خداي عز و جلّ و عترتم اهل بيتم ، دقت كنيد بعد از من با اين دو چه خواهيد كرد ، اين دو هرگز از هم جدايي ندارند تا سرانجام در كنار حوض كوثر ، نزد من آيند سپس پيامبر فرموند : « خداوند عز و جل مولاي من و من مولاي هر مومني هستم » سپس دست علي را گرفتند و فرمودند : « هركس كه من مولاي اويم ، اين (علي) مولاي او است ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » (ابوطفيل مي‌گويد :) به زيد بن ارقم گفتم : از رسول خدا صلى الله عليه و سلم شنيدي؟ گفت : هر كس كه آنجا بود ، آن را با چشم خود ديده و با گوش‌ها‌يش شنيد .

 

استاد ما ذهبي گفت : اين حديثِ صحيحي است .

 

و عن الذهبى : أن « من كنت مولاه فعلى مولاه » متواتر أتقين أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قاله و أما « اللهم وال من والاه » فزيادة قوية الاسناد .

 

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، ج 6 ، ص 195 ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت

 

و از ذهبي نقل شده كه گفت : عبارت « من كنت مولاه فعلى مولاه » متواتر و يقين دارم كه رسول الله صلي الله عليه و سلم‌ ، آن را فرموده است و اما « اللهم وال من والاه » ، (كه در دنباله‌‌ي آن آمده ) اضافه‌ي قوي الاسنادي است .

 

ب : ابن كثير دمشقي سلفي (متوفاي774هـ)

 

و قال النسائي في كتاب " خصائص على ": حدثنا الحسين بن حرب ، حدثنا الفضل بن موسى، عن الاعمش، عن أبى إسحاق ، عن سعيد بن وهب ، قال : قال على في الرحبة : أنشد بالله رجلا سمع رسول الله يوم غدير خم يقول : « إن الله ولى المؤمنين و من كنت وليه فهذا وليه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه و انصر من نصره » و كذلك رواه شعبة عن أبى إسحاق و هذا إسناد جيد .

 

السيرة النبوية لابن كثير ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى : 774هـ) ، ج 4 ، ص 419

 

سعيد بن وهب نقل كرده است كه علي‌ ( عليه السلام ) در صحن مسجد فرمود :

 

سوگند مي‌دهم كساني را كه در روز غدير خم سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ را شنيدند كه مي‌‌‌‌‌فرمود : « براستي كه خداوند ، ولي مومنين است و هر كس كه من مولاي اويم ، اين (علي) مولاي اوست بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » و همچنين اين حديث را شعبه از ابواسحاق ، روايت كرده است و اين سندي ،‌ نيكو است .

 

ج : هيثمي از اعلام قرن نهم اهل سنت (متوفاي807هـ)

 

باب قوله صلى الله عليه و سلم : « من كنت مولاه فعلي مولاه » :

 

عن رباح بن الحارث قال جاء رهط إلى عليّ بالرحبة قالوا السلام عليك يا مولانا فقال : كيف أكون مولاكم و أنتم قوم عرب قالوا سمعنا رسول الله يوم غدير خم يقول : « من كنت مولاه فهذا مولاه » قال رباح : فلما مضوا تبعتهم فقلت من هؤلاء قالوا نفر من الأنصار فيهم أبو أيوب الأنصاري ، رواه أحمد و الطبراني إلا أنه قال قالوا سمعنا رسول الله يقول : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » و هذا أبو أيوب بيننا فحسر أبو أيوب العمامة عن وجهه ثم قال سمعت رسول الله يقول : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » و رجال أحمد ثقات .

 

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 ) ، ج 9 ، ص 103 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

 

باب قول پيامبر صلى الله عليه و سلم : « هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست » :

 

رباح نقل كرده كه گروهي در صحن مسجد به نزد علي عليه السلام آمده و عرض كردند : سلام بر تو اي مولاي ما ، علي عليه السلام فرمود : من چگونه مولاي شما هستم در حالي كه شما گروهي عرب هستيد؟ گفتند : در روز غدير از رسول خدا شنيديم كه مي‌فرمود : « هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست » رباح گفت : وقتي آنها رفتند ، تعقيبشان كردم ( و از چند نفر پرسيدم ) اين‌ها كه هستند ؟ گفتند : گروهي از انصارند كه در ميانشان ابوايوب انصاري است . اين حديث را احمد بن حنبل و طبراني ، روايت كرده‌اند با اين تفاوت كه آن گروه گفتند : از رسول خدا شنيديم كه مي‌فرمود : « هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » و اين ابوايوب است در حالي كه عمامه‌اش را از چهره‌اش بر‌داشت ، گفت : از رسول خدا شنيدم كه مي‌فرمود : « هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » و راويان احمد بن حنبل ، موثق‌اند .

 

و عن عمرو بن ذي مر و سعيد بن وهب و عن زيد بن بثيع قالوا سمعنا عليا يقول نشدت الله رجلا سمع رسول الله يقول يوم غدير خم لما قام فقام ثلاثة عشر رجلا فشهدوا أن رسول الله قال : «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم» قالوا بلى يا رسول الله قال : « فأخذ بيد علي فقال : « من كنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من يبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله » .

 

رواه البزار و رجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة و هو ثقة .

 

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، ج 9 ، ص 104 و 105 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

 

عمرو بن ذي مر و سعيد بن وهب و زيد بن بثيع گفتند كه ما شنيديم كه علي (عليه السلام) مي‌فرمود : سوگند مي‌دهم كسي را كه سخن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌‌‌ ، را در روز غدير خم آن هنگام كه ايستاده بود ، شنيد بلافاصله سيزده مرد برخواسته و شهادت دادند كه رسول خدا فرمود : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي نيستم ؟ » همه گفتند : آري اي رسول خدا ، پيامبر فرمود : « خدايا هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست ، بار خدايا ! دوست بدار هر كس كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد و دوستدار كسي باش كه او را دوست دارد و كسي را مبغوض بدار كه او را مبغوض دارد و ياور كسي باش كه ياور اوست و خوار گردان كسي را كه او را خوار گرداند »

 

اين حديث را بزار ، نقل كرده كه راويانش همه صحيح‌اند به جز فطر بن خليفة كه او هم موثق است .

 

و عن عبدالرحمن بن أبي ليلى قال شهدت عليا في الرحبة يناشد الناس أنشد الله من سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول في يوم غدير خم :

 

«من كنت مولاه فعلي مولاه» لما قام فشهد قال عبدالرحمن فقام اثنا عشر بدريا كأني أنظر إلى أحدهم عليه سراويل فقالوا : نشهد أنا سمعنا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم : « ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجي أمهاتهم » قلنا بلى يا رسول الله قال : « فمن كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » ، رواه أبو يعلى و رجاله وثقوا .

 

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 ) ، ج 9 ، ص 106 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

 

عبدالرحمن بن أبي ليلى گفت : علي عليه السلام را در صحن مسجد ديدم كه مردم را سوگند مي‌داد و مي‌فرمود : به خدا سوگند مي‌دهم كسي را كه از ر‌‌‌‌‌سول خدا در روز غدير خم شنيد در حالي كه ايستاده بودند : « هر كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست » عبدالرحمن بن أبي ليلى گفت : دوازده نفر از صحابه‌ي پيامبر كه در جنگ بدر حضور داشتند برخواستند ـ گويا هم اكنون هر كدامشان را در حالي كه بر سرشان رواندازي بود ، مي‌نگرم ـ و گفتند : شهادت مي‌دهيم كه از ر‌سول خدا صلي الله عليه وسلم ، در روز غدير خم شنيديم كه مي‌فرمود : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي و سزاوارتر نيستم و همسرانم مادران مومنين نمي‌باشند ؟ گفتيم : آري اي رسول خدا ، پيامبر اكرم فرمود : « خدايا هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست ، بار خدايا ! دوست بدار هر كس كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » ، اين حديث را ابويعلي روايت كرده و تمامي راويان آن توثيق شده‌اند .

 

و عن زيد بن أرقم قال : نشد علي الناس ، أنشد الله رجلا سمع النبي صلى الله عليه و سلم يقول : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » فقام اثنا عشر بدريا فشهدوا بذلك و كنت فيمن كتم فذهب بصري .

 

رواه الطبراني في الكبير و الأوسط خاليا من ذهاب البصر و الكتمان و دعاء علي و في رواية عنده و كان علي دعا علي من كتم و رجال الأوسط ثقات .

 

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 ) ، ج 9 ، ص 106 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

 

زيد بن ارقم گفت : علي (عليه السلام) مردم را سوگند داد و فرمود : به خدا سوگند مي‌دهم كسي را كه از ر‌‌‌‌‌سول خدا در روز غدير خم شنيد كه فرمود : هر كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست ، بار خدايا ! دوست بدار هر كس كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » بلافاصله دوازده نفر كه در جنگ بدر به همراه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، حضور داشتند ، برخواسته و به آن شهادت دادند و من از كساني بودم كه اين شهادت را كتمان نمودم لذا بينايي‌ام را از دست دادم . اين روايت را طبراني در دو كتاب المعجم الكبير و المعجم الاوسط ، روايت كرده اما از بين رفتن بينايي و كتمان زيد بن ارقم و نفرين علي (عليه‌السلام ) در آن نيآمده است البته در حديث ديگر كه طبراني آن را روايت كرده ، علي (عليه‌السلام ) ، كتمان كننده را نفرين نمودند و روات معجم الاوسط ، موثق‌اند .

 

و عن حبشي بن جنادة قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غديرخم : « اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره وأعن من أعانه » ، رواه الطبراني و رجاله وثقوا .

 

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 ) ، ج 9 ، ص 106 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

 

حبشي بن جنادة (صحابي) گفت : روز غدير خم از زسول خدا صلى الله عليه وسلم شنيدم كه مي‌فرمود : « هر كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست ، بار خدايا ! دوست بدار هر كس كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » اين حديث را طبراني ،‌ روايت كرده است و راويان آن توثيق شده‌اند .

 

و عن سعيد بن وهب عن زيد بن بثيغ قال : نشد علي عليه السلام الناس في الرحبة من سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم لما قام قال : فقام من قبل سعيد ستة و من قبل زيد سبعة فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم لعلي : « أليس أنا أولى بالمؤمنين » قالوا : بلى قال : «اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » ، رواه عبدالله و البزار بنحوه أتم منه . . . و إسنادهما حسن .

 

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي( متوفاي807 ) ، ج 9 ، ص 107 ، ناشر : دار الريان للتراث- ‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

 

سعيد بن وهب از زيد بن يثيع نقل كرده است كه علي‌ ( عليه السلام ) در صحن مسجد كساني را كه در روز غدير خم سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ را آن هنگام كه ايستاده سخن مي‌گفت ، شنيده است ، سوگند داد ، زيد گفت : از سمتي كه سعيد بن وهب نشسته بود ، شش نفر برخواستند و از سمتي كه زيد بن يثيع نشسته بود نيز هفت نفر برخواستند ، و همگي شهادت دادند كه روز غدير خم از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ ، شنيدند كه در مورد علي(عليه السلام ) مي‌فرمود : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي نيستم ؟ » همه گفتند : آري رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ فرمود : خدايا هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست بارخدايا دوست بدار هر كس را كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد »

 

اين دو حديث را عنبدالله و بزار ، كامل‌تر از اين ، روايت كرده‌اند . . . و اسناد اين دو ، حسن است .

 

الفصل الثاني : في فضائله رضي الله عنه و كرم الله وجهه و هي كثيرة عظيمة شهيرة حتى قال أحمد : ما جاء لأحد من الفضائل ما جاء لعلي .

 

. . . الحديث الرابع قال e يوم غدير خم : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » الحديث و قد مر في حادي عشر الشبه و أنه رواه عن النبي e ثلاثون صحابيا و أن كثيرا من طرقه صحيح أو حسن .

 

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، ج 2 ، ص 353 و 355 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

 

فصل دوم : در مورد فضائل علي رضي الله عنه و كرم الله وجهه ، كه فراوان و بزرگ و مشهورند تا جايي كه احمد بن حنبل (امام حنبلي‌ها) گفته است : آن مقدار كه در مورد علي ، فضائل روايت شده ، در مورد احدي از صحابه روايت نشده است .

 

حديث چهارم (در فضائل علي عليه السلام) :'پيامبر اكرم در روز غدير فرمود : « هركه من مولاي اويم ، اين (علي عليه السلام) ، مولاي اوست بارخدابا دوست بدار هركس را كه علي را دوست دارد ، و دشمن بدار هر كس را كه ، دشمن اوست » اين حديث است و همان‌گونه كه گذشت سي نفر از صحابه آن را از پيامبراكرم ، روايت كرده‌اند .

 

د : عاصمي مكّي (متوفاي1111هـ) :

 

. . . لفظه عند الطبراني بسند صحيح أنه خطب بغدير خم ثامن عشر ذي الحجة مرجعه من حجة الوداع تحت شجرات برح له ما تحتها بعد صلاة الظهر فقال : « أيها الناس إنه قد نبأني اللطيف الخبير أنه لم يعمر نبي إلا نصف عمر الذي يليه من قبله وإني لأظن أني يوشك أن أدعى فأجيب و إن مسئول و إنكم مسؤولون فماذا أنتم قائلون قالوا نشهد أنك قد بلغت و جهدت و نصحت فجزاك الله خيرا فقال : « ألستم تشهدون أن لا إله إلا الله و أن محمدا عبده و رسوله وأن جنته حق وناره حق و أن الموت حق و أن البعث بعد الموت حق و أن الساعة آتية لا ريب فيها و أن الله يبعث من في القبور » قالوا : بلى نشهد بذلك قال : « اللهم اشهد » ثم قال : « أيها الناس إن الله مولاي و أنا مولى المؤمنين و أنا أولى بهم من أنفسهم » وفي رواية « ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم » قالوا : بلى قال : « فمن كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله وأدر الحق معه أينما دار»ثم قال : « أيها الناس إني فرطكم و إنكم واردون على الحوض حوضا عرضه كما بين بصرى إلى صنعاء فيه عدد نجوم السماء قدحان من فضة وإني سائلكم حين تردون علي و إني تارك فيكم الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما الثقل الأكبر كتاب الله عز وجل سبب طرفه بيد الله و طرفه بأيديكم فاستمسكوا به لا تضلوا ولا تبدلوا وعترتي أهل بيتي فإنه قد نبأني اللطيف الخبير أنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» .

 

سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي ، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي العاصمي المكي (متوفاي1111هـ ) ، ج 2 ، ص 379 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض

 

لفظ اين حديث ، طبق آنچه در كتاب طبراني با سند صحيح آمده است اين است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم ، در روز هجدهم ذي حجه ، زمان بازگشت از حجه الوداع در غدير خم ، زير سايه درختان ، بعد از نماز ظهر ، خطبه خواندند و فرمودند : « اي مردم . . . به زودي از ميان شما خواهم رفت ما و شما مسئوليم . . . سپس فرمودند : اي مردم ! خدا مولاي من و من مولاي مومنين‌ و از خودشان به خودشان ، اولي‌ هستم » . . . گفتند : آري اي رسول خدا ! پيامبر اكرم فرمود : « هركه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست با الها دوست بدار كسي را كه او را دوست دارد و دشمن بدار كسي را كه او را دشمن دارد و ياور كسي باش كه ياور اوست و خوار كن كسي را كه او را خوار كند و هر كجا كه هست حق را با او بدار » . . .

 

هـ : عجلوني (متوفاي1162هـ)

 

« من كنت مولاه فعلي مولاه » رواه الطبراني و أحمد و الضياء في المختارة عن زيد بن أرقم و عليّ و ثلاثين من الصحابة بلفظ « اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » فالحديث متواتر أو مشهور .

 

كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي (متوفاي1162 ) ، ج 2 ، ص 361 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقيق : أحمد القلاش

 

و : ألباني از علماي معاصر اهل سنت

 

او از جمله‌ي كساني است كه در مورد اين حديث ، تلاش بيشتري نموده و تعدادي از طرق و اسناد آن را بررسي كرده است :

 

1750- « من كنت مولاه ، فعلي مولاه ، اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه » .

 

ورد من حديث زيد بن أرقم و سعد بن أبي وقاص و بريدة بن الحصيب و علي بن أبي

 

طالب و أبي أيوب الأنصاري و البراء بن عازب و عبد الله بن عباس و أنس بن مالك و أبي سعيد و أبي هريرة .

 

اين حديث از ( چندين صحابي از جمله :) زيد بن أرقم و سعد بن أبي وقاص و بريدة بن الحصيب و علي بن أبيطالب (عليه السلام) و أبي أيوب الأنصاري و البراء بن عازب و عبد الله بن عباس و أنس بن مالك و أبي سعيد و أبي هريرة ، روايت شده است ( كه به بعضي از آنها اشاره‌اي مي‌شود )

 

حديث زيد و له عنه طرق خمس :

 

الأولى : . . . عن أبي الطفيل قال : جمع علي رضي الله عنه الناس في الرحبة ثم قال لهم : أنشد الله كل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام فقام ثلاثون من الناس . . . فشهدوا حين أخذ بيده فقال للناس : " أتعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم ؟ " قالوا : نعم يا رسول الله ، قال : « من كنت مولاه ، فهذا مولاه ، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » قال : فخرجت و كأن في نفسي شيئا ، فلقيت زيد بن أرقم ، فقلت له : إني سمعت عليا يقول كذا و كذا قال : فما تنكر ، قد سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول ذلك له » . . .

 

قلت : و إسناده صحيح على شرط البخاري .

 

1- حديث زيد ( بن ارقم ) كه خود داراي پنج طريق است .

 

طريق اول : . . . ابو طفيل نقل مي‌كند كه علي (عليه السلام ) مردم را در صحن مسجد جمع كرد و فرمود : هر مسلماني را كه در روز غدير خم ، سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ را شنيد ، سوگند مي‌دهم ، سي نفر از مردم برخواسته و شهادت دادند كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ ، هنگامي كه دست علي (عليه السلام) را گرفتند ، خطاب به مردم فرمودند : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي نيستم ؟ » همگي گفتند : آري اي رسول الله فرمود : هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست بارخدايا دوست بدار هر كس را كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » ابوطفيل مي‌گويد : از آن مجلس خارج شدم در حالي اين سخنان پيامبر (ص) برايم گران آمده بود ، بعد از آن زيد بن ارقم (صحابي) را ديدم و گفتم : از علي شنيدم كه چنين و چنان مي‌گفت ، زيد بن ارقم گفت : انكارش مكن من خود از رسول خدا شنيدم كه اين سخنان را در مورد عليّ (عليه السلام) مي‌فرمود . . . من ( الباني ) مي‌گويم : اين حديث طبق شرط بخاري در تصحيح احاديث ، صحيح است .

 

سعد بن أبي وقاص ، و له عنه ثلاث طرق :

 

الثانية : عن عبد الواحد بن أيمن عن أبيه به أخرجه النسائي في الخصائص (16 ) و إسناده صحيح أيضا ، رجاله ثقات رجال البخاري غير أيمن والد عبد الواحد و هو ثقة كما في التقريب .

 

سعد بن ابي وقاص كه خود داراي سه طريق است :

 

طريق دوم : از عبد الواحد بن أيمن كه او از پدرش و او از سعد بن ابي وقاص ، اين حديث را با اين طريق نسايي در خصائص اميرالمومنين نقل كرده است و همچنين اسناد آن نيز ، صحيح است ، راويان آن همگي ، راويان بخاري‌اند جز ايمن پدر عبدالواحد كه او همان طور كه در كتاب تقريب التهذيب ( ابن حجر عسقلاني )آمده است ( اگرچه از راويان ، بخاري نيست ) ، موثق است .

 

علي بن أبي طالب ، و له عنه تسع طرق :

 

السادسة : عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال : " شهدت عليا رضي الله عنه في الرحبة ينشد الناس . . . أخرجه عبد الله بن أحمد ( 1 / 119 ) من طريق يزيد بن أبي زياد و سماك بن عبيد بن الوليد العبسي عنه .

 

قلت : و هو صحيح بمجموع الطريقين عنه .

 

علي بن ابي طالب (عليه السلام ) كه خود داراي نُه طريق است :

 

طريق ششم : عبد الرحمن بن أبي ليلى گفت : در صحن مسجد ، علي (عليه السلام ) را ديدم كه مردم را سوگند مي‌داد . . . اين حديث را عبدالله بن احمد در ج1ص119 ، از طريق يزيد بن أبي زياد و سماك بن عبيد بن الوليد العبسي از عبد الرحمن بن أبي ليلى ، روايت كرده است

 

من ( ألباني ) مي‌گويم : اين حديث با هردو طريق آن ، صحيح است .

 

و در پايان ، مطالب خود را در مورد اين حديث ، جمع بندي مي‌كند :

 

و للحديث طرق أخرى كثيرة جمع طائفة كبيرة منها ، الهيثمي في المجمع ( 9 / 103 - 108) و قد ذكرت و خرجت ما تيسر لي منها مما يقطع الواقف عليها بعد تحقيق الكلام على أسانيدها بصحة الحديث يقينا و إلا فهي كثيرة جدا ، و قد استوعبها ابن عقدة في كتاب مفرد ، قال الحافظ ابن حجر : منها صحاح و منها حسان و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه ، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله عليه و سلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه ، و ما ذكرت منها كفاية .

 

اين حديث ، طرق‌هاي فراوان ديگري نيز دارد كه هيثمي در مجمع الزوائد ج9ص103 الي 108 ، بسياري از آنها را ، جمع آوري نموده‌است من هم آن مقدار را كه برايم مقدور بود ، آوردم ، احاديثي كه اگر كسي آنها را ببيند و در موردشان تحقيق كند ، يقين خواهد كرد كه اسناد آن يقيناً صحيح است ، ( و نتوانسته‌ام همه‌ي طريق‌ها را بياورم ) زيرا كه واقعاً زياد‌اند و ابن عقده در مورد اين حديث كتاب مستقلي ، تاليف كرده و تمام طريق‌هاي اين حديث را جمع آوري نموده‌‌است و حافظ ابن حجر در مورد اين احاديث گفته‌است : بعضي از آنها ، صحيح و بعضي حسن هستند ، خلاصه‌‌‌‌ي كلام اين كه : هر دو جزءاين حديث (1- « من كنت مولاه ، فعلي مولاه » و 2- « اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه ») ، صحيح است بلكه جزء اول آن ( « من كنت مولاه ، فعلي مولاه» ) ، از پيامبر صلى الله عليه وسلم ، متواتر است ، و اين مطلب براي كسي كه در اسناد و طرق اين حديث ، جستجو كند ، روشن مي‌شود و اين مقدار كه من ذكر كردم ، كافي است ..

 

السلسلة الصحيحة - ج 4 ص 249

 

[ من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ] . صحيح ، انظر طرقه و شواهده في الكتاب فهي كثيرة و أولها عن أبي الطفيل عنه قال : لما دفع النبي صلى الله عليه و سلم من حجة الوداع و نزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال : « كأني دعيت فأجبت و إني تارك فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر : كتاب الله و عترتي أهل بيتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض » ثم قال : « إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم إنه أخذ بيد علي رضي الله عنه فقال : « من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » . صحيحٌ .

 

السلسلة الصحيحة - مختصرة ج 4 ص 330

 

حديث « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » حديثي صحيح است به طرق و شواهدش كه در اين كتاب كه بسيارند ، نگاه كن اولين آنها ، روايت ابوطفيل است كه مضمون آن اين است كه ، وقتي پيامبر صلى الله عليه و سلم ، از حجة الوداع برمي‌گشتند و وارد غدير خم شدند ، اصحاب حضرت به دستور ايشان از تنه درختان سكويي بنا كردند حضرت بر بالاي آن رفته و فرمودند : « زمان رحلت من نزديك شده ، من شما را ترك خواهم كرد و دو چيز پر ارزش در ميان شما باقي مي‌گذارم كه يكي از ديگري برتر است ، كتاب خداي عز و جلّ و عترتم اهل بيتم ، دقت كنيد بعد از من با اين دو چه خواهيد كرد ، اين دو هرگز از هم جدايي ندارند تا سرانجام در كنار حوض كوثر ، نزد من آيند سپس پيامبراكرم فرموند : « خداوند عز و جل مولاي من و من مولاي هر مومني هستم » سپس دست علي را گرفتند و فرمودند : « هركس كه من مولاي اويم ، اين (علي) مولاي او است ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » . اين حديث ، صحيح است .

 

« من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » و هو حديث صحيح غايةً ، جاء من طرق جماعة من الصحابة ، خرجت أحاديث سبعة منهم و لبعضهم أكثر من طريق واحد و قد خرجتها كلها و تكلمت على أسانيدها في سلسلة الأحاديث الصحيحة .

 

ظلال الجنة ج 2 ص 338

 

حديث « من كنت مولاه فعليّ مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » ، در بالاترين مرتبه‌ي ، صحت است ، و از طريق جماعتي از صحابه روايت شده است كه من هفت حديث از آنها را آورده‌ام و براي بعضي از اين احاديث ،‌ بيش از يك طريق و جود دارد كه من تمام طريق‌هاي آن حديث را آورده‌ام و در مورد سندهايشان در كتاب سلسله‌ي احاديث صحيحه ، سخن گفته‌ام .

 

حدثنا علي بن محمد حدثنا أبو الحسين أخبرني حماد بن سلمة عن علي بن زيد ابن جدعان عن عدي بن ثابت عن البراء بن عازب قال : أقبلنا مع رسول الله صلى الله عليه و سلم في حجته التي حج فنزل في بعض الطريق فأمر الصلاة جامعة فأخذ بيد علي رضي الله عنه فقال : « ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم » قالوا : بلى قال : « ألست أولى بكل مؤمن من نفسه » قالوا بلى قال : « فهذا ولي من أنا مولاه اللهم وال من والاه اللهم عاد من عاداه » ( صحيح )

 

صحيح ابن ماجة ، ج 1 ، ص 26 ، ح113

 

. . . براء بن عازب گفت : به همراه رسول خدا صلى الله عليه و سلم ، در مسير بازگشت از جج‌شان بوديم ، در منزلي (از منازل بين راه) توقف كرديم و رسول خدا ، دستور دادند كه نماز (ظهر و عصر) با هم خوانده شود سپس دست علي عليه السلام را گرفته و فرمودند : « آيا من از مومنين به خودشان اولي نيستم؟ » گفتند : آري ، فرمود : « آيا من از هر مومني به خودش ، اولي نيستم؟ » گفتند : آري ، فرمود : « اين (علي) ولي كسي است كه من مولاي اويم ، بارخدايا ! دو.ست بدار كسي را كه او را دوست دارد و دشمن باش با كسي كه با او دشمن است » اين حديث ، صحيح است .

3- نقد اين ادعاي ابن تيميه :

 

علاوه بر دو اقدام فوق ، گروهي از علماي اهل سنت كه بعد از ابن تيميه آمدند اقدام سومي نيز انجام دادند و آن اين بود كه به صراحت ، ادعاي ابن تيميه را بر كذب و دروغ شمردن «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه . . . » ، مورد نقد قرار داده و آن را مردود معرفي نمودند از جمله :

 

الف : ابن حجر مكّي متوفاي (947هـ ق) ازاسطوانه‌هاي حديثي و رجالي اهل سنت

 

أنه ( يعني حديث من كنت مولاه ) ،‍ حديث صحيح لا مرية فيه و قد أخرجه جماعة كالترمذي و النسائي و أحمد و طرقه كثيرة جدا و من ثم رواه ستة عشر صحابيا و في رواية لأحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه و سلم ثلاثون صحابيا و شهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته كما مر و سيأتي و كثير من أسانيدها صحاح و حسان و لا التفات لمن قدح في صحته و لا لمن رده بأن عليا كان باليمن لثبوت رجوعه منها و إدراكه الحج مع النبي و قول بعضهم إن زيادة « اللهم وال من والاه الخ » موضوعة ،‌ مردود فقد ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيرا منها .

 

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي974هـ ) ، ج 1 ، ص 164 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

 

. . . و حرف بعضي‌ها كه گفته‌اند : اضافه‌ي « اللهم وال من والاه الخ » جعلي و دروغ است ، مردود است براستي كه اين زيادي از طرقي وارد شده كه بسياري از طرق آن را ذهبي ، تصحيح كرده است .

 

ب : ملا علي قاري(متوفاي1014هـ)

 

. . . ثم قول بعضهم إن زيادة : « اللهم وال من والاه » موضوعة ، مردودة ، فقد ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيرا منها .

 

مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، علي بن سلطان محمد القاري (متوفاي1014هـ ) ، ج 11 ، ص 258 ، ناشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني

 

. . . حرف‌هاي بعضي‌ كه گفته‌اند : اضافه‌ي « اللهم وال من والاه الخ » جعلي و دروغ است ، مردود است براستي كه اين زيادي از طرقي وارد شده كه بسياري از طرق آن را ذهبي ، تصحيح كرده است .

 

ج : برهان الدين حلبي (متوفاي1044هـ)

 

. . . و قول بعضهم إن زيادة « اللهم وال من والاه إلى آخره » موضوعة ، مردود فقد ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيرا منها .

 

السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون ، علي بن برهان الدين الحلبي متوفاي1044 ، ج 3 ، ص 336 ناشر : دار المعرفة - بيروت – 1400

 

. . . و حرف بعضي‌ها كه گفته‌اند : اضافه‌ي « اللهم وال من والاه الخ » جعلي و دروغ است ، مردود است براستي كه اين زيادي از طرقي وارد شده كه بسياري از طرق آن را ذهبي ، تصحيح كرده است .

 

د : ‌ألباني از علماي طراز اول و معاصر اهل سنت :

 

او بعد از ذكر اسناد و طرق فراوان حديث « من كنت مولاه ، فعلي مولاه ، اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه » ، نتيجه‌گيري كرده و مي‌نويسد :

 

. . . و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه ، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله عليه و سلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه و ما ذكرت منها كفاية .

 

خلاصه‌‌‌‌ي كلام اين كه : هر دو جزءاين حديث (1- « من كنت مولاه ، فعلي مولاه » و 2- « اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه ») ، صحيح است بلكه جزء اول آن ( « من كنت مولاه ، فعلي مولاه» ) ، از پيامبر صلى الله عليه وسلم ، متواتر است ، و اين مطلب براي كسي كه در اسناد و طرق اين حديث ، جستجو كند ، روشن مي‌شود و اين مقدار كه من ذكر كردم ، كافي است ..

 

و بلافاصله پس از اين نتيجه گيري ، انگيزه‌اش را از بررسي اسناد اين احاديث ، بيان مي‌كند :

 

إذا عرفت هذا ، فقد كان الدافع لتحرير الكلام على الحديث و بيان صحته ، أنني رأيت شيخ الإسلام بن تيمية ، قد ضعف الشطر الأول من الحديث و أما الشطر الآخر ، فزعم أنه كذب ! و هذا من مبالغته الناتجة في تقديري من تسرعه في تضعيف الأحاديث قبل أن يجمع طرقها و يدقق النظر فيها و الله المستعان .

 

السلسلة الصحيحة - ج 4 ص 249

 

حال كه اَسناد و طرق اين حديث را شناختي ، بايد بگويم : انگيزه‌ي من از نوشتن اين مطالب ، پيرامون اين حديث و بيان صحت آن ، اين است كه ديدم شيخ الاسلام ابن تيميه ، جزء اول آن («من كنت مولاه ، فعلي مولاه » ) را ضعيف شمرده و همچنين گمان كرده ، جزء دوم آن ( « اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه » ) ، دروغ و كذب است ، به نظر من ، منشاء اين ادعاي او ، زياده روي است كه در اثرشتاب زدگي او در تضعيف احاديث ، قبل از جمع كردن اَسناد و طرق يك حديث و دقت و تامل در آنها ، صورت گرفته است .

 

در پايان مي‌گوييم : آيا ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب اين منابع دست اول اهل سنت و نظرات علماي اهل سنت را قبل از خود نديده‌اند (همان گونه كه ألباني گفت ) كه لب به چنين سخناني گشوده و خود را رسواي خاص و عام كرده‌اند كه اگر چنين باشد ، نشانگر عمق جهلشان به متون روايي اهل سنت و يا اين كه ديده‌اند ولي... .

کمپین رهروان غدیر

 

آيا جمله‌ « اللّهم وال من والاه ... » در حديث غدير از نظر سندي صحيح است؟ گروه امامت و خلافت   

آيا جمله‌ « اللّهم وال من والاه ... » در حديث غدير از نظر سندي صحيح است؟ گروه امامت و خلافت  

سؤال كننده : فائز مؤمني

شبهه :

ابن تيميه در منهاج السنه‌ مي‌گويد :

. . . لكن حديث الموالاة قد رواه الترمذي و أحمد و الترمذي في مسنده عن النبي (ص) انه قال : « من كنت مولاه فعلى مولاه » و أما الزيادة و هي قوله : « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه الخ » فلا ريب انه كذب .

منهاج السنة النبوية ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس (الوفاة728هـ) ، ج 7 ، ص 319 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

حديث موالات را ترمذي و احمد بن حنبل روايت كرده‌اند (مثلاً) ترمذي در مسند خود از پيامبر (ص) روايت مي‌كند كه فرمود « هر كه من مولاي اويم ، عليّ مولاي اوست » و اما زياده بر اين يعني اين كلام پيامبر (ص) «خدايا دوست بدار هر كه او را دوست بدارد و دشمن دارد هركه با او دشمني كند» بدون ترديد دروغي است كه به پيامبر (ص) نسبت داده شده است ..

و محمد بن عبدالوهاب نيز با چشمان بسته و فقط براي اين كه از ابن تيميه پيروي كرده باشد ، حديث غدير و « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه الي آخر » را اين گونه زير سؤال مي‌برد :

و أما الزيادة فليست في الحديث . . . و لا ريب أنها كذب .

مسائل لخصها محمد بن عبد الوهاب ،  محمد بن عبد الوهابمتوفاي1206 هـ ، ج 1 ، ص 154 ، ناشر : مطابع الرياض - الرياض ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد العزيز بن زيد الرومي ، د . محمد بلتاجي ، د . سيد حجاب .

و اما بيش از « من كنت مولاه فعلي مولاه » در حديث ، نيامده ... و بدون شك دروغ است .    

نقد و بررسي ادعاي ابن تيميه :

يكي از خصلت‌هاي بارز ابن تيميه حراني و پيروانش ، انكار فضائل و روايات صحيح السندي است كه در باره اهل بيت عليهم السلام وارد شده است .

با اين كه بسياري از بزرگان اهل سنت حديث شريف غدير را همراه با جمله « اللهم وال من والاه ... » نقل و به صحت آن اعتراف كرده‌اند ؛ اما در عين حال مي‌بينيم كه مخالفت و عداوت با امير مؤمنان عليه السلام سبب شده است كه ابن تيميه و پيروانش آن را انكار و دروغ بدانند .

بي ترديد اگر ثابت شود كه جمله « اللهم وال من والاه . . . » از نظر سندي طبق قواعد اهل سنت هيچ مشكلي ندارد و علماي سني در طول تاريخ به صحت آن اعتراف كرده‌اند ، دروغ بودن ادعاي ابن تيميه و در نتيجه عداوت وي با خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم ، ثابت مي‌شود .

بيش از سي نفر از صحابه آن را نقل كرده‌اند :

ابن حجر هيثمي كه از علماي بزرگ اهل سنت است ، اعتراف مي‌كند كه بيش از سي نفر از صحابه حديث غدير را همراه با جمله « اللهم وال من والاه . . . » نقل كرده‌اند :

الحديث الرابع قال (ص) يوم غدير خم : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » الحديث و قد مر . . . أنه رواه عن النبي (ص) ثلاثون صحابيا  .

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي973هـ ) ، ج 2 ، ص 353 و 355 ، الفصل الثاني : في فضائله رضي الله عنه و كرم الله وجهه ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

حديث چهارم (در فضائل علي عليه السلام) كه پيامبر اكرم در روز غدير فرمود : « هركه من مولاي اويم ، اين (علي عليه السلام) ، مولاي اوست بارخدابا دوست بدار هركس را كه علي را دوست دارد ، و دشمن بدار هر كس را كه ، دشمن اوست » اين حديث است و همان‌گونه كه گذشت سي صحابه آن را از پيامبر ، روايت كرده‌اند .

عجلوني نيز كه از علماي بزرگ اهل سنت است در كشف الخفاء به اين مطلب تصريح مي‌كند :

« من كنت مولاه فعلي مولاه » رواه الطبراني و أحمد و الضياء في المختارة عن زيد بن أرقم و عليّ و ثلاثين من الصحابة بلفظ « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » فالحديث متواتر أو مشهور .

كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي (متوفاي1162 هـ) ، ج 2 ، ص 361 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقيق : أحمد القلاش .

حديث « هركه من مولاي اويم ، عليّ مولاي اوست » را طبراني و احمد بن حنبل و ضياء در كتاب المختارة (كتاب برگزيده)اش از زيد بن ارقم(صحابي) و امير المؤمنين عليه السلام‌ و سي نفر از صجابه‌ي پيامبر (ص) با لفظ « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » روايت كرده‌اند پس حديث ، يا متواتر است و يا مشهور .  

و جمال‌الدين زيلعي نيز كه از بزرگان اهل سنت به حساب مي‌آيد ، نام بيش از ده نفر از صحابه را برده و مي‌گويد : تعداد ديگري را نيز از صحابه ديده‌ام كه آن را نقل كرده‌اند :

الحديث التاسع : قال : و ذلك لدعوة نبينا « اللهم عاد من عاداه »

قلت : روي من حديث زيد بن أرقم و من حديث البراء بن عازب و من حديث سعد بن أبي وقاص و من حديث طلحة بن عبيد الله  و أبي سعيد الخدري و أبي هريرة و أنس بن مالك و ابن عمر و جرير بن عبد الله البجلي و جابر بن عبد الله و حذيفة بن أسيد الغفاري و حبشي بن جنادة . . . ثم وقع لي في كتاب الموالاة للحافظ أبي العباس أحمد بن محمد بن سعيد المعروف بابن عقدة فوجدته رواه عن جماعة آخرين من الصحابة رضوان الله عليهم أجمعين .

تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري ،  جمال الدين عبد الله بن يوسف بن محمد الزيلعي (متوفاي762هـ ) ، ج 2 ، ص 234 الي 244 ، ناشر : دار ابن خزيمة - الرياض - 1414هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الله بن عبد الرحمن السعد .

حديث نهم : زمخشري گفت : ذكر اين حديث به خاطر دعاي پيامبر (ص) در مورد عليّ ،‌ است كه فرمود : « اللهم عاد من عاداه » .

من (زيعلي) مي‌گويم : اين حديث پيامبر(ص) از زيد بن أرقم (صحابي) و البراء بن عازب (صحابي)  سعد بن أبي وقاص (صحابي ) طلحة بن عبيد الله (صحابي) و أبي سعيد الخدري (صحابي)و أبي هريرة (صحابي ) و أنس بن مالك (صحابي )  و ابن عمر (صحابي ) و جرير بن عبد الله البجلي (صحابي ) و جابر بن عبد الله (صحابي ) و حذيفة بن أسيد الغفاري (صحابي ) و حبشي بن جنادة (صحابي ) ، روايت شده است . . . و در كتاب الموالات حافظ ابن عقده ، جماعت ديگري از صحابه رضوان الله عليهم اجمعين را يافتم كه اين حديث را ابن عقده از آنان نقل نموده‌است .

و ابن عبد البر نيز تعدادي از صحابه را نام مي‌برد كه اين جمله را از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيده و نقل كرده‌اند :

و روى بريدة و أبو هريرة و جابر و البراء بن عازب و زيد بن أرقم كل واحد منهم عن النبى صلى الله عليه و سلم أنه قال يوم غدير خم «من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» .

الاستيعاب في معرفة الأصحاب ،  يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463  ) ، ج 3 ، ص 1099، ناشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

و بريدة و أبو هريرة و جابر و براء بن عازب و زيد بن أرقم هر يك از پيامبر صلى الله عليه و سلم ، روايت كرده‌اند كه پيامبر (ص) در روز غدير فرمود : « من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » .

تلمساني نيز تعدادي از صحابه‌ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم ، را برمي‌شمرد كه اين روايت را از ر‌سول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، شنيده و روايت نموده‌اند .

و روى بُريدة بن الحُصيب و أبو هُريرة و البراء بن عازب و زيد بن أرقم و جابر بن عبد الله الأنصاريُّ كلُّ واحد عن النبي صلى الله عليه و سلم أنه قال يوم غدير خُم : « من كنت مولاه فعليٌّ مولاه اللهمَّ والِ من والاه وعاد من عاداه »

الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة ،  محمد بن أبي بكر الانصاري التلمساني المعروف بالبري ، ( المتوفى : 644هـ ) ، ج 1 ، ص 293  

و بُريدة بن الحُصيب و أبو هُريرة و براء بن عازب و زيد بن أرقم و جابر بن عبد الله أنصاريُّ ، هر يك از پيامبر صلى الله عليه و سلم ، روايت كردند كه در روز غدير خم فرمود : « من كنت مولاه فعليٌّ مولاه اللهمَّ والِ من والاه وعاد من عاداه »

آيا مي‌توان تصور كرد كه اين تعداد از صحابه همگي دروغگو بوده‌اند ؟

علماي طراز اول اهل سنت و « اللهم وال من والاه . . . »

در ادامه ، نگاه علماي طراز اول اهل سنت را در قبال « اللهمَّ والِ من والاه وعاد من عاداه » طرح كرده و در دو بخش علماي قبل از ابن تيميه و علماي بعد از ابن تيميه آن را بررسي مي‌كنيم :

علماي قبل از ابن تيميه :

اكنون به بررسي كتب دانشمنداني مي‌پردازيم كه همگي قبل از ابن تيميه زندگي مي‌كرده‌اند و همگي از بزرگان اهل سنت بوده‌اند ؟ آيا مي‌توان تصور كرد كه ابن تيميه اين كتاب‌ها و نظرات آنان را نديده باشد ؟

اين علما نسبت به « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه ... » سه اقدام مهم و اساسي نموده‌اند:

1- نقل اين جمله در كتاب‌هاي معتبر خود :

بسياري از علماي طراز اول اهل سنت كه قبل از زمان ابن تيميه مي‌زيسته‌اند حديث غدير را به همراه « اللهم وال من والاه ... » قرن به قرن و سينه به سينه از مشايخ‌شان نقل در كتاب‌هاي خود منعكس كرده‌اند درزير به پانزده مورد آن اشاره مي‌كنيم :

1 .  ابن ابي شيبه ، استاد بخاري ( متوفاي 235هـ)

الكتاب المصنف في الأحاديث و الآثار ،  أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي ، ج 2 ، ص 682 ، ج 6 ، ص 368 ، ح 32091 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت

2 .  احمد بن حنبل امام حبنلي‌ها (متوفاي241هـ)  در دو كتاب مسند احمد و فضائل الصحابة‌اش؛

مسند الإمام أحمد بن حنبل ، أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني ، ج 1 ، ص 118 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر

فضائل الصحابة ، أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني ، ج 2 ، ص 610 ، ج 2 ، ص 682 ،دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس

3 . ابن ماجه قزويني متوفاي (متوفاي275هـ)  در سنن‌اش كه يكي از صحاح سته اهل سنت است

سنن ابن ماجه ، محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني ج 1 ، ص 43، دار النشر : دار الفكر - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

4 . ابوبكر بزار (متوفاي292هـ)  در مسندش؛

البحر الزخار (مسند بزار ) ،  أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار ، ج 10 ، ص 211 ، دار النشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم - بيروت , المدينة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله

5 .  نسايي(متوفاي303هـ) در كتاب السنن الكبري و همچنين در خصائص امير المؤمنين عليه السلام‌ ؛

السنن الكبرى ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي (متوفاي303 ) ، ج 5   ص 45 ، ج 5 ،  ص 130 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري , سيد كسروي حسن

خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ، أحمد بن شعيب النسائي أبو عبد الرحمن( متوفاي303 ) ، ج 1 ، ص 96، دار النشر : مكتبة المعلا - الكويت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أحمد ميرين البلوشي

6 . ‌ابويعلي موصلي (متوفاي307هـ) در مسندش ؛

مسند أبي يعلى ، أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي، ج 1 ، ص428 و ج 11 ، ص 307  ، لنشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : حسين سليم أسد

7 . طحاوي (متوفاي321هـ)  : در كتاب شرح مشكل الآثار ؛

شرح مشكل الآثار ،  أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي ج 5 ، ص 18 و 19، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط

8 . ابن حبان (متوفاي354هـ) در صحيح خود ؛

صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان ،محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي (الوفاة :) ، ج 15 ، ص 375 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1414 - 1993 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط

9 . طبراني (متوفاي360هـ)در المعجم الكبير و المعجم الاوسط ؛

المعجم الكبير ، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني ، ج 5 ، ص 166 ، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي

10 .  حاكم نيشابوري (متوفاي405هـ) در المستدرك ؛

المستدرك على الصحيحين ،  محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري  ، ج 3 ، ص 118 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

11 . ثعلبي ( متوفاي427هـ) در تفسيرش ؛

الكشف والبيان (تفسير الثعلبي ) ،  أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري ، ج 4 ، ص 126، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان - 1422هـ-2002م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الإمام أبي محمد بن عاشور ، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي

12 . جرجاني (متوفاي499هـ) در الامالي ؛

كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية ، المرشد بالله يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني الشجري الجرجاني ، ج 1 ، ص 192 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1422 هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد حسن اسماعيل

13 . ابن عساكر (متوفاي571هـ) در تاريخ مدينه دمشق ؛

تاريخ مدينة دمشق و ذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي ، ج 42 ، ص 209 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري

14 . ابن أثير جزري (متوفاي630هـ)در اسدالغابة ؛

أسد الغابة في معرفة الصحابة ،  عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري ، ج 3 ، ص 484دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي

15 . مقدسي (متوفاي643هـ) در الأحاديث المختارة

الأحاديث المختارة ،  أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي ، ج 2 ، ص 106 ، ناشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش

2- اختصاص بابي مستقل به اين جمله از روايت غدير :

اقدام اساسي دوم اين بوده كه عده‌اي از همين علماء ، سالها و بلكه قرن‌ها قبل از به دنيا آمدن ابن تيميه ، بابي مستقل در مورد اين دعاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم ، « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه . . . » در مورد امير المؤمنين عليه السلام ، در كتب خود ، گشوده و روايات مربوط به آن را در ذيلش جمع آوري نموده‌اند به عنوان مثال ، دو مورد را متذكر مي‌‌‌‌‌‌شويم :

الف : ابن حبان(متوفاي354هـ) عالم معروف اهل سنت :

ذكر دعاء المصطفى (ص) بالولاية لمن والى عليا و المعاداة لمن عاداه :

أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الأَزْدِيُّ حَدَّثَنَا إِِسْحَاقُ بْنُ إِِبْرَاهِيمَ أَخْبَرَنَا أَبُو نُعَيْمٍ وَيَحْيَى بْنُ آدَمَ قَالا حَدَّثَنَا فِطْرُ بْنُ خَلِيفَة عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنْشُدُ اللَّهَ كُلَّ امْرِئٍ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا قَامَ فَقَامَ أُنَاسٌ فَشَهِدُوا أَنَّهُمْ سَمِعُوهُ يَقُولُ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَى النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَإِِنَّ هَذَا مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ فَخَرَجْتُ وَ فِي نَفْسِي مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ فَلَقِيتُ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لَهُ فَقَالَ قَدْ سَمِعْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ يَقُولُ ذَلِكَ لَهُ .

صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان ،محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي (متوفاي354 ) ، ج 15 ، ص 375 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1414 - 1993 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط

ذكر دعاي حضرت مصطفي(ص) به دوستي كسي كه عليّ را دوست بدارد و دشمني كسي كه با عليّ دشمن باشد :

. . . أَبوطٌفَيل گفت : علي (عليه السلام) فرمود : هركسي را كه روز غدير خم سخنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم آنگاه كه ايستاده بود ، شنيده است ، سوگند مي‌دهم (كه آنچه شنيده شهادت دهد ) گروهي در مجلس برخواسته و شهادت دادند كه شنيدند كه پيامبر مي‌فرمود : « اي مسلمانان آيا نمي‌دانيد كه من (به حكم قرآن ) ازمومنين به خودشان سزاوارتر و مقدم هستم » مسلمانان گفتند : آري اي رسول خدا ! پيامبر فرمود : « هركه من مولاي اويم ، اين (علي عليه السلام) ، مولاي اوست بارخدابا دوست بدار هركس را كه علي را دوست دارد ، و دشمن بدار هر كس را كه ، دشمن اوست » (ابوطفيل مي‌گويد :) از مجلس عليّ خارج شدم در حالي اين سخنان پيامبر (ص) برايم گران آمده بود ، بعد از آن زيد بن ارقم (صحابي) را ديدم و جريان را براي او بازگو كردم و او گفت : ما از رسول خدا شنيديم كه آن را در مورد عليّ (عليه السلام) مي‌فرمود .

ب : ابوبكر آجري(متوفاي360هـ) :

باب ذكر دعاء النبي لمن والى علي بن أبي طالب رضي الله عنه و تولاه و دعائه على من عاداه :

حدثنا أبو محمد عبد الله بن العباس الطيالسي ، قال : حدثنا محمد بن موسى الحرشي ، قال : حدثنا عثمان بن علي قال : حدثنا عبد الملك بن أبي سليمان ، عن عطية ، عن زيد بن أرقم قال : قال رسول الله : « من كنت مولاه فعلي مواه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه » .

الشريعة ،أبي بكر محمد بن الحسين الآجري (متوفاي360هـ ) ، ج 4 ،  ص 2049 ، ناشر : دار الوطن - الرياض / السعودية - 1420 هـ - 1999 م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي

باب ذكر دعاي پيامبر (ص) نسبت به كسي كه علي بن أبي طالب رضي الله عنه را  دوست دارد و نفرين پيامبر در مورد كسي كه با او دشمني دارد :

. . . زيد بن ارقم (صحابي) گفت : رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند :

« من كنت مولاه فعلي مواه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه » .

3- اعتراف به صحت سند آن :

بسياري از خود علماي قبل از ابن تيميه  نيز به صحيح و معتبر بودن رواياتشان تصريح كرده‌اند و بعضي از روايات آنان را نيز ديگران صحيح و معتبر معرفي نموده‌‌اند كه به عنوان نمونه به ذكر سه مورد اكتفاء مي‌كنيم :

الف : ابوجعفر طحاوي(متوفاي321هـ) :

او كسي است كه ذهبي در باره او مي‌‌‌‌‌گويد :

الإمام العلامة الحافظ الكبير محدث الديار المصرية و فقيهها أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة بن سلمة بن عبد الملك الأزدي الحجري المصري الطحاوي الحنفي صاحب التصانيف . . .

سير أعلام النبلاء ، محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، ج 15 ، ص 27،دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

امام ، علامه ، حافظ بزرگ ، محدث و فقيه كشور مصر ، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة بن سلمة بن عبد الملك أزدي حجري مصري طحاوي حنفي صاحب تاليفات . . .

طحاوي مي‌نويسد :

كما حدثنا أَحْمَدُ بن شُعَيْبٍ قال أخبرنا محمد بن الْمُثَنَّى قال حدثنا يحيى بن حَمَّادٍ قال حدثنا أبو عَوَانَةَ عن سُلَيْمَانَ يَعْنِي الأَعْمَشَ قال حدثنا حَبِيبُ بن أبي ثَابِتٍ عن أبي الطُّفَيْلِ عن زَيْدِ بن أَرْقَمَ قال لَمَّا رَجَعَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عن حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ نَزَلَ بِغَدِيرِ خُمٍّ ، أَمَرَ بِدَوْحَاتٍ فَقُمِّمْنَ ثُمَّ قال كَأَنِّي دُعِيتُ فَأَجَبْتُ إنِّي قد تَرَكْتُ فِيكُمْ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ من الآخَرِ كِتَابَ اللَّهِ عز وجل و َعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا فَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حتى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ثُمَّ قال : «إنَّ اللَّهَ عز وجل مَوْلاَيَ و أنا وَلِيُّ كل مُؤْمِنٍ» ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رضي الله عنه فقال : « من كنت وَلِيَّهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ اللَّهُمَّ وَالِ من وَالاَهُ وَ عَادِ من عَادَاهُ » فقلت لِزَيْدٍ سَمِعْتُهُ من رسول اللَّهِ صلى الله عليه و سلم فقال : ما كان في الدَّوْحَاتِ أَحَدٌ إِلاَّ رَآهُ بِعَيْنَيْهِ وَ سَمِعَهُ بِأُذُنَيْهِ .

قال أبو جَعْفَر : فَهَذَا الْحَدِيثُ ، صَحِيحُ الإِسْنَادِ لاَ طَعْنَ لأَحَدٍ في أَحَدٍ من رُوَاتِهِ فيه

شرح مشكل الآثار ،  أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي (متوفاي321هـ) ، ج 5 ، ص 18 و 19 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط

. . . زيد بن ارقم گفت : وقتي رسول خدا صلي الله عليه و سلّم از حجة الوداع ( آخرين حج ) برگشتند و وارد غدير خم شدند ، اصحاب حضرت به دستور ايشان از تنه درختان سكويي بنا كردند حضرت بر بالاي آن رفته و فرمودند : « زمان رحلت من نزديك شده ، من شما را ترك خواهم كرد در حالي كه دو چيز پر ارزش در ميان شما باقي مي‌گذارم كه يكي از ديگري برتر است ، كتاب خداي عز و جلّ  و عترتم اهل بيتم ، دقت كنيد بعد از من با اين دو چه خواهيد كرد ، اين دو هرگز از هم جدايي ندارند تا سرانجام در كنار حوض كوثر ، نزد من آيند سپس پيامبر فرموند : « خداوند عز و جل مولاي من و من مولاي هر مومني هستم » سپس دست علي را گرفتند و فرمودند : « هركس كه من مولاي اويم ، اين (علي) مولاي او است ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » (ابوطفيل مي‌گويد :) به زيد بن ارقم گفتم : از رسول خدا صلى الله عليه و سلم شنيدي؟ گفت : هر كسي كه آنجا آن را با چشم خودش ديد و با گوش‌ها‌ي خودش شنيد .

ابوجعفر گفت : اين حديث ، حديث صحيح الاسنادي است كه احدي حق طعن زدن به احدي از راويان آن را  ندارد .  

ب : حاكم نيشابوري(متوفاي405هـ) :

حدثنا أبو الحسين محمد بن أحمد بن تميم الحنظلي ببغداد ثنا أبو قلابة عبد الملك بن محمد الرقاشي ثنا يحيى بن حماد وحدثني أبو بكر محمد بن بالويه وأبو بكر أحمد بن جعفر البزار قالا ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثني أبي ثنا يحيى بن حماد وثنا أبو نصر أحمد بن سهل الفقيه ببخارى ثنا صالح بن محمد الحافظ البغدادي ثنا خلف بن سالم المخرمي ثنا يحيى بن حماد ثنا أبو عوانة عن سليمان الأعمش قال ثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم رضي الله عنه قال : لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم من حجة الوداع و نزل غدير خم أمر بدوحات فقمن فقال : « كأني قد دعيت فأجبت إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله تعالى و عترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض » ثم قال : « إن الله عز وجل مولاي و أنا مولى كل مؤمن ثم أخذ بيد علي رضي الله عنه فقال من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » و ذكر الحديث بطوله هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه بطوله شاهده حديث سلمة بن كهيل عن أبي الطفيل أيضا صحيح على شرطهما .

المستدرك على الصحيحين ،  محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري (متوفاي405 هـ ) ، ج 3 ، ص 118 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

زيد بن ارقم گفت : وقتي رسول خدا صلي الله عليه و سلّم از حجة الوداع ( آخرين حج ) برگشتند و وارد غدير خم شدند ، اصحاب حضرت به دستور ايشان از تنه درختان سكويي بنا كردند حضرت بر بالاي آن رفته و فرمودند : « زمان رحلت من نزديك شده ، من شما را ترك خواهم كرد در حالي كه دو چيز پر ارزش در ميان شما باقي مي‌گذارم كه يكي از ديگري برتر است ، كتاب خداي عز و جلّ  و عترتم اهل بيتم ، دقت كنيد بعد از من با اين دو چه خواهيد كرد ، اين دو هرگز از هم جدايي ندارند تا سرانجام در كنار حوض كوثر ، نزد من آيند سپس پيامبر فرموند : « خداوند عز و جل مولاي من و من مولاي هر مومني هستم » سپس دست علي را گرفتند و فرمودند : « هركس كه من مولاي اويم ، اين (علي) مولاي او است ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » (ابوطفيل مي‌گويد :) به زيد بن ارقم گفتم : از رسول خدا صلى الله عليه و سلم شنيدي؟ گفت : هر كسي كه آنجا آن را با چشم خودش ديد و با گوش‌ها‌ي خودش شنيد .

اين حديث طبق شرط بخاري و مسلم (در پذيرش روات) ، صحيح است ولي در دو كتاب خود (صحيح بخاري و صحيح مسلم) آن را ذكر نكرده‌اند ، شاهد آن حديث سلمة بن كهيل از أبوطفيل است كه آن هم طبق شرط بخاري و مسلم صحيح است .

ج : ابوطاهر مقدسي(متوفاي643هـ) :

أخبرنا الحافظ أبو طاهر أحمد بن محمد بن أحمد السلفي إجازة قال أنا أبو الفتح محمد بن أحمد بن محمد بن الحسين بن الحارث المعلم فيما قرأت عليه من أصل سماعه حدثكم أبو عبدالله الحسين بن أحمد بن محمد بن سعيد الرازي إملاء ثنا أبو الحسن علي بن حسان بن القاسم الجديلي ببغداد ثنا أبو جعفر محمد بن عبدالله بن سليمان الحضرمي ثنا محمود بن غيلان ثنا الفضل بن موسى السيناني ثنا الأعمش عن سعيد بن وهب قال قال علي رضي الله عنه أنشد الله من سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم : « الله وليي و أنا ولي المؤمنين من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره » قال فقال سعيد فقام إلى جنبي ستة قال فقال زيد بن يثيع قام من عندي ستة سئل الدارقطني عنه فقال حدث به الأعمش و شعبة و إسرائيل عن أبي إسحاق عن سعيد بن وهب عن علي و ذكر ما فيه من الاختلاف قال و أشبهها بالصواب قول الأعمش و شعبة و إسرائيل و من تابعهم و قد روي نحو هذا عن عبدالرحمن بن أبي ليلى عن علي عليه السلام .  ( إسناده صحيح )

الأحاديث المختارة ،  أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي الوفاة: 643 ، ج 2 ، ص 106 ، ناشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش

. . . اعمش از سعيد بن وهب از علي (عليه السلام) نقل كرد كه فرمود : كساني را كه روز غدير خم سخنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم را شنيده كه فرمود : « خداوند ، ولي من و من ولي مومنين‌ام و هركس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست ،  بار خدايا دوست بدار هركس را كه علي را دوست دارد و دشمن باش با هر كس كه علي را دشمن دارد و ياور كسي باش كه او را ياري كند » ، سوگند مي‌دهم (كه آنچه شنيده شهادت دهد) سعيد بن وهب گفت : از كنار من ، شش نفر برخواسته ( و شهادت دادند ) و زيد بن يثيع هم گفت : از كنار من شش نفر برخواستند . . . اسناد اين حديث صحيح است .

و به حدثنا عبدالله بن أحمد ثنا علي بن حكيم الأودي أنا شريك عن أبي إسحاق عن سعيد بن وهب و عن زيد بن يثيع قالا نشد عليّ في الرحبة من سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم إلا قام قال فقام من قبل سعيد ستة و من قبل زيد ستة فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول لعلي يوم غدير خم : « اليس الله أولى بالمؤمنين » قالوا بلى قال : « اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » . ( إسناده حسن )

الأحاديث المختارة ،  أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي الوفاة: 643 ، ج 2 ، ص 105 ، ناشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش

سعيد بن وهب و زيد بن يثيع نقل كردند كه علي‌ ( عليه السلام ) در صحن مسجد كساني را كه در روز غدير خم سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ راشنيدند ، سوگند داد ابي اسحاق گفت : از سمتي كه سعيد بن وهب نشسته بود ، شش نفر برخواستند  و از سمتي كه  زيد بن يثيع نشسته بود  نيز شش نفر برخواستند ، و همگي شهادت دادند كه روز غدير خم از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ ، شنيدند كه در مورد علي(عليه السلام ) مي‌فرمود : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي نيستم ؟ » همه گفتند : آري رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ فرمود : خدايا هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست بارخدايا دوست بدار هر كس را كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » اسناد اين حديث حسن است .

أخبرنا عبدالله بن أحمد الحربي بها أن أبا القاسم هبة الله بن الحصين أخبرهم قراءة عليه أنا أبو علي بن المذهب أنا أبو بكر القطيعي ثنا عبدالله بن أحمد حدثني أبي ثنا حسين بن محمد و أبو نعيم المعني قثنا فطر عن أبي الطفيل قال جمع علي بن أبي طالب رضي الله عنه الناس في الرحبة ثم قال أنشد بالله كل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم ما قال فقام إليه بعض الناس - قال أبو نعيم فقام ناس كثير - فشهدوا حين أخذ بيده فقال للناس : « أتعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم » قالوا نعم يا رسول الله قال : « من كنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » قال : فخرجت كأن في نفسي شيئا فلقيت زيد بن أرقم فقلت له إني سمعت عليا يقول كذا و كذا قال : فما تنكر قد سمعت رسول الله يقول ذلك له × رواه أبو حاتم البستي عن عبدالله الأزدي عن إسحاق بن إبراهيم عن أبي نعيم ويحيى بن آدم عن فطر بن خليفة بنحوه ( إسناده حسن ) .

الأحاديث المختارة ،  أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي الوفاة: 643 ، ج 2 ، ص 173 ، ناشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش

ابو طفيل نقل مي‌كند كه علي (عليه السلام ) مردم را در صحن مسجد جمع كرد و و فرمود : هر مسلماني را كه در روز غدير خم ، سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ را شنيد ، سوگند مي‌دهم ، بعضي از مردم -  ابو نعيم گفت  : بسياري از مردم – برخواسته و شهادت دادند كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ ، هنگامي كه دست علي (عليه السلام) را گرفتند ، خطاب به مردم فرمودند : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي نيستم ؟ » همه گفتند : آري اي رسول الله فرمود : هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست بارخدايا دوست بدار هر كس را كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » ابوطفيل مي‌گويد : از آن مجلس خارج شدم در حالي اين سخنان پيامبر (ص) برايم گران آمده بود ، بعد از آن زيد بن ارقم (صحابي) را ديدم و گفتم : از علي شنيدم كه چنين و چنان مي‌گفت ، زيد بن ارقم گفت : انكارش نكن من خود از رسول خدا شنيدم كه آن را در مورد عليّ (عليه السلام) مي‌فرمود .. . . اسناد اين حديث حسن است ..

علماي  بعد از ابن تيميه :

در ادامه ، اقدامات بسياري از علماي طراز اول  اهل سنت را كه همگي يا با ابن تيميه هم عصر بوده و يا بعد از ابن تيميه‌‌اند مي‌زيسته‌اند ، كساني كه با اين ادعاي ابن تيميه آشنا بودند (يعني از اواسط قرن هشتم به بعد ) را بررسي مي‌كنيم .

اين علماي اهل سنت نيز سه اقدام اساسي در مورد  « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه . . . » انجام داده‌اند :

1-نقل احاديث علماي قبل از ابن تيميه :

در اين اقدام ، علماي متاخر از ابن تيميه ، همان احاديث موجود در كتب معتبر اهل سنت را كه قبل از ابن تيميه تدوين شده را ، در كتب خود نقل نموده‌اند از جمله :

1 .  مزي رجالي سرشناس اهل سنت (متوفاي: 742 هـ)در تهذيب الكمال

تهذيب الكمال ، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي ، ج 11 ، ص 90 و ج 11 ، ص 100 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. بشار عواد معروف

2 .  ذهبي (متوفاي: 748هـ) در تاريخ الاسلام :

تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي ، ج 3 ، ص 631 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى

3 .  زيعلي (متوفاي762هـ) در التخريج :

تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري ، جمال الدين عبد الله بن يوسف بن محمد الزيلعي ، ج 2 ، ص 234، دار النشر : دار ابن خزيمة - الرياض - 1414هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الله بن عبد الرحمن السعد

4 .  يافعي (متوفاي768هـ) در مرآة الجنان :

مرآة الجنان وعبرة اليقظان ، أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان اليافعي    ، ج 1 ، ص 109 ، دار النشر : دار الكتاب الإسلامي  - القاهرة - 1413هـ - 1993م.

5 .  ابن كثير دمشقي(متوفاى774هـ)  در السيرة النبوية و البداية و النهاية :

السيرة النبوية لابن كثير ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقيالوفاة: 774 ، ج 4 ، ص 416 ،

البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، ج 5 ، ص 209 ،دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت

6 .  ابن ابي بكر هيثمي(متوفاي807 هـ) در مجمع الزوائد :

مجمع الزوائد مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علي بن أبي بكر الهيثمي ج 9 ، ص 107 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

7 .  ابن ابي بكر (متوفاي807 هـ)در موارد الضمآن :

موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان ، علي بن أبي بكر الهيثمي أبو الحسن ، ج 1 ، ص 544 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، تحقيق : محمد عبد الرزاق حمزة

8 .  ابن حجر عسقلاني (متوفاي852 هـ) در كتاب المطالب العالية :

المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية ، أحمد بن علي بن حجر العسقلاني ، ج 16 ، ص 97 ، دار النشر : دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري

9 .  ثعالبي (متوفاي875 هـ) در تفسير خود :

الجواهر الحسان في تفسير القرآن ، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف الثعالبي  ، ج 4 ، ص 92 ، دار النشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت

10 .  سيوطي (متوفاي911هـ) در تفسير درالمنثور و جامع الاحاديث و همچنين در كتاب تاريخ الخلفاء خود :

الدر المنثور ، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، ج 3 ، ص 105 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993 .

جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)  ، الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي ج 5 ، ص 400 و ج 16 ، ص 272 .

تاريخ الخلفاء ، عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي ، ج 1 ، ص 169 ، دار النشر : مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد محي الدين عبد الحميد

11 .  ابن حجر هيثمي(متوفاي 973هـ) در الصواعق المحرقة :

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي ، ج 1 ، ص 106 و ص 107  و ج 2 ، ص 355 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

12 .   متقي هندي (متوفاي975هـ) در كنزالعمال :

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي ج 5 ، ص 114 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي .

13 . حلبي (متوفاي1044هـ) در السيرة الحلبية :

السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون ، علي بن برهان الدين الحلبي الوفاة: ج 3 ، ص 336 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت - 1400

14 .  عاصمي (متوفاي‌1111هـ) در كتاب سمط النجوم :

سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي ، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي العاصمي المكي ، ج 3 ، ص 36 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض .

15 .  عجلوني(متوفاي1162هـ) در كتاب كشف الخفاء

كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي الوفاة: ، ج 2 ، ص 361 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقيق : أحمد القلاش .

16 .  آلوسي (متوفاي1270هـ)در روح المعاني :

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي ، ج 6 ، ص 195 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت .

2- تصحيح و تحسين سند روايات :

اقدام دوم اساسي كه بسياري از علماي اهل سنت بعد از ابن تيميه انجام دادند ، اعتراف به متواتر بودن « اللهم وال من والاه . . . » و يا قوي الاسناد بودن آن  و يا صحيح بودن بعضي و  حسن بودن بعضي ديگر ، نمودند كه در زير به چند نمونه از اين اقدام اكتفاء مي‌كنيم :

الف: ذهبي ، هم دوره‌ي ابن تيميه (متوفاي747هـ) :

و قد روى النسائي في سننه ، عن محمد بن المثنى عن يحيى بن حماد  عن أبى معاوية ، عن الاعمش ، عن حبيب بن أبى ثابت ، عن أبى الطفيل ، عن زيد بن أرقم ، قال : لما رجع رسول الله من حجة الوداع و نزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال : « كأنى قد دعيت فأجبت إنى قد تركت فيكم الثقلين : كتاب الله و عترتي أهل بيتى ، فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض » ثم قال: « الله مولاى و أنا ولى كل مؤمن » ثم ثم أخذ بيد على فقال : « من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » فقلت لزيد : سمعته من رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ فقال : ما كان في الدوحات أحد إلا رآه بعينيه و سمعه بأذنيه .

قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي : و هذا حديث صحيح .

السيرة النبوية لابن كثير ،  أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى : 774هـ) الوفاة: 774 ، ج 4 ، ص 416 ، البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، ج 5 ، ص 209 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت .

... ابو طفيل از زيد بن ارقم نقل كرد كه زيد گفت : وقتي رسول خدا صلي الله عليه و سلّم از حجة الوداع ( آخرين حج ) برگشتند و وارد غدير خم شدند ، اصحاب حضرت به دستور ايشان از تنه درختان سكويي بنا كردند حضرت بر بالاي آن رفته و فرمودند : « زمان رحلت من نزديك شده ، من شما را ترك خواهم كرد در حالي كه دو چيز پر ارزش در ميان شما باقي مي‌گذارم كه يكي از ديگري برتر است ، كتاب خداي عز و جلّ  و عترتم اهل بيتم ، دقت كنيد بعد از من با اين دو چه خواهيد كرد ، اين دو هرگز از هم جدايي ندارند تا سرانجام در كنار حوض كوثر ، نزد من آيند سپس پيامبر فرموند : « خداوند عز و جل مولاي من و من مولاي هر مومني هستم » سپس دست علي را گرفتند و فرمودند : « هركس كه من مولاي اويم ، اين (علي) مولاي او است ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » (ابوطفيل مي‌گويد :) به زيد بن ارقم گفتم : از رسول خدا صلى الله عليه و سلم شنيدي؟ گفت : هر كس كه آنجا بود ، آن را با چشم خود ديده و با گوش‌ها‌يش شنيد .

استاد ما ذهبي گفت : اين حديثِ صحيحي است .  

و عن الذهبى : أن « من كنت مولاه فعلى مولاه » متواتر أتقين أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قاله و أما « اللهم وال من والاه » فزيادة قوية الاسناد .

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ،  العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، ج 6 ، ص 195 ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت

و از ذهبي نقل شده كه گفت : عبارت « من كنت مولاه فعلى مولاه » متواتر و يقين دارم كه رسول الله صلي الله عليه و سلم‌ ، آن را فرموده است و اما  « اللهم وال من والاه » ، (كه در دنباله‌‌ي آن آمده ) اضافه‌ي قوي الاسنادي است .

ب : ابن كثير دمشقي سلفي (متوفاي774هـ)

و قال النسائي في كتاب " خصائص على ": حدثنا الحسين بن حرب ، حدثنا الفضل بن موسى، عن الاعمش، عن أبى إسحاق ، عن سعيد بن وهب ، قال : قال على في الرحبة : أنشد بالله رجلا سمع رسول الله يوم غدير خم يقول : « إن الله ولى المؤمنين و من كنت وليه فهذا وليه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه و انصر من نصره » و كذلك رواه شعبة عن أبى إسحاق و هذا إسناد جيد .

السيرة النبوية لابن كثير ،  أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى : 774هـ) ، ج 4 ، ص 419

سعيد بن وهب نقل كرده است كه علي‌ ( عليه السلام ) در صحن مسجد فرمود :

سوگند مي‌دهم كساني را كه در روز غدير خم سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ را شنيدند كه مي‌‌‌‌‌فرمود : « براستي كه خداوند ، ولي مومنين است و هر كس كه من مولاي اويم ، اين (علي) مولاي اوست بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد »  و همچنين اين حديث را شعبه از ابواسحاق ، روايت كرده است و اين سندي ،‌ نيكو است .

ج : هيثمي از اعلام قرن نهم اهل سنت (متوفاي807هـ)

باب قوله صلى الله عليه و سلم : « من كنت مولاه فعلي مولاه » :

عن رباح بن الحارث قال جاء رهط إلى عليّ بالرحبة قالوا السلام عليك يا مولانا فقال : كيف أكون مولاكم و أنتم قوم عرب قالوا سمعنا رسول الله يوم غدير خم يقول : « من كنت مولاه فهذا مولاه » قال رباح : فلما مضوا تبعتهم فقلت من هؤلاء قالوا نفر من الأنصار فيهم أبو أيوب الأنصاري ، رواه أحمد و الطبراني إلا أنه قال قالوا سمعنا رسول الله يقول : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه  » و هذا أبو أيوب بيننا فحسر أبو أيوب العمامة عن وجهه ثم قال سمعت رسول الله يقول : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه  » و رجال أحمد ثقات .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 ) ، ج 9 ، ص 103 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

باب قول پيامبر صلى الله عليه و سلم : « هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست » :

رباح نقل كرده كه گروهي در صحن مسجد به نزد علي عليه السلام آمده و عرض كردند : سلام بر تو اي مولاي ما ، علي عليه السلام فرمود : من چگونه مولاي شما هستم در حالي كه شما گروهي عرب  هستيد؟ گفتند : در روز غدير از رسول خدا شنيديم كه مي‌فرمود : « هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست »  رباح گفت : وقتي آنها رفتند ، تعقيبشان كردم  ( و از چند نفر پرسيدم ) اين‌ها كه هستند ؟ گفتند : گروهي از انصارند كه در ميانشان ابوايوب انصاري است . اين حديث را احمد بن حنبل و طبراني ، روايت كرده‌اند با اين تفاوت كه آن گروه گفتند : از رسول خدا شنيديم كه مي‌فرمود : « هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » و اين ابوايوب است در حالي كه عمامه‌اش را از چهره‌اش بر‌داشت ، گفت : از رسول خدا شنيدم كه مي‌فرمود : « هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد » و راويان احمد بن حنبل ، موثق‌اند .

و عن عمرو بن ذي مر و سعيد بن وهب و عن زيد بن بثيع قالوا سمعنا عليا يقول نشدت الله رجلا سمع رسول الله يقول يوم غدير خم لما قام فقام ثلاثة عشر رجلا فشهدوا أن رسول الله قال : «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم» قالوا بلى يا رسول الله قال : « فأخذ بيد علي فقال : « من كنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من يبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله » .

رواه البزار و رجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة و هو ثقة .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، ج 9 ، ص 104 و 105 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

عمرو بن ذي مر و سعيد بن وهب و زيد بن بثيع گفتند كه ما شنيديم كه علي (عليه السلام) مي‌فرمود : سوگند مي‌دهم كسي را كه سخن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌‌‌ ، را در روز غدير خم آن هنگام كه ايستاده بود ، شنيد بلافاصله سيزده مرد برخواسته و شهادت دادند كه رسول خدا فرمود : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي نيستم ؟ » همه گفتند : آري اي رسول خدا ، پيامبر فرمود : « خدايا هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست  ،  بار خدايا ! دوست بدار هر كس كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد و دوستدار كسي باش كه او را دوست دارد و كسي را مبغوض بدار كه او را مبغوض دارد و ياور كسي باش كه ياور اوست و خوار گردان كسي را كه او را خوار گرداند »

اين حديث را بزار ، نقل كرده كه راويانش همه صحيح‌اند به جز فطر بن خليفة كه او هم موثق است .

و عن عبدالرحمن بن أبي ليلى قال شهدت عليا في الرحبة يناشد الناس أنشد الله من سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول في يوم غدير خم :     

«من كنت مولاه فعلي مولاه» لما قام فشهد قال عبدالرحمن فقام اثنا عشر بدريا كأني أنظر إلى أحدهم عليه سراويل فقالوا : نشهد أنا سمعنا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم : « ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجي أمهاتهم » قلنا بلى يا رسول الله قال : « فمن كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » ، رواه أبو يعلى و رجاله وثقوا .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 ) ، ج 9 ، ص 106 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

عبدالرحمن بن أبي ليلى گفت : علي عليه السلام را در صحن مسجد ديدم كه مردم را سوگند مي‌داد و مي‌فرمود : به خدا سوگند مي‌دهم كسي را كه از ر‌‌‌‌‌سول خدا در روز غدير خم شنيد در حالي كه ايستاده بودند : « هر كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست » عبدالرحمن بن أبي ليلى گفت : دوازده نفر از صحابه‌ي پيامبر كه در جنگ بدر حضور داشتند برخواستند ـ گويا هم اكنون هر كدامشان را در حالي كه بر سرشان رواندازي بود ، مي‌نگرم ـ  و گفتند : شهادت مي‌دهيم كه از ر‌سول خدا صلي الله عليه وسلم ، در روز غدير خم شنيديم كه مي‌فرمود : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي و سزاوارتر نيستم و همسرانم مادران مومنين نمي‌باشند ؟ گفتيم : آري اي رسول خدا ، پيامبر اكرم فرمود : « خدايا هر كس كه من مولاي اويم ،  علي مولاي اوست  ،  بار خدايا ! دوست بدار هر كس كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » ، اين حديث را ابويعلي روايت كرده و تمامي راويان آن توثيق شده‌اند . 

و عن زيد بن أرقم قال : نشد علي الناس ، أنشد الله رجلا سمع النبي صلى الله عليه و سلم يقول : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » فقام اثنا عشر بدريا فشهدوا بذلك و كنت فيمن كتم فذهب بصري .

رواه الطبراني في الكبير و الأوسط خاليا من ذهاب البصر و الكتمان و دعاء علي و في رواية عنده و كان علي دعا علي من كتم و رجال الأوسط ثقات .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 ) ، ج 9 ، ص 106 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

زيد بن ارقم گفت : علي (عليه السلام) مردم را سوگند داد و فرمود : به خدا سوگند مي‌دهم كسي را كه از ر‌‌‌‌‌سول خدا در روز غدير خم شنيد كه فرمود : هر كه من مولاي اويم ،  علي مولاي اوست  ،  بار خدايا ! دوست بدار هر كس كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » بلافاصله دوازده نفر كه در جنگ بدر به همراه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، حضور داشتند ، برخواسته و به آن شهادت دادند و من از كساني بودم كه اين شهادت را كتمان نمودم لذا بينايي‌ام را از دست دادم . اين روايت را طبراني در دو كتاب المعجم الكبير و المعجم الاوسط ، روايت كرده اما از بين رفتن بينايي و كتمان زيد بن ارقم و نفرين علي (عليه‌السلام ) در آن نيآمده است البته در حديث ديگر كه طبراني آن را روايت كرده ، علي (عليه‌السلام ) ، كتمان كننده را نفرين نمودند و روات معجم الاوسط ، موثق‌اند

و عن حبشي بن جنادة قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غديرخم : « اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره وأعن من أعانه » ، رواه الطبراني و رجاله وثقوا .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 ) ، ج 9 ، ص 106 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

حبشي بن جنادة (صحابي) گفت : روز غدير خم از زسول خدا صلى الله عليه وسلم شنيدم كه مي‌فرمود : « هر كه من مولاي اويم ،  علي مولاي اوست  ،  بار خدايا ! دوست بدار هر كس كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » اين حديث را طبراني ،‌ روايت كرده است  و راويان آن توثيق شده‌اند .

 و عن سعيد بن وهب عن زيد بن بثيغ قال : نشد علي عليه السلام الناس في الرحبة من سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم لما قام قال : فقام من قبل سعيد ستة و من قبل زيد سبعة فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم لعلي : « أليس أنا أولى بالمؤمنين » قالوا : بلى قال : «اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » ، رواه عبدالله و البزار بنحوه أتم منه . . . و إسنادهما حسن .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علي بن أبي بكر الهيثمي( متوفاي807 ) ، ج 9 ، ص 107 ، ناشر : دار الريان للتراث- ‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

سعيد بن وهب از زيد بن يثيع نقل كرده است كه علي‌ ( عليه السلام ) در صحن مسجد كساني را كه در روز غدير خم سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ را آن هنگام كه ايستاده سخن مي‌گفت  ، شنيده است ، سوگند داد ، زيد گفت : از سمتي كه سعيد بن وهب نشسته بود ، شش نفر برخواستند  و از سمتي كه  زيد بن يثيع نشسته بود  نيز هفت نفر برخواستند ، و همگي شهادت دادند كه روز غدير خم از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ ، شنيدند كه در مورد علي(عليه السلام ) مي‌فرمود : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي نيستم ؟ » همه گفتند : آري رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ فرمود : خدايا هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست بارخدايا دوست بدار هر كس را كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد »

اين دو حديث را عنبدالله و بزار ، كامل‌تر از اين ، روايت كرده‌اند . . . و اسناد اين دو ، حسن است .

الفصل الثاني : في فضائله رضي الله عنه و كرم الله وجهه و هي كثيرة عظيمة شهيرة حتى قال أحمد : ما جاء لأحد من الفضائل ما جاء لعلي .

. . . الحديث الرابع قال يوم غدير خم : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » الحديث و قد مر في حادي عشر الشبه و أنه رواه عن النبي ثلاثون صحابيا و أن كثيرا من طرقه صحيح أو حسن .

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، ج 2 ، ص 353 و 355 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

فصل دوم : در مورد فضائل علي رضي الله عنه و كرم الله وجهه ، كه فراوان و بزرگ و مشهورند تا جايي كه احمد بن حنبل (امام حنبلي‌ها) گفته است : آن مقدار كه در مورد علي ، فضائل روايت شده  ، در مورد احدي از صحابه روايت نشده است .

حديث چهارم (در فضائل علي عليه السلام) :'پيامبر اكرم در روز غدير فرمود : « هركه من مولاي اويم ، اين (علي عليه السلام) ، مولاي اوست بارخدابا دوست بدار هركس را كه علي را دوست دارد ، و دشمن بدار هر كس را كه ، دشمن اوست » اين حديث است و همان‌گونه كه گذشت سي نفر از صحابه آن را از پيامبراكرم ، روايت كرده‌اند .

د : عاصمي مكّي (متوفاي1111هـ) :

. . . لفظه عند الطبراني بسند صحيح أنه خطب بغدير خم ثامن عشر ذي الحجة مرجعه من حجة الوداع تحت شجرات برح له ما تحتها بعد صلاة الظهر فقال : « أيها الناس إنه قد نبأني اللطيف الخبير أنه لم يعمر نبي إلا نصف عمر الذي يليه من قبله وإني لأظن أني يوشك أن أدعى فأجيب و إن مسئول و إنكم مسؤولون فماذا أنتم قائلون قالوا نشهد أنك قد بلغت و جهدت و نصحت فجزاك الله خيرا فقال : « ألستم تشهدون أن لا إله إلا الله و أن محمدا عبده و رسوله وأن جنته حق وناره حق و أن الموت حق و أن البعث بعد الموت حق و أن الساعة آتية لا ريب فيها و أن الله يبعث من في القبور » قالوا : بلى نشهد بذلك قال : « اللهم اشهد » ثم قال : « أيها الناس إن الله مولاي و أنا مولى المؤمنين و أنا أولى بهم من أنفسهم » وفي رواية « ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم » قالوا : بلى قال : « فمن كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله وأدر الحق معه أينما دار»ثم قال : « أيها الناس إني فرطكم و إنكم واردون على الحوض حوضا عرضه كما بين بصرى إلى صنعاء فيه عدد نجوم السماء قدحان من فضة وإني سائلكم حين تردون علي و إني تارك فيكم الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما الثقل الأكبر كتاب الله عز وجل سبب طرفه بيد الله و طرفه بأيديكم فاستمسكوا به لا تضلوا ولا تبدلوا وعترتي أهل بيتي فإنه قد نبأني اللطيف الخبير أنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» .

سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي ،  عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي العاصمي المكي (متوفاي1111هـ ) ، ج 2 ، ص 379 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض

لفظ اين حديث ، طبق آنچه در كتاب طبراني با سند صحيح آمده است اين است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم ، در روز هجدهم ذي حجه ، زمان بازگشت از حجه الوداع در غدير خم ، زير سايه درختان ، بعد از نماز ظهر ، خطبه خواندند و فرمودند :  « اي مردم . . . به زودي از ميان شما خواهم رفت ما و شما مسئوليم . . . سپس فرمودند : اي مردم ! خدا مولاي من و من مولاي مومنين‌ و از خودشان به خودشان ، اولي‌ هستم » . . .  گفتند : آري اي رسول خدا ! پيامبر اكرم فرمود : « هركه من مولاي اويم  ، علي مولاي اوست با الها دوست بدار كسي را كه او را دوست دارد و دشمن بدار كسي را كه او را دشمن دارد و ياور كسي باش كه ياور اوست و خوار كن كسي را كه او را خوار كند و هر كجا كه هست حق را با او بدار » . . .  

هـ : عجلوني (متوفاي1162هـ)

« من كنت مولاه فعلي مولاه » رواه الطبراني و أحمد و الضياء في المختارة عن زيد بن أرقم و عليّ و ثلاثين من الصحابة بلفظ « اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » فالحديث متواتر أو مشهور .

كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي (متوفاي1162 ) ، ج 2 ، ص 361 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقيق : أحمد القلاش

و : ألباني از علماي معاصر اهل سنت

او از جمله‌ي كساني است كه در مورد اين حديث ، تلاش بيشتري نموده و تعدادي از طرق و اسناد آن را بررسي كرده است :

 1750- « من كنت مولاه ، فعلي مولاه ، اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه » .

ورد من حديث زيد بن أرقم و سعد بن أبي وقاص و بريدة بن الحصيب و علي بن أبي

طالب و أبي أيوب الأنصاري و البراء بن عازب و عبد الله بن عباس و أنس بن مالك و أبي سعيد و أبي هريرة .

اين حديث از ( چندين صحابي از جمله :) زيد بن أرقم و سعد بن أبي وقاص و بريدة بن الحصيب و علي بن أبيطالب (عليه السلام) و أبي أيوب الأنصاري و البراء بن عازب و عبد الله بن عباس و أنس بن مالك و أبي سعيد و أبي هريرة ، روايت شده است ( كه به بعضي از آنها اشاره‌اي مي‌شود )

حديث زيد و له عنه طرق خمس :

الأولى : . . . عن أبي الطفيل قال : جمع علي رضي الله عنه الناس في الرحبة ثم قال لهم : أنشد الله كل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام فقام ثلاثون من الناس . . . فشهدوا حين أخذ بيده فقال للناس : " أتعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم ؟ " قالوا : نعم يا رسول الله ، قال : « من كنت مولاه ، فهذا مولاه ، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » قال : فخرجت و كأن في نفسي شيئا ، فلقيت زيد بن أرقم ، فقلت له : إني سمعت عليا يقول كذا و كذا قال : فما تنكر ، قد سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول ذلك له » . . .

قلت : و إسناده صحيح على شرط البخاري .

1- حديث زيد ( بن ارقم ) كه خود داراي پنج طريق است .

طريق اول : . . . ابو طفيل نقل مي‌كند كه علي (عليه السلام ) مردم را در صحن مسجد جمع كرد و فرمود : هر مسلماني را كه در روز غدير خم ، سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ را شنيد ، سوگند مي‌دهم ، سي نفر از مردم  برخواسته و شهادت دادند كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم‌ ، هنگامي كه دست علي (عليه السلام) را گرفتند ، خطاب به مردم فرمودند : « آيا من از مومنين يه خودشان ، اولي نيستم ؟ » همگي گفتند : آري اي رسول الله فرمود : هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست بارخدايا دوست بدار هر كس را كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد » ابوطفيل مي‌گويد : از آن مجلس خارج شدم در حالي اين سخنان پيامبر (ص) برايم گران آمده بود ، بعد از آن زيد بن ارقم (صحابي) را ديدم و گفتم : از علي شنيدم كه چنين و چنان مي‌گفت ، زيد بن ارقم گفت : انكارش مكن من خود از رسول خدا شنيدم كه اين سخنان را در مورد عليّ (عليه السلام) مي‌فرمود . . . من ( الباني ) مي‌گويم : اين حديث طبق شرط بخاري در تصحيح احاديث ، صحيح است .

سعد بن أبي وقاص ، و له عنه ثلاث طرق :

الثانية : عن عبد الواحد بن أيمن عن أبيه به أخرجه النسائي في الخصائص (16 ) و إسناده صحيح أيضا ، رجاله ثقات رجال البخاري غير أيمن والد عبد الواحد و هو ثقة كما في التقريب .

سعد بن ابي وقاص كه خود داراي سه طريق است :

طريق دوم : از عبد الواحد بن أيمن كه او از پدرش و او از سعد بن ابي وقاص ، اين حديث را با اين طريق نسايي در خصائص اميرالمومنين نقل كرده است و همچنين اسناد آن نيز ، صحيح است  ، راويان آن همگي ، راويان بخاري‌اند جز ايمن پدر عبدالواحد كه او همان طور كه در كتاب تقريب التهذيب ( ابن حجر عسقلاني )آمده است ( اگرچه از راويان ، بخاري نيست ) ، موثق است .

علي بن أبي طالب ، و له عنه تسع طرق :

السادسة : عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال : " شهدت عليا رضي الله عنه في الرحبة ينشد الناس . . . أخرجه عبد الله بن أحمد ( 1 / 119 ) من طريق يزيد بن أبي زياد و سماك بن عبيد بن الوليد العبسي عنه .

قلت : و هو صحيح بمجموع الطريقين عنه .

علي بن ابي طالب (عليه السلام ) كه خود داراي نُه طريق است :

طريق ششم : عبد الرحمن بن أبي ليلى گفت : در صحن مسجد ، علي (عليه السلام ) را ديدم كه مردم را سوگند مي‌داد . . . اين حديث را عبدالله بن احمد در ج1ص119 ، از طريق يزيد بن أبي زياد و سماك بن عبيد بن الوليد العبسي از عبد الرحمن بن أبي ليلى ، روايت كرده است 

من ( ألباني ) مي‌گويم : اين حديث با هردو طريق آن ، صحيح است .

و در پايان ، مطالب خود را در مورد اين حديث ، جمع بندي مي‌كند :

و للحديث طرق أخرى كثيرة جمع طائفة كبيرة منها ، الهيثمي في المجمع ( 9 / 103 - 108) و قد ذكرت و خرجت ما تيسر لي منها مما يقطع الواقف عليها بعد تحقيق الكلام على أسانيدها بصحة الحديث يقينا و إلا فهي كثيرة جدا ، و قد استوعبها ابن عقدة في كتاب مفرد ، قال الحافظ ابن حجر : منها صحاح و منها حسان  و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه ، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله عليه و سلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه ، و ما ذكرت منها كفاية .

اين حديث ، طرق‌هاي فراوان ديگري نيز دارد كه هيثمي در مجمع الزوائد ج9ص103 الي 108 ، بسياري از آنها را ، جمع آوري نموده‌است من هم آن مقدار را كه برايم مقدور بود ، آوردم ، احاديثي كه اگر كسي آنها را ببيند و در موردشان تحقيق كند ، يقين خواهد كرد كه اسناد آن يقيناً صحيح است ، ( و نتوانسته‌ام همه‌ي طريق‌ها را بياورم ) زيرا كه واقعاً زياد‌اند و ابن عقده در مورد اين حديث كتاب مستقلي ، تاليف كرده و تمام طريق‌هاي اين حديث را جمع آوري نموده‌‌است و حافظ ابن حجر در مورد اين احاديث گفته‌است : بعضي از آنها ، صحيح و بعضي حسن هستند ، خلاصه‌‌‌‌ي كلام اين كه : هر دو جزءاين حديث (1- « من كنت مولاه ، فعلي مولاه » و 2- « اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه ») ، صحيح است بلكه جزء اول آن ( « من كنت مولاه ، فعلي مولاه» ) ، از پيامبر صلى الله عليه وسلم ، متواتر است  ، و اين مطلب براي كسي كه در اسناد و طرق اين حديث ، جستجو كند ، روشن مي‌شود و اين مقدار كه من ذكر كردم ، كافي است ..

السلسلة الصحيحة - ج 4 ص 249

  [ من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ] . صحيح ، انظر طرقه و شواهده في الكتاب فهي كثيرة  و أولها عن أبي الطفيل عنه قال : لما دفع النبي صلى الله عليه و سلم من حجة الوداع و نزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال : « كأني دعيت فأجبت و إني تارك فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر : كتاب الله و عترتي أهل بيتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض » ثم قال : « إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم إنه أخذ بيد علي رضي الله عنه فقال : « من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » . صحيحٌ .

السلسلة الصحيحة - مختصرة ج 4 ص 330

حديث « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه » حديثي صحيح است به طرق و شواهدش كه در اين كتاب كه بسيارند ، نگاه كن اولين آنها ، روايت ابوطفيل است كه مضمون آن اين است كه ، وقتي پيامبر صلى الله عليه و سلم ، از حجة الوداع برمي‌گشتند و وارد غدير خم شدند ، اصحاب حضرت به دستور ايشان از تنه درختان سكويي بنا كردند حضرت بر بالاي آن رفته و فرمودند : « زمان رحلت من نزديك شده ، من شما را ترك خواهم كرد و دو چيز پر ارزش در ميان شما باقي مي‌گذارم كه يكي از ديگري برتر است ، كتاب خداي عز و جلّ  و عترتم اهل بيتم ، دقت كنيد بعد از من با اين دو چه خواهيد كرد ، اين دو هرگز از هم جدايي ندارند تا سرانجام در كنار حوض كوثر ، نزد من آيند سپس پيامبراكرم فرموند : « خداوند عز و جل مولاي من و من مولاي هر مومني هستم » سپس دست علي را گرفتند و فرمودند : « هركس كه من مولاي اويم ، اين (علي) مولاي او است ، بار خدايا دوست بدار هركه را كه علي را دوست دارد و دشمن بدار هر كه را كه او را دشمن دارد »  . اين حديث ، صحيح است .

« من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » و هو حديث صحيح غايةً ، جاء من طرق جماعة من الصحابة ، خرجت أحاديث سبعة منهم و لبعضهم أكثر من طريق واحد و قد خرجتها كلها و تكلمت على أسانيدها في سلسلة الأحاديث الصحيحة .

ظلال الجنة ج 2 ص 338

حديث « من كنت مولاه فعليّ مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » ، در بالاترين مرتبه‌ي ، صحت است ، و از طريق جماعتي از صحابه روايت شده است كه من هفت حديث از آنها را آورده‌ام  و براي بعضي از اين احاديث ،‌ بيش از يك طريق و جود دارد كه من تمام  طريق‌هاي آن حديث را آورده‌ام و در مورد سندهايشان در كتاب سلسله‌ي احاديث صحيحه ، سخن گفته‌ام .   

حدثنا علي بن محمد حدثنا أبو الحسين أخبرني حماد بن سلمة عن علي بن زيد ابن جدعان عن عدي بن ثابت عن البراء بن عازب قال : أقبلنا مع رسول الله صلى الله عليه و سلم في حجته التي حج فنزل في بعض الطريق فأمر الصلاة جامعة فأخذ بيد علي رضي الله عنه فقال : « ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم » قالوا : بلى قال : « ألست أولى بكل مؤمن من نفسه »  قالوا بلى قال : « فهذا ولي من أنا مولاه اللهم وال من والاه اللهم عاد من عاداه » ( صحيح )

صحيح ابن ماجة ، ج 1 ، ص 26 ، ح113

. . . براء بن عازب گفت : به همراه رسول خدا صلى الله عليه و سلم ، در مسير بازگشت از جج‌شان بوديم ، در منزلي (از منازل بين راه) توقف كرديم  و رسول خدا ، دستور دادند كه نماز (ظهر و عصر) با هم خوانده شود سپس دست علي عليه السلام را گرفته و فرمودند : « آيا من از مومنين به خودشان اولي نيستم؟ » گفتند : آري ، فرمود : « آيا من از هر مومني به خودش ، اولي نيستم؟ » گفتند : آري ، فرمود : « اين (علي) ولي كسي است كه من مولاي اويم ، بارخدايا ! دو.ست بدار كسي را كه او را دوست دارد و دشمن باش با كسي كه با او دشمن است » اين حديث ، صحيح است .  

3- نقد اين ادعاي ابن تيميه :

علاوه بر دو اقدام فوق ، گروهي از علماي اهل سنت كه بعد از ابن تيميه آمدند اقدام سومي نيز انجام دادند و آن اين بود كه به صراحت ، ادعاي ابن تيميه را بر كذب و دروغ شمردن  «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه . . .  » ، مورد نقد قرار داده و آن را مردود معرفي نمودند از جمله :

الف : ابن حجر مكّي متوفاي (947هـ ق) ازاسطوانه‌هاي حديثي و رجالي اهل سنت

أنه ( يعني حديث من كنت مولاه ) ،‍ حديث صحيح لا مرية فيه و قد أخرجه جماعة كالترمذي و النسائي و أحمد و طرقه كثيرة جدا و من ثم رواه ستة عشر صحابيا و في رواية لأحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه و سلم ثلاثون صحابيا و شهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته كما مر و سيأتي و كثير من أسانيدها صحاح و حسان و لا التفات لمن قدح في صحته و لا لمن رده بأن عليا كان باليمن لثبوت رجوعه منها و إدراكه الحج مع النبي و قول بعضهم إن زيادة « اللهم وال من والاه الخ » موضوعة ،‌ مردود فقد ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيرا منها .

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ،  أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي974هـ ) ، ج 1 ، ص 164 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

. . . و حرف بعضي‌ها كه گفته‌اند : اضافه‌ي « اللهم وال من والاه الخ » جعلي و دروغ است ، مردود است براستي كه اين زيادي از طرقي وارد شده كه بسياري از طرق آن را ذهبي ، تصحيح كرده است .

ب : ملا علي قاري(متوفاي1014هـ)

. . . ثم قول بعضهم إن زيادة : « اللهم وال من والاه » موضوعة ، مردودة ، فقد ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيرا منها .

مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ،  علي بن سلطان محمد القاري (متوفاي1014هـ ) ، ج 11 ، ص 258 ، ناشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني

. . . حرف‌هاي بعضي‌ كه گفته‌اند : اضافه‌ي « اللهم وال من والاه الخ » جعلي و دروغ است ، مردود است براستي كه اين زيادي از طرقي وارد شده كه بسياري از طرق آن را ذهبي ، تصحيح كرده است .

ج : برهان الدين حلبي (متوفاي1044هـ)

. . . و قول بعضهم إن زيادة « اللهم وال من والاه إلى آخره » موضوعة ، مردود فقد ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيرا منها .

السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون ، علي بن برهان الدين الحلبي متوفاي1044 ، ج 3 ، ص 336  ناشر : دار المعرفة - بيروت – 1400

. . . و حرف بعضي‌ها كه گفته‌اند : اضافه‌ي « اللهم وال من والاه الخ » جعلي و دروغ است ، مردود است براستي كه اين زيادي از طرقي وارد شده كه بسياري از طرق آن را ذهبي ، تصحيح كرده است .

د : ‌ألباني از علماي طراز اول و معاصر اهل سنت :

او بعد از ذكر اسناد و طرق فراوان حديث « من كنت مولاه ، فعلي مولاه ، اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه » ، نتيجه‌گيري كرده و مي‌نويسد :

. . . و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه ، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله عليه و سلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه و ما ذكرت منها كفاية .

خلاصه‌‌‌‌ي كلام اين كه : هر دو جزءاين حديث (1- « من كنت مولاه ، فعلي مولاه » و 2- « اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه ») ، صحيح است بلكه جزء اول آن ( « من كنت مولاه ، فعلي مولاه» ) ، از پيامبر صلى الله عليه وسلم ، متواتر است ، و اين مطلب براي كسي كه در اسناد و طرق اين حديث ، جستجو كند ، روشن مي‌شود و اين مقدار كه من ذكر كردم ، كافي است ..

و بلافاصله پس از اين نتيجه گيري ،  انگيزه‌اش را از بررسي اسناد اين احاديث ، بيان مي‌كند :

إذا عرفت هذا ، فقد كان الدافع لتحرير الكلام على الحديث و بيان صحته ، أنني رأيت شيخ الإسلام بن تيمية ، قد ضعف الشطر الأول من الحديث و أما الشطر الآخر ، فزعم أنه كذب ! و هذا من مبالغته الناتجة في تقديري من تسرعه في تضعيف الأحاديث قبل أن يجمع طرقها و يدقق النظر فيها و الله المستعان .

السلسلة الصحيحة - ج 4 ص 249

حال كه اَسناد و طرق اين حديث را شناختي ، بايد بگويم : انگيزه‌ي من از نوشتن اين مطالب ، پيرامون اين حديث و بيان صحت آن ، اين است كه ديدم شيخ الاسلام ابن تيميه ، جزء اول آن («من كنت مولاه ، فعلي مولاه » ) را ضعيف شمرده و همچنين گمان كرده ، جزء دوم آن ( « اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه » ) ، دروغ و كذب است ، به نظر من ، منشاء اين ادعاي او ، زياده روي است كه در اثرشتاب زدگي او در تضعيف احاديث ، قبل از جمع كردن اَسناد و طرق يك حديث و دقت و تامل در آنها ، صورت گرفته است .

در پايان مي‌گوييم : آيا ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب اين منابع دست اول اهل سنت و نظرات علماي اهل سنت را قبل از خود نديده‌اند (همان گونه كه ألباني گفت ) كه لب به چنين سخناني گشوده و خود را رسواي خاص و عام كرده‌اند كه اگر چنين باشد ، نشانگر عمق جهلشان به متون روايي اهل سنت و يا اين كه ديده‌اند ولي... .

   

 

کمپین رهروان غدیر

 

آيا آيه «بلاغ» شامل تمام آنچه بر پيامبر (ص) نازل شده، مي‌شود يا اختصاص به تبليغ ولايت امير مؤمنان (ع

آيا آيه «بلاغ» شامل تمام آنچه بر پيامبر (ص) نازل شده، مي‌شود يا اختصاص به تبليغ ولايت امير مؤمنان (ع) دارد؟

پاسخ :

مقدمه :

خداوند در سوره مباركه 67 سوره مائده مي‌فرمايد :

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ .

اى پيامبر ! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده‏اى . و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مى‏دارد . آرى ، خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند .

شيعيان معتقد هستند كه اين آيه كريمه بعد از بازگشت رسول خدا صلي الله عليه وآله از حجة الوداع نازل شده و به آن حضرت دستور داده شده است كه خليفه و جانشين بعد از خودش را تعيين نمايد . رسول خدا نيز بعد از نزول آيه در منطقه غدير خم امير مؤمنان عليه السلام را به جانشيني خود معرفي و صحابه نيز بعد از آن با علي بن أبي طالب عليه السلام به عنوان امير مؤمنان بيعت كرده و به آن حضرت تبريك گفتند .

از آن جايي كه اين آيه اهميت فراواني دارد ، مخالفان ولايت اهل بيت عليهم السلام نيز  تلاش‌هاي زيادي كرده‌اند تا در دلالت آن بر ولايت امير مؤمنان خدشه وارد نمايند و به اين منظور شبهات فراواني را مطرح كرده‌اند . از جمله ابن تيميه حراني در منهاج السنة شبهاتي را مطرح كرده است كه ما يكي از آن ها را بررسي مي كنيم.

وي در منهاج السنة مي‌نويسد :

أنتم ادعيتم أنكم أثبتم بالقرآن و القرآن ليس في ظاهره ما يدل على ذلك أصلا فانه قال «بلغ ما أنزل إليك من ربك» و هذا اللفظ عام في جميع ما انزل إليه من ربه لا يدل على شيء معين .

فدعوى المدعى أن إمامة علي هي ممّا بلغها أو ممّا أمر بتبليغها لا تثبت بمجرد القران فان القران ليس فيه دلالة على شيء معين فان ثبت ذلك بالنقل كان ذلك إثباتا بالخبر لا بالقران فمن ادعى أن القران يدل على أن إمارة علي مما أمر بتبليغه فقد افترى على القران فالقران لا يدل على ذلك عموما و لا خصوصا .

شما ادعا مي‌كنيد كه مي‌توانيد [ولايت امير المؤمنين عليه السلام را ] با قرآن ثابت كنيد ؛ در حالي كه ظاهر قرآن بر آن چه كه شما ادعا مي‌كنيد ، هيچ دلالتي ندارد ؛ زيرا خداوند فرموده است : «آنچه را كه خداوند به تو نازل كرده است ، ابلاغ كن» و اين جمله عام است و شامل تمام آن چه پروردگار بر پيامبرش نازل كرده مي‌شود و بر امر معيني دلالت ندارد .

بنابراين ، ادعاي شما كه مي‌گوييد : پيامبر امامت علي عليه السلام را تبليغ كرده و يا مأمور به تبليغ آن بوده است‌ ، با آيات قرآن به تنهايي ثابت نمي‌شود ؛ زيرا اين آيه بر چيز معيني دلالت نمي‌كند .

و اگر بخواهيد اين مطلب را به كمك سنت ثابت كنيد ، با سنت ثابت كرده‌ايد ، نه با قرآن ؛ پس اگر كسي ادعا كند : در قرآن آيه‌اي هست كه دلالت مي‌كند ، پيامبر مأمور بوده كه امارت علي عليه السلام را تبليغ كنيد ، به قرآن افترا زده است ؛ در نتيجه قرآن ؛ چه به صورت عام و چه به صورت خاص هيچگونه دلالتي بر اين مطلب ندارد .

منهاج السنة النبوية ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس (متوفاي728 هـ) ج7 ، ص47 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم .

محورهاي شبهه :

1 . آيه بلاغ شامل تمام آن چه كه بر رسول خدا صلي الله عليه وآله نازل شده مي‌شود و اختصاص به ابلاغ ولايت امير مؤمنان عليه السلام ندارد ؛

2 . بر فرض كه اين آيه در اين مورد معين نازل شده باشد ، بايد اين مطلب به كمك سنت ثابت شود ؛ پس اين ادعاي شيعه كه مي‌گويند امامت امام علي عليه السلام با قرآن ثابت مي‌شود ، مردود است .

پاسخ محور اول :

نقش شأن نزول در فهم آيات قرآن

مفسران و دانشمندان علوم قرآني و حتي خود ابن تيميه ، بر اين مطلب تصريح كرده‌اند كه سبب نزول آيه ، نقش تعيين كننده‌اي در فهم و تفسير آيات قرآن دارد ؛ از اين رو ، فوائد ضروري و مهمي را براي شأن نزول آيات برشمرده‌اند .

زركشي در باره لزوم شناخت اسباب نزول و فوائد آن مي‌گويد :

ومنها : الوقوف على المعنى قال الشيخ أبو الفتح القشيرى بيان سبب النزول طريق قوى فى فهم معانى الكتاب العزيز وهو أمر تحصل للصحابة بقرائن تحتف بالقضايا .

البرهان في علوم القرآن ، محمد بن بهادر بن عبد الله الزركشي أبو عبد الله (متوفاي794 هـ) ج 1 ، ص 22 ، ناشر : دار المعرفة - بيروت - 1391 ، تحقيق : محمد أبو الفضل إبراهيم .

يكي از فوائد شأن نزول ، آگاهي از معناي ‌آيه است . شيخ قشيري گفته است : بيان سبب نزول آيه ، راهي قوي در فهم معناي قرآن است ، و اين چيزي است كه براي صحابه با آگاهي از قرائن نهفته در قضايا حاصل شده است .

از همه جالبتر اين كه شخص ابن تيميه در اين باره مي‌گويد :

ومعرفة سبب النزول يعين على فهم الآية فإن العلم بالسبب يورث العلم بالمسبب .

كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية ،أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس (متوفاي728هـ) ج 13 ، ص 339 ، ناشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي .

شناخت سبب نزول ، به فهميدن معناي آيه كمك مي‌‌كند ؛ زيرا شناخت سبب ، زمينه آگاهي از مسبب را فراهم مي‌نمايد .

عناد با امير المؤمنين عليه السلام باعث شده است كه ابن تيميه ، قاعده‌اي را كه خود در جاي ديگر طرح كرده، انكار  نمايد .

و جلال الدين سيوطي در لباب النقول مي‌گويد :

لمعرفة أسباب النزول فوائد وأخطأ من قال لا فائدة له لجريانه مجرى التاريخ ومن فوائده الوقوف على المعني أو إزالة الاشكال قال الواحدي لا يمكن معرفة تفسير الآية دون الوقوف على قصتها وبيان سبب نزولها وقال ابن دقيق العيد بيان سبب النزول طريق قوي في فهم معاني القرآن وقال ابن تيميه معرفة سبب النزول يعين على فهم الآية فإن العلم بالسبب يورث العلم بالمسبب وقد أشكل على جماعة من السلف معاني آيات حتى وقفوا على أسباب نزولها فزال عنهم الإشكال .

شناخت أسباب نزول ، فايده‌هاي زيادي دارد ، و كسي كه مي‌گويد : فايده اي ندارد ، چون سبب نزول اتفاق افتادن آن در گذشته تاريخ است ، به خطا رفته است.

يكي از فايده‌هاي آن ، دانستن معناي آيه و از بين بردن اشكال در آن است . واحدي گفته است : شناخت تفسير آيه ، بدون آگاهي از داستان و سبب نزول آن امكان پذير نيست و إبن دقيق العيد گفته : بيان سبب نزول ، راهي قوي در فهم معاني قرآن است .

و إبن تيميه گفته : شناخت سبب نزول ، به فهميدن معناي آيه كمك مي‌‌كند ؛ زيرا شناخت سبب ، زمينه آگاهي از مسبب را فراهم مي‌نمايد . براي بسياري از گذشتگان دانستن معناي آيه مشكل ساز شد كه با شناخت أسباب نزول آن ، برطرف شده بود .

لباب النقول في أسباب النزول ،عبد الرحمن بن أبي بكر بن محمد السيوطي أبو الفضل (متوفاي911 ، ج 1 ، ص 13 ، ناشر : دار إحياء العلوم – بيروت .

و در كتاب الإتقان بعد از نقل سخن ابن تيميه و اين كه عدم شناخت شأن نزول آيات براي برخي از صحابه مشكلاتي آفريده بود ، مي‌گويد :

وقد أشكل على مروان بن الحكم معنى قوله تعالى « لا تحسبن الذين يفرحون بما أتوا » الآية وقال لئن كان كل امرئ فرح بما أوتي وأحب أن يحمد بما لم يفعل معذبا لنعذبن أجمعون حتى بين له ابن عباس أن الآية نزلت في أهل الكتاب حين سألهم النبي صلى الله عليه وسلم عن شيء فكتموه إياه وأخبروه بغيره وأروه أنهم أخبروه بما سألهم عنه واستحمدوا بذلك إليه أخرجه الشيخان .

مروان بن حكم در معناي اين سخن خداوند كه فرمود : «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا ...» دچار اشتباه شده بود و مي‌گفت : اگر قرار باشد هر كسي را به خاطر خوشحال شدنش در برابر آنچه به وي داده شده و يا دوست دارد به خاطر كاري كه انجام نداده مورد ستايش قرار گيرد ، عذاب شود ، بايد تمام مردم عذاب شوند . تا اين كه ابن عباس براي او توضيح داد كه اين آيه در حق اهل كتاب نازل شده است ؛ چون رسول خدا از آن‌ها در باره چيزي سؤال كرد و‌آن‌ها در جواب چيز ديگري گفتند وبه اين جهت خوشحال شدند ....

وحكي عن عثمان بن مظعون وعمرو بن معدي كرب أنهما كانا يقولان الخمر مباحة ويحتجان بقوله تعالى «ليس على الذين آمنوا وعملوا الصالحات جناح فيما طعموا» الآية ولو علما سبب نزولها لم يقولا ذلك وهو أن ناسا قالوا لما حرمت الخمر كيف بمن قتلوا في سبيل الله وماتوا وكانوا يشربون الخمر وهي رجس فنزلت أخرجه أحمد والنسائي وغيرهما .

از عثمان بن مظعون و عمرو بن معدي كرب نقل شده است، مي‌گفتند: خمر مباح است و به اين آيه احتجاج مي‌كردند : « بر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند ، گناهى در آنچه خورده‏اند نيست‏ » اگر آن دو نفر سبب نزول آيه را مي‌دانستند ،‌ اين سخن را نمي‌گفتند و آن شأن نزول اين بود كه برخي از مردم گفتند : اگر خمر حرام شده ، وضعيت كساني كه در راه خداوند جهاد كرده و از دنيا رفته‌اند ؛‌ در حالي كه شراب نجس نوشيده‌اند‌ ، چه مي‌شود؟ خداوند اين آيه را نازل كرد . اين روايت را احمد و نسائي و ديگران نقل كرده‌اند .

الإتقان في علوم القرآن ،جلال الدين عبد الرحمن السيوطي (متوفاي19/5/911هـ ، ج 1 ، ص 88 ، ناشر : دار الفكر - لبنان - 1416هـ- 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : سعيد المندوب .

تمسك به قرآن بدون سنت  گمراهي است :

يكي از وظايف رسول خدا صلي الله عليه وآله ، تبيين و تفسير قرآن كريم است ؛ چنانچه خداوند در 44 سوره نحل مي‌فرمايد :

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏ .

و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند .

اين آيه دلالت مي‌كند بر اين كه سخنان رسول خدا صلي الله عليه وآله براي همه مسلمانان در تفسير و تبيين قرآن مجيد حجت است و مردم وظيفه دارند كه قبل از تفسير قرآن به روايات و سنت آن حضرت مراجعه و حقيقت تفسير قرآن را از آن حضرت بياموزند .

بنابراين فهم و تفسير قرآن بدون مراجعه به سنت رسول خدا امري است ناممكن.  خطيب بغدادي ، دانشمند شهير سني مذهب در كتاب الكفاية في  علم الرواية رواياتي در اين باره نقل كرده است كه به چند نمون از آن اشاره مي‌كنيم :

ثنا الأوزاعي عن مكحول قال القرآن أحوج إلى السنة من السنة إلى القرآن قال وقال يحيى بن أبي كثير السنة قاضية على الكتاب ليس الكتاب قاضيا على السنة ... .

الأوزاعي عن حسان بن عطية قال كان جبرائيل ينزل على النبي صلى الله عليه وسلم بالقرآن والسنة تفسر القرآن ... عن الحسن ان عمران بن حصين كان جالسا ومعه أصحابه فقال رجل من القوم لا تحدثونا الا بالقرآن قال فقال له ادنه فدنا فقال أرأيت لو وكلت أنت وأصحابك إلى القرآن أكنت تجد فيه صلاة الظهر أربعا وصلاة العصر أربعا والمغرب ثلاثا تقرأ في اثنتين أرأيت لو وكلت أنت وأصحابك إلى القرآن أكنت تجد الطواف بالبيت سبعا والطواف بالصفا والمروة ثم قال اى قوم خذوا عنا فانكم والله إن لا تفعلوا لتضلن ...

حدثني الأوزاعي عن أيوب السختياني انه قال إذا حدثت الرجل بالسنة فقال دعنا من هذا وحدثنا من القرآن فاعلم انه ضال مضل .

الكفاية في علم الرواية ،أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي (متوفاي463 ، ج 1 ، ص14 ـ  16 ، ناشر : المكتبة العلمية - المدينة المنورة ، تحقيق : أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني .

اوزاعي از مكحول نقل كرده است كه گفت : قرآن احتياج بيشتري به سنت دارد تا سنت به قرآن . و يحيي أبي كثير گفته : سنت قاضي بر كتاب است نه اين كه كتاب قاضي بر سنت باشد .

اوزاعي از حسان بن عطيه نقل كرده است كه گفت : جبرئيل قرآن را بر پيامبر (ص) نازل ‌كرد و سنت پيامبر قرآن را تفسير مي‌كند .

عمران بن حصين نشسته بود و يارانش در كنارش بودند ، مردي از آن ميان گفت : براي ما جز از قرآن نگوييد ، عمران به او گفت نزديك بيا ، او نزديك آمد ، سپس به او گفت : اگر از تو و يارانت بخواهند اين مطلب را از قرآن پيدا كني كه نماز ظهر و عصر چهار ركعت و نماز مغرب سه ركعت است‌ ، مي‌تواني ؟ و يا اگر از تو و اصحابت خواسته شود كه در قرآن نشان بده كه طواف كعبه هفت مرتبه و سعي در صفا و مروه هفت مرتبه است‌، مي‌تواني ؟

سپس گفت : اي مردم اين مطلب را از ما ياد بگيريد كه اگر به حديث تمسك نكنيد ، گمراه مي‌شويد . اوزاعي از ايوب سجستاني نقل كرده كه گفت : اگر ديدي كه شخصي به سنت استناد كرد و ديگري گفت كه براي ما از سنت نگوييد ؛ بلكه فقط از قرآن بگوييد‌، بدان كه او گمراه و گمراه كننده است .

پاسخ محور دوم :

اما اين كه ابن تيميه مي‌گويد استدلال به آيات قرآن به كمك احاديث براي اثبات ولايت امير المؤمنين ، استدلال قرآني نيست و اگر كسي ادعا كند كه رسول خدا مأمور بوده كه ولايت امير مؤمنان را ابلاغ كند ، افترا به قرآن است ؛ زيرا قرآن به تنهايي بر آن دلالت ندارد ، در جواب مي‌گوييم :

اگر استدلال به آيات قرآن به كمك احاديث ،‌ افترا به قرآن باشد ، خود شما بارها مرتكب اين گناه بزرگ شده‌ايد ؛ زيرا وقتي صحبت از حديث غار پيش مي‌آيد ، شما با قاطعيت آن را از فضائل بزرگ خليفه اول دانسته و اين گونه استدلال مي‌كنيد :

أن الفضيلة في الغار ظاهرة بنص القرآن لقوله تعالى «إذ يقول لصاحبه لا تحزن إن الله معنا» (سورة التوبة40) فأخبر الرسول أن الله معه ومع صاحبه كما قال لموسى وهارون «إنني معكما أسمع وأرى» (سورة طه 46 ) .

فضيلت همراهي در غار ، به نص قرآن روشن است ؛ زيرا خداوند فرموده : «در آن هنگام كه آن دو در غار بودند ، و او به همراه خود مى‏گفت: «غم مخور ! خدا با ماست! » رسول خدا خبر داده است كه خدا با او و با همراهش هست ؛ چنانچه خداوند به موسي و هارون فرمود : « من با شما هستم (همه چيز را) مى‏شنوم و مى‏بينم! »

و در ادامه براي اثبات سخنش به روايت بخاري و مسلم استناد مي‌كند :

وقد أخرجا في الصحيحين من حديث أنس عن أبي بكر الصديق رضي الله عنه قال نظرت إلى إقدام المشركين على رؤوسنا ونحن في الغار ... .

بخاري و مسلم در صحيحشان از أنس از ابوبكر نقل كرده‌اند كه گفت : ديدم كه قدم‌هاي مشركين بالاي سر ما است ؛ در حالي كه ما درون غار بوديم .

و همچنين در باره آيه « وَ سَيُجَنَّبهَُا الْأَتْقَى . الَّذِى يُؤْتىِ مَالَهُ يَتزََكى‏ » (الليل 17 و18) به كمك احاديث ادعا مي‌كند كه اين آيه در باره ابوبكر نازل شده است :

وقد ذكر غير واحد من أهل العلم أنها نزلت في قصة أبي بكر فذكر ابن جرير في تفسيره بإسناده عن عبد الله بن الزبير وغيره أنها نزلت في أبي بكر .

وكذلك ذكره ابن أبي حاتم والثعلبي أنها نزلت في أبي بكر عن عبد الله وعن سعيد بن المسيب وذكر ابن أبي حاتم في تفسيره حدثنا أبي حدثنا ..

بسياري از دانشمندان گفته‌آند كه اين قصه در باره ابوبكر نازل شده است . ابن جرير در تفسير خود با سندس از عبد الله بن زبير و ديگران نقل كرده‌است كه اين آيه در باره ابوبكر نازل شده است .

و همچنين ابن أبي حاتم و ثعلبي از عبد الله و سعيد بن مسيب نقل كرده‌اند كه اين آيه در باره ابوبكر نازل شده است .

منهاج السنة النبوية ،أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس (متوفاي728 هـ) ، ج 8 ، ص 495 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم .

چگونه است كه فضليت أبو بكر با آيه غار به نص قرآن ثابت مي‌شود ؛ با اين كه هيچ اشاره‌اي به نام شخصي كه با رسول خدا در غار بوده در خود قرآن نشده و ابن تيميه به كمك احاديث آن را ثابت مي‌كند ، چنين استدلالي افتراء به قرآن نيست ؛ اما اگر شيعيان با استفاده از رواياتي از كتاب‌هاي اهل سنت ، ثابت كنند كه طبق آيه بلاغ ، رسول خدا مأمور بود تا ولايت امير مؤمنان را ابلاغ كند ، افتراء به قرآن است ؟!

آيا دليلي جز عناد با امير مؤمنان عليه السلام براي اين چنين برخوردهاي دوگانه‌اي با آيات قرآن مي‌توان يافت ؟

 

کمپین رهروان غدیر

 

آيااميرالمؤمنين عليهالسلام به حديث غديراحتجاج كرده است؟

آيااميرالمؤمنين عليهالسلام به حديث غديراحتجاج كرده است؟

پاسخ:

امير مؤمنان عليه السلام و بقيه ائمه معصومنين عليهم السلام در موارد بسياري به حديث غدير احتجاج كرده‌اند كه ما بنا به درخواست جنابعالي به چند احتجاج از امير مؤمنان عليه السلام بسنده مي‌كنيم .

1 . احمد بن حنبل در مسندش با سند صحيح نقل مي‌كند :

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِى أَبِى حَدَّثَنَا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَأَبُو نُعَيْمٍ الْمَعْنَى قَالاَ حَدَّثَنَا فِطْرٌ عَنْ أَبِى الطُّفَيْلِ قَالَ جَمَعَ عَلِىٌّ النَّاسَ فِى الرَّحَبَةِ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ أَنْشُدُ اللَّهَ كُلَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ مَا سَمِعَ لَمَّا قَامَ . فَقَامَ ثَلاَثُونَ مِنَ النَّاسِ - وَقَالَ أَبُو نُعَيْمٍ فَقَامَ نَاسٌ كَثِيرٌ - فَشَهِدُوا حِينَ أَخَذَهُ بِيَدِهِ فَقَالَ لِلنَّاسِ « أَتَعْلَمُونَ أَنِّى أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ». قَالُوا نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ». قَالَ فَخَرَجْتُ وَكَأَنَّ فِى نَفْسِى شَيْئاً فَلَقِيتُ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ فَقُلْتُ لَهُ إِنِّى سَمِعْتُ عَلِيًّا يَقُولُ كَذَا وَكَذَا. قَالَ فَمَا تُنْكِرُ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَقُولُ ذَلِكَ لَهُ .

مسند احمد ، ج 4 ، ص 370 ، ح 19823 .

حضرت على عليه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : سوگند مى‏دهم هر مرد مسلمانى كه غدير خم را به خاطر دارد و سخنى را كه در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است ، از جا برخيزد . سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند  ـ ابو نعيم گفته است كه افراد بسيارى‏ شهادت دادند ـ و اعلام كردند آن هنگام كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست امير المؤمنين على عليه السّلام را به دست مبارك خود گرفت خطاب به مردم فرمود :

آيا مي‌دانيد كه من شايسته‌تر به مؤمنان از خود آنها مى‏باشم ؟ همگى فرمايش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را تصديق كردند . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود :

هر كس من مولاي او هستم ،‌ اين [علي] مولاي او است ، پروردگارا ! دوست على را دوست بدار ، و دشمن على را دشمن بدار .

ابو طفيل گفت : از ميان جمع در حالى بيرون رفتم كه در خودم احساس ناراحتى مى‏كردم ، و در بازگشت از اجتماع مردم ، به ديدار «زيد بن ارقم» رفتم و به او گفتم : از على چنين و چنان شنيدم و ناراحت شدم ! «زيد» گفت : آنچه را كه شنيدى انكار مكن ! به دليل آن كه، آنچه را كه استماع كرده‏اى من خود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده‏ام !

هيثمي بعد از نقل روايت مي‌گويد :

رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 هـ ) ج 9 ، ص 104 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407 .

اين روايت را احمد نقل كرده و راويان آن ، راويان صحيح بخاري هستند ؛ غير از فطر بن خليفه كه او نيز مورد اعتماد است .

2 . احمد بن حنبل در مسندش مي‌نويسد :

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِى أَبِى حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ أَبِى إِسْحَاقَ قَالَ سَمِعْتُ سَعِيدَ بْنَ وَهْبٍ قَالَ نَشَدَ عَلِىٌّ النَّاسَ فَقَامَ خَمْسَةٌ أَوْ سِتَّةٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِىِّ -صلى الله عليه وسلم- فَشَهِدُوا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ » .

مسند احمد ، ج 5 ، ص 366 ، ح 23808 .

سعيد بن وهب گويد : حضرت على عليه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد كه هر كس در روز غدير خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است از جا برخيزد . در اين هنگام پنج تن و يا شش تن برخاستند و گواهى دادند كه آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در محل غدير شنيدند، خطاب به مردم فرمود:

هر كس من مولاي او هستم ، اين علي نيز مولاي اوست

هيثمي بعد از نقل روايت مي‌گويد :

رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح .

مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 104 .

3 . ابوبكر بزار در بحر الذخار مي‌نويسد :

حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى ، قَالَ : ثنا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُوسَى ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ ، عَنْ عَمْرٍو ذِي مَرَّ ، وَعَنْ سَعِيدِ بْنِ وَهْبٍ ، وَعَنْ زَيْدِ بْنِ يُثَيْعٍ ، قَالُوا : سَمِعْنا عَلِيًّا ، يَقُولُ : نَشَدْتُ اللَّهَ رَجُلا سَمِعَ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا قَامَ ، فَقَامَ إِلَيْهِ ثَلاثَةُ عَشَرَ رَجُلا ، فَشَهِدُوا أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، قَالَ : أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ، قَالُوا : بَلَى يَا رَسُولَ اللهِ ، قَالَ : فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ ، فَقَالَ : مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا مَوْلاهُ ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ، وَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ ، وَأَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ .

البحر الزخار (مسند البزار) ، أبو بكر البزار (متوفاي292 هـ ) ج 3 ، ص 35 ، ح 786 ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم - بيروت , المدينة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله .

ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعيد بن وهب و زيد بن يثيع نقل كرده است كه هر سه به اتفاق هم گفتند كه شنيديم حضرت على عليه السّلام سوگند مى‏داد كه هر كسى از شما از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز غدير خم آن چه را درباره من فرموده ، شنيده است ، شهادت خود را اعلام نمايد . سيزده تن از حاضران از جاي خود برخاستند و گواهى خود را اعلام داشتند كه از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله شنيديم ، فرمود :

آيا من از جان مؤمنان سزاوراتر از خود آنها نيستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصديق كردند . در اين هنگام دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود :

 «من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه واحبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» .

هيثمي بعد از نقل روايت مي‌گويد :

رواه البزار ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة .

مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 105 .

اين روايت را بزار نقل كرده و تمام راويان آن ، راويان صحيح بخاري هستند ،  غير از فطر بن خليفه كه او نيز قابل اعتماد است .

4 . و در مسند احمد بن حنبل آمده است :

حدثنا عبد اللَّهِ ثنا عَلِىُّ بن حَكِيمٍ الأودي أَنْبَأَنَا شَرِيكٌ عن أبي إِسْحَاقَ عن سَعِيدِ بن وَهْبٍ وَعَنْ زَيْدِ بن يُثَيْعٍ قَالاَ نَشَدَ عَلِىٌّ الناس في الرَّحَبَةِ من سمع رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول يوم غَدِيرِ خُمٍّ الا قام قال فَقَامَ من قِبَلِ سَعِيدٍ سِتَّةٌ وَمِنْ قِبَلِ زَيْدٍ سِتَّةٌ فَشَهِدُوا انهم سَمِعُوا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لعلي رضي الله عنه يوم غَدِيرِ خُمٍّ أَلَيْسَ الله أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ قالوا بَلَى قال اللهم من كنت مَوْلاَهُ فعلي مَوْلاَهُ اللهم وَالِ من وَالاَهُ وَعَادِ من عَادَاهُ .

مسند الإمام أحمد بن حنبل ، أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني (متوفاي241 هـ) ج 1 ، ص 118 ، ح950 ، ناشر : مؤسسة قرطبة – مصر .

أبي اسحاق از سعيد بن وهب و از «زيد بن يثيع روايت كرده است كه هر دو تن گفتند : حضرت على عليه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد كه هر كس در روز غدير خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است از جا برخيزد . در اين هنگام شش تن از كنار سعيد بن وهب و شش تن از كنار زيد بن يسع برخاستند و گواهى دادند كه آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در محل غدير شنيدند ، خطاب به مردم فرمود :

آيا خداوند از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نيست ؟

حاضران گفتند :

آرى ! خدا بر همگى آنان اولويت دارد.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

بارخدايا هركه من مولاي او هستيم ، اين علي مولاي اوست ، بارخدايا دوست بدار كساني كه او را دوست دارند و دشمن باش با كسي كه با او دشمني ورزد .

الباني بعد از نقل اين روايت مي‌گويد :

 و أخرج عبد الله بن أحمد في " زوائده على المسند " ( 1 / 118 ) عن سعيد بن وهب و زيد بن يثيع قالا : نشد علي الناس في الرحبة : من سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غدير ( خم ) إلا قام ، فقام من قبل سعيد ستة ، و من قبل زيد ستة ، فشهدوا ... الحديث .

و قد مضى في الحديث الرابع الطريق الثانية و الثالثة . و إسناده حسن ، و أخرجه البزار بنحوه و أتم منه .

و للحديث طرق أخرى كثيرة جمع طائفة كبيرة منها الهيثمي في " المجمع " ( 9 / 103 - 108 ) و قد ذكرت و خرجت ما تيسر لي منها مما يقطع الواقف عليها بعد تحقيق الكلام على أسانيدها بصحة الحديث يقينا ، و إلا فهي كثيرة جدا ، و قد استوعبها ابن عقدة في كتاب مفرد ، قال الحافظ ابن حجر : منها صحاح و منها حسان . و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه ، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله عليه وسلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه ، و ما ذكرت منها كفاية .

السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .

عبد الله پسر احمد در آنچه بر مسند احمد افزوده است ، از سعيد بن وهب و زيد بن يثيع نقل كرده كه اين دو نفر گفته‌اند : علي در رحبه مردم را سوگند داد كه هر كس حديث غدير را از رسول خدا شنيده است از جا بر خيزد . بعد از شش نفر از كنار سعيد و شش نفر از كنار زيد شهادت دادند ... .

و در حديث چهارم ـ در طريق داشت دوّم و سوّم ـ نيز اين روايت گذشت . سند آن نيكو است و بزار نيز همانند آن را به شكل كامل‌تري نقل كرده است. 

و براي اين روايت سند‌هاي بسياري وجود دارد كه طايفه بزرگي از  علما آن را نقل كرده‌اند ؛ از جمله هيثمي در مجمع الزوائد .

من نيز تا اندازه‌اي كه در توانم بود اين روايات را بعد از تحقيق سند‌هاي آن ، آن‌هايي را كه سندش قطعي بوده نقل كردم وگر نه اين روايت طرق بسياري دارد . و ابن عقده نيز آن را در كتابي جدا‌گانه آورده است .

ابن حجر عسقلاني در باره حديث غدير گفته : بعضي از روايات غدير صحيح و بعضي از آن حسن هستند . و خلاصه اين كه اين حديث با هر دو قسمتش [ من كنت مولاه ... اللهم وال من والاه] صحيح است ؛ بلكه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نقل شده ؛ چنانچه براي كساني كه در سند آن تحقيق كرده‌اند ، مطلب آشكاري است و من به اندازه كافي آن را ذكر كردم .

5 . احمد بن حنبل در مسندش مي‌نويسد :

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِى عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْقَوَارِيرِىُّ حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَرْقَمَ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِى زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى لَيْلَى قَالَ شَهِدْتُ عَلِيًّا فِى الرَّحَبَةِ يَنْشُدُ النَّاسَ أُنْشِدُ اللَّهَ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ ». لَمَّا قَامَ فَشَهِدَ. قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ بَدْرِيًّا كَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى أَحَدِهِمْ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ « أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجِى أُمَّهَاتُهُمْ ». فَقُلْنَا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ « فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ».

مسند احمد ، ج 1 ، ص 119 ، ح 973 .

الباني بعد از نقل روايت مي‌گويد :

السادسة : عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال : " شهدت عليا رضي الله عنه في الرحبة ينشد الناس .. " . فذكره مثله دون زيادة " و انصر ... " .

أخرجه عبد الله بن أحمد ( 1 / 119 ) من طريق يزيد بن أبي زياد و سماك بن عبيد بن الوليد العبسي عنه . قلت : و هو صحيح بمجموع الطريقين عنه ، و فيهما أن الذين قاموا اثنا عشر . زاد في الأولى : بدريا .

السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .

طريق ششم از عبد الرحمن بن أبي ليلي است كه گفت : در روز رحبه حاضر بودم كه علي عليه السلام مردم را سوگند مي‌داد ...

عبد الله ، پسر احمد بن حنبل اين روايت را از طريق يزيد بن زياد و سماك بن عبيد بن وليد عبسي نقل كرده است .

نظر من اين است كه اين روايت با در نظر گرفتن هر دو سند ، صحيح است . در هر دو روايت اين مطلب وجود دارد كه كساني كه شهادت دادند ، دوازده نفر بودند ؛ ولي در روايت اول اين مطلب اضافه شده است كه همه دوازده نفر بدري بوده‌اند

کمپین رهروان غدیر

 

الوهابية لا تناصب آل البيت العداء

الوهابية لا تناصب آل البيت العداء

بل هي على طريقة السلف الصالح

س : هل صحيح أن الوهابية تناصب آل البيت العداء ، وأنها تنتقص من سيد الخلق ، وما حقيقة الدعوة الوهابية؟ ولماذا تحارب بهذا الشكل؟ .
ج : الوهابية منسوبة إلى الشيخ الإمام محمد بن عبد الوهاب رحمه الله المتوفى سنة 1206 هـ ، وهو الذي قام بالدعوة إلى الله سبحانه في نجد ، وأوضح للناس حقيقة التوحيد والشرك ، ودعا الناس إلى توحيد الله وإفراد العبادة له سبحانه ، وترك التعلق على أصحاب القبور ، ممن يسمون بالأولياء ، ودعاؤهم من دون الله والاستغاثة بهم والاستعاذة بهم والنذر لهم ، وهكذا من يتعلق بالجن أو بعض الأشجار والأحجار ، وأوضح للناس هو وأتباعه من العلماء : أن هذا هو الشرك الأكبر ، وكان ذلك في منتصف القرن الثاني عشر الهجري ، إلى أن توفي رحمه الله في التاريخ المذكور ، وساعده في ذلك ونصر دعوته الإمام محمد بن سعود رحمه الله ، جد الأسرة المالكة اليوم من آل سعود ، وناصر دعوته وقام بها كل من لديه علم بما بعث الله به نبيه محمدا صلى الله عليه وسلم من الهدى ودين الحق ، فانتشرت دعوته رحمه الله في نجد وملحقاتها ، وأيدها علماء السنة في نجد والحجاز واليمن ، وفي مصر والشام والعراق ، والهند وغيرها .
وحقيقتها هي الدعوة إلى ما بعث الله به نبيه محمدا صلى الله عليه وسلم من توحيد الله ، والإخلاص له ، وتحقيق شهادة أن لا إله إلا الله ، وأن محمدا رسول الله ، وذلك بالإخلاص لله ومتابعة رسوله صلى الله عليه وسلم ، وترك ما عليه عباد القبور والأولياء من دعوة غير الله والاستغاثة بغير الله والذبح والنذر لغير الله ، وعاداها وأنكرها الجهال الذين لم يعرفوا ما بعث الله به رسوله صلى الله عليه وسلم من الهدى ودين الحق ، أو من نقلت لهم على غير حقيقتها ممن جهلها أو تعمد الكذب عليها .
والشيخ محمد رحمه الله وأتباعه الذين ناصروا دعوته ، كلهم يحبون أهل بيت رسول الله صلى الله عليه وسلم الذين ساروا على نهجه عليه الصلاة والسلام ، ويعرفون فضلهم ، ويتقربون إلى الله سبحانه بمحبتهم والدعاء لهم بالمغفرة والرحمة والرضا ، كالعباس بن عبد المطلب عم رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبنائه ، وكالخليفة الرابع الراشد علي بن أبي طالب رضي الله عنه ، وأبنائه الحسن والحسين ومحمد رضي الله عنهم ، ومن سار على نهجهم من أهل البيت في توحيد الله وطاعته ، وتعظيم شريعتيه ، كما أن الوهابية يسيرون على منهج السلف الصالح من الصحابة رضي الله عنهم وأتباعهم بإحسان في العقيدة والقول والعمل ، ويبغضون من خالف سيرتهم ، وخرج عن نهجهم من سائر الطوائف ، وهذا هو الحق الذي يجب على كل مسلم أن يسير عليه ، ويعتقده ويدعو إليه ، كما قال الله سبحانه :
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا
قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وقال سبحانه : وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
وقال النبي صلى الله عليه وسلم :
خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين
يلونهم الحديث متفق عليه وكان صلى الله عليه وسلم يقول في خطبته :
أما بعد فإن خير الحديث كتاب الله وخير الهدي هدي محمد صلى الله عليه وسلم وشر الأمور محدثاتها وكل بدعة ضلالة أخرجه مسلم في صحيحه . وقال عليه الصلاة والسلام : عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين من بعدي تمسكوا بها وعضوا عليها بالنواجذ وإياكم ومحدثات الأمور فإن كل محدثة بدعة وكل بدعة
ضلالة والأحاديث في هذا المعنى كثيرة . ومما ذكرنا يعلم السائل وغيره أن الوهابيين وهم أتباع الشيخ محمد ابن عبد الوهاب رحمه الله الذين ناصروا دعوته وساروا عليها ، وأوضحوها للناس ، ليسوا مبتدعة ، وليسوا ينصبون العداوة لأهل البيت
أو يتنقصون النبي محمدا عليه الصلاة والسلام ، بل هم على طريقة السلف الصالح ، من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم وأتباعهم بإحسان ، وهم يحبون رسول الله صلى الله عليه وسلم محبة صادقة أعظم من محبتهم لأنفسهم ووالديهم والناس أجمعين ، عملا بقوله صلى الله عليه وسلم :
لا يؤمن أحدكم حتى أكون أحب إليه من ولده ووالده والناس أجمعين
ولما قال له عمر رضي الله عنه : لأنت أحب إلي من كل شيء إلا من نفسي ، فقال :
لا يا عمر حتى أكون أحب إليك من نفسك فقال له عمر رضي الله عنه لأنت أحب إلي من كل شيء حتى من نفسي فقال له صلى الله عليه وسلم الآن يا عمر أي قد تم الإيمان وكمل لكونه صلى الله عليه وسلم أحب إلى كل مؤمن من نفسه . ومن أدلة صدق المحبة اتباعه صلى الله عليه وسلم ، والتمسك بما جاء به ، والحذر مما يخالف ذلك ، لقول الله عز وجل : قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
أما الذين عادوا هذه الدعوة فهم الجهال بها ، أو أصحاب الهوى الذين باعوا آخرتهم بدنياهم وتابعوا أهل الباطل في عداء الحق ، إما عن جهل أو عن هوى ، كما فعلت اليهود في عداء نبينا محمد صلى الله عليه وسلم وما بعثه الله به من الهدى ، حسدا وبغيا واتباعا للهوى ، نسأل الله العافية والسلامة .
من أسئلة صحيفة المسلمون ، بإملاء سماحته في 12/3/1417هـ.



مجموع فتاوى بن باز مجلد التاسع

کمپین رهروان غدیر

 

إثبات الغدير و تهنئة أبي بكر وعمر

الكفعمي

إثبات الغدير و تهنئة أبي بكر وعمر

أخرج الإمام الطبري محمد بن جرير في كتاب الولاية حديثا بإسناده عن زيد بن أرقم وفي آخره فقال النبي (ص) : معاشر الناس قولوا : أعطيناك على ذلك عهدا عن أنفسنا وميثاقا بألسنتنا وصفقة بأيدينا نؤديه إلى أولادنا وأهالينا لا نبغي بذلك بدلا وأنت شهيد علينا وكفى بالله شهيدا قولوا ما قلت لكم وسلموا على على بإمرة المؤمنين وقولوا : الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله فإن الله يعلم كل صوت وخائنة كل نفس( فمن نكث فإنما ينكث على نفسه ومن أوفى بما عاهد عليه الله فسيؤتيه أجرا عظيما ) قولوا ما يرضي الله عنكم ف‍ ( إن تكفروا فإن الله غني عنكم )
قال زيد بن أرقم : فعند ذلك بادر الناس بقولهم : نعم سمعنا وأطعنا على أمر الله ورسوله بقلوبنا، وكان أول من صافق النبي ( صلى الله عليه وآله ) وعليا : أبو بكر وعمر وعثمان وطلحة والزبير وباقي المهاجرين والأنصار وباقي الناس إلى أن صلى الظهرين في وقت واحد وامتد ذلك إلى أن صلى العشاءين في وقت واحد وأوصلوا البيعة والمصافقة ثلاثا
ورواه أحمد بن محمد الطبري الشهير بالخليلي في كتاب مناقب علي بن أبي طالب، المؤلف سنة 411 بالقاهرة، من طريق شيخه محمد بن أبي بكر بن عبد الرحمن وفيه : فتبادر الناس إلى بيعته وقالوا : سمعنا وأطعنا لما أمرنا الله ورسوله بقلوبنا وأنفسنا وألسنتنا وجميع جوارحنا ثم انكبوا على رسول الله وعلى علي بأيديهم وكان أول من صافق رسول الله أبو بكر وعمر وطلحة والزبير ثم باقي المهاجرين والناس على طبقاتهم ومقدار منازلهم إلى أن صليت الظهر والعصر في وقت واحد والمغرب والعشاء الآخرة في وقت واحد، ولم يزالوا يتواصلون البيعة والمصافقة ثلاثا، ورسول الله كلما بايعه فوج بعد فوج يقول: الحمد لله الذي فضلنا على جميع العالمين وصارت المصافقة سنة ورسما واستعملها من ليس له حق فيها.
وفي كتاب النشر والطي: فبادر الناس بنعم نعم سمعنا وأطعنا أمر الله وأمر رسوله آمنا به بقلوبنا وتداكوا على رسول الله وعلي بأيديهم إلى أن صليت الظهر والعصر في وقت واحد وباقي ذلك اليوم إلى أن صليت العشاءان في وقت واحد ورسول الله كان يقول كلما أتى فوج : الحمد لله الذي فضلنا على العالمين
وقال المولوي ولي الله اللكهنوي في مرآة المؤمنين في ذكر حديث الغدير ما معربه: فلقيه عمر بعد ذلك فقال له: هنيئا يا بن أبي طالب، أصبحت وأمسيت.. . إلى آخره، وكان يهنئ أمير المؤمنين كل صحابي لاقاه
وقال المؤرخ ابن خاوند شاه المتوفى 9 3 في روضة الصفا في الجزء الثاني بعد ذكر حديث الغدير ما ترجمته : ثم جلس رسول الله في خيمة خاصة به وأمر أمير المؤمنين عليا (ع) أن يجلس في خيمة أخرى وأمر أطباق الناس بأن يهنئوا عليا في خيمته ولما فرغ الناس عن التهنئة له أمر رسول الله أمهات المؤمنين بأن يسرن إليه ويهنئنه ففعلن وممن هنأه من الصحابة عمر بن الخطاب فقال : هنيئا لك يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى جميع المؤمنين والمؤمنات
وقال المؤرخ غياث الدين المتوفى 942 في حبيب السير في الجزء الثالث: ثم جلس أمير المؤمنين بأمر من النبي(ص) في خيمة خاصة به يزوره الناس ويهنئونه وفيهم عمر بن الخطاب، فقال : بخ بخ يا بن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة ثم أمر النبي أمهات المؤمنين بالدخول على أمير المؤمنين والتهنئة له

رواه من أئمة الحديث والتفسير والتاريخ من رجال السنة كثير لايستهان بعدتهم بين راو مرسلا له إرسال المسلم وبين راو إياه بمسانيد صحاح برجال ثقات تنتهي إلى غير واحد من الصحابة : كابن عباس وأبي هريرة والبراء بن عازب وزيد بن أرقم. فممن رواه :
1 - الحافظ أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة، المتوفى 235 أخرج بإسناده في المصنف، عن البراء بن عازب قال : كنا مع رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) في سفر، فنزلنا بغدير خم، فنودي الصلاة جامعة
وكسح لرسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) تحت شجرة فصلى الظهر فأخذ بيد علي فقال : ألستم تعلمون أني أولى بكل مؤمن من نفسه ؟ قالوا : بلى فأخذ بيد علي فقال: اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فلقيه عمر بعد ذلك فقال : هنيئا لك يا بن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة
2 - إمام الحنابلة أحمد بن حنبل، المتوفى 241 : في مسنده 4 : 281 عن عفان، عن حماد بن سلمة، عن علي بن زيد، عن عدي بن ثابت، عن البراء بن عازب قال : كنا مع رسول الله.. .
3 - الحافظ أبو العباس الشيباني النسوي، المتوفى 3 3 : قال : حدثنا هدبة، ثنا حماد بن سلمة، عن زيد، وأبو ( هارون ) عن عدي بن ثابت عن البراء قال : كنا مع رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) في حجة الوداع، فلما أتينا على غدير خم كسح لرسول الله تحت شجرتين ونودي في الناس الصلاة جامعة، ودعا رسول الله عليا وأخذ بيده فأقامه عن يمينه فقال : ألست أولى بكل امرئ من نفسه ؟ قالوا : بلى، قال : فإن هذا مولى من أنا مولاه، اللهم وال
من والاه، وعاد من عاداه، فلقيه عمر بن الخطاب فقال : هنيئا لك أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة
4 - الحافظ أبو يعلى الموصلي، المتوفى 3 7 : رواه في مسنده عن هدبة عن حماد.. . إلى آخر السند والمتن المذكورين في طريق الشيباني
5 - الحافظ أبو جعفر محمد بن جرير الطبري، المتوفى 31 : في تفسيره 3 : 428 قال بعد ذكر حديث الغدير : فلقيه عمر
فقال : هنيئا لك يا بن أبي طالب، أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. وهو قول ابن عباس والبراء بن عازب ومحمد بن علي.
6 - الحافظ أحمد بن عقدة الكوفي، المتوفى 333 : أخرج في كتاب الولاية - وهو أول الكتاب - عن شيخه إبراهيم بن الوليد بن حماد ( 1 )، عن يحيى بن يعلى، عن حرب بن صبيح، عن ابن أخت حميد الطويل، عن ابن جدعان، عن سعيد بن المسيب قال : قلت لسعد بن أبي وقاص : إني أريد أن أسألك عن شئ وإني أتقيك، قال : سل عما بدا لك فإنما أنا عمك، قال : قلت : مقام رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) فيكم يوم غدير خم، قال : نعم، قام فينا بالظهيرة فأخذ بيد علي بن أبي طالب فقال : من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، قال : فقال أبو بكر وعمر : أمسيت يا بن أبي طالب مولى كل مؤمن ومؤمنة
7 - الحافظ أبو عبد الله المرزباني البغدادي، المتوفى 384 : رواه بإسناده عن أبي سعيد الخدري، في كتابه سرقات الشعر
8 - الحافظ علي بن عمر الدار قطني البغدادي، المتوفى 385: أخرج بإسناده حديث الغدير، وفيه : أن أبا بكر وعمر لما سمعا قالا له : أمسيت يا بن أبي طالب مولى كل مؤمن ومؤمنة، حكاه عنه ابن حجر في الصواعق : 26، ومر عنه من طريق الخطيب البغدادي بلفظ آخر ص 232
9 - الحافظ أبو عبد الله ابن بطة الحنبلي، المتوفى 387 : أخرجه بإسناده في كتابه الإبانة، عن البراء بن عازب، بلفظ الحافظ أبي العباس الشيباني المذكور
1 - القاضي أبو بكر الباقلاني البغدادي، المتوفى 4 3
11 - الحافظ أبو سعيد الخركوشي النيسابوري، المتوفى 4 7 : رواه في تأليفه شرف المصطفى، بإسناده عن البراء بن عازب بلفظ أحمد بن حنبل، وبإسناد آخر عن أبي سعيد الخدري ولفظه : ثم قال النبي ( صلى الله عليه وسلم ) : هنئوني هنئوني، إن الله تعالى خصني بالنبوة وخص أهل بيتي بالإمامة، فلقي عمر بن الخطاب أمير المؤمنين فقال : طوبى لك يا أبا الحسن أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة
12 - الحافظ أحمد بن مردويه الأصبهاني، المتوفى 416 : أخرجه في تفسيره، عن أبي سعيد الخدري، وفيه : فلقي عليا ( عليه السلام ) عمر بن الخطاب بعد ذلك فقال : هنيئا لك يا بن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولاي و مولى كل مؤمن ومؤمنة.
13 - أبو إسحاق الثعلبي، المتوفى 427 : أخرج في تفسيره الكشف والبيان قال : أخبرنا أبو القاسم يعقوب بن أحمد السري، أخبرنا أبو بكر محمد بن عبد الله بن محمد، حدثنا أبو مسلم إبراهيم بن عبد الله الكجي، حدثنا حجاج ابن منهال، حدثنا حماد بن سلمة، عن علي بن زيد عن عدي بن ثابت عن البراء بن عازب قال : لما نزلنا مع رسول الله في حجة الوداع كنا بغدير خم، فنادى إن الصلاة جامعة، وكسح للنبي تحت شجرتين، فأخذ بيد علي فقال : ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم ؟
قالوا : بلى قال: هذا مولى من أنا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه قال : فلقيه عمر فقال : هنيئا لك يا بن أبي طالب أصبحت مولى كل مؤمن و مؤمنة
14 - الحافظ ابن السمان الرازي، المتوفى 445 : أخرجه بإسناده عن البراء بن عازب باللفظ المذكور عن أحمد بن حنبل حكاه عنه محب الدين الطبري في الرياض النضرة 2 : 169 والشنقيطي في حياة علي بن أبي طالب : 28.
15 - الحافظ أبو بكر البيهقي المتوفى 458: رواه مرفوعا إلى البراء بن عازب كما في الفصول المهمة لابن الصباغ المالكي المكي و نظم درر السمطين لجمال الدين الزرندي الحنفي، بسند يأتي عنه عن أبي هريرة ويأتي من طريق الخوارزمي عنه عن البراء وأبي هريرة
16 - الحافظ أبو بكر الخطيب البغدادي المتوفى 463: مر عنه بسندين صحيحين عن أبي هريرة ص ( 232 - 233 )
17 - الفقيه أبو الحسن ابن المغازلي، المتوفى 483 : في كتاب المناقب قال : أخبرنا أبو بكر أحمد بن محمد بن طاوان، قال : أخبرنا أبو الحسن أحمد بن الحسين بن السماك قال : حدثني أبو محمد جعفر بن محمد بن نصير الخلدي حدثني علي بن سعيد بن قتيبة الرملي، قال : حدثني ضمرة.. . إلى آخر السند واللفظ المذكورين من طريق الخطيب البغدادي ص 233 232 وقال : أخبرنا أبو الحسن أحمد بن المظفر العطار قال : أخبرنا أبو محمد بن السقاء وأخبرنا
أبو الحسن علي بن عبد الله القصاب البيع الواسطي مما أذن لي في روايته أنه قال : حدثني أبو بكر محمد ابن الحسن بن محمد البياسري قال : حدثني أبو الحسن علي بن محمد بن الحسن الجوهري قال : حدثني محمد بن زكريا العبدي قال : حدثني حميد الطويل، عن أنس في حديث :.. . فأخذ بيده وأرقاه المنبر فقال : اللهم هذا مني وأنا منه إلا أنه مني بمنزلة هارون من موسى ألا من كنت مولاه فهذا على مولاه قال : فانصرف علي قرير العين، فاتبعه عمر بن الخطاب فقال : بخ بخ يا أبا الحسن، أصبحت مولاي ومولى كل مسلم.
18 - أبو محمد أحمد العاصمي : قال في تأليفه زين الفتى : أخبرني شيخي محمد بن أحمد ( رحمه الله ) قال : أخبرنا أبو أحمد الهمداني، قال : حدثنا أبو جعفر محمد بن إبراهيم بن محمد بن عبد الله بن جبلة القهستاني، قال : حدثنا
أبو قريش محمد بن جمعة بن خلف القايني، قال : حدثنا أبو يحيى محمد ابن عبد الله بن يزيد المقري قال : حدثنا أبي، قال : حدثنا حماد بن سلمة عن علي بن زيد بن جدعان عن عدي بن ثابت عن البراء ابن عازب قال : لما قال رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) : من كنت مولاه فعلي مولاه، قال عمر : هنيئا لك يا أبا الحسن أصبحت مولى كل مسلم
وقال : أخبرنا محمد بن أبي زكريا ( رحمه الله ) قال : أخبرنا أبو الحسن محمد بن عمر بن بهته البزار بقراءة أبي الفتح بن أبي الفوارس الحافظ عليه ببغداد فأقر به، قال : أخبرنا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد بن عبد الرحمن بن عقدة الهمداني مولى بني هاشم قراءةعليه من أصل كتابه سنة ثلاثين وثلاثمائة لما قدم علينا بغداد قال: حدثنا إبراهيم بن الوليد بن حماد قال: أخبرنا أبي قال : أخبرنا يحيى بن يعلى.. . إلى آخر المذكور ص 273 من طريق الحافظ ابن عقدة سندا ومتنا
19 - الحافظ أبو سعد السمعاني، المتوفى 562
2 - حجة الإسلام أبو حامد الغزالي المتوفى 5 5 قال في تأليفه سرالعالمين : أجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته ( صلى الله عليه وسلم ) في يوم غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول : من كنت مولاه فعلي مولاه، فقال عمر : بخ بخ لك يا أبا الحسن، لقد أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة
21 - أبو الفتح الأشعري الشهرستاني، المتوفى 548
22 - أخطب الخطباء الخوارزمي الحنفي، المتوفى 568
23 - أبو الفرج ابن الجوزي الحنبلي، المتوفى 597 : أخرج في مناقبه من طريق أحمد بن حنبل بالإسناد عن البراء ابن عازب.. . بلفظه المذكور
24 - فخر الدين الرازي الشافعي، المتوفى 6 6 : رواه في تفسيره الكبير

کمپین رهروان غدیر